مخالفان قصاص؛ بی ایمان، ستمکار و بی خرد
بسم الله الرحمن الرحیم

برخی از مخالفان اسلام و احکام الهی، هر از چندگاهی هجمه های سنگینی علیه آنها انجام می دهند تا هم قبح شکنی کنند و هم برای تشدید هجمات، از میزان حساسیت نهادهای نظارتی اطلاع یابند که به صورت دوره ای هجمات متعدد ایشان به احکامی مانند دیه، ارث، قصاص، طلاق و سایر احکام را شاهد بوده ایم و این بار نیز حکم قصاص مورد حمله ی یکی از روزنامه ها قرار گرفت که با واکنش سریع و قاطع مواجه و توقیف گردید.

اما آنچه که منتقدان و مخالفان حکم مترقی قصاص به آن استناد می کنند مسائلی مانند حقوق بشر و نوع دوستی است و حال این که ایشان در واقع راه تعدی به جان انسان ها را باز می گذارند و مصداق بارزی برای ضرب المثل معروف ترحم بر پلنگان تیزدندان و ستمکاری بر گوسپندان می شوند و جالب تر این که همین کسانی که با کشتن قاتلان مخالفند به راحتی در برابر کشتن هزاران بی گناهِ مظلوم از کودک تا پیر و جوان، سکوت اختیار کرده و حتی بعضاً آنها را توجیه هم می کنند و حتی قاتلان شان را به رسمیت نیز می شناسند!! که این علائم نشان می دهد مخالفان قصاص بیش از این که با گرفتن جان یک انسان مخالف باشند با دین مبین اسلام و برخورد با ظالم مخالفند!! که در این مطلب ضمن اشاره به آیات قرآن کریم در باب قصاص، به دلایل، فواید و ضررهای عدم اهتمام به این حکم الهی خواهم پرداخت:
آیاتی که به بحث قصاص اشاره دارند:
آیات 178 و 179 سوره بقره:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ
وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
اى کسانى که ایمان آوردهاید، در باره کشتگان، بر شما [حقّ] قصاص مقرر شده: آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن. و هر کس که از جانب برادر [دینى] اش [یعنى ولىّ مقتول]، چیزى [از حق قصاص] به او گذشت شود، [باید از گذشت ولىّ مقتول] به طور پسندیده پیروى کند، و با [رعایت] احسان، [خونبها را] به او بپردازد. این [حکم] تخفیف و رحمتى از پروردگار شماست پس هر کس، بعد از آن از اندازه درگذرد، وى را عذابى دردناک است.
اى خردمندان، شما را در قصاص، زندگانى است تا شاید پروا کنید.
آیه 45 سوره مائده:
وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
و در [تورات] بر آنان مقرّر کردیم که جان در مقابل جان، و چشم در برابر چشم، و بینى در برابر بینى، و گوش در برابر گوش، و دندان در برابر دندان مىباشد و زخمها [نیز به همان ترتیب] قصاصى دارند. و هر که از آن [قصاص] درگذرد، پس آن، کفّاره [گناهان] او خواهد بود. و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکردهاند، آنان خود ستمگرانند.
آیه 33 سوره اسراء:
وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا
و نفسى را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید، و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وى قدرتى دادهایم، پس [او] نباید در قتل زیادهروى کند، زیرا او [از طرف شرع] یارى شده است.
آیات 31 و 32 سوره مائده:
فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ
مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِکَ فِی الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ
پس، خدا زاغى را برانگیخت که زمین را مىکاوید، تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند. [قابیل] گفت: «واى بر من، آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم؟» پس از [زمره] پشیمانان گردید.
از این روى بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسى را- جز به قصاص قتل، یا [به کیفر] فسادى در زمین- بکشد، چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد. و هر کس کسى را زنده بدارد، چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است. و قطعاً پیامبران ما دلایل آشکار براى آنان آوردند، [با این همه] پس از آن بسیارى از ایشان در زمین زیادهروى مىکنند.
نکات کلیدی در آیات قصاص:
اگر بخواهیم نکات مورد اشاره در آیات فوق را دسته بندی کنیم می توانیم چهار نکته ی کلیدی را در این خصوص استخراج کنیم:
1- همانطوری که در آیه ی 45 سوره ی مائده آمده است، قصاص حکمی است الهی و عادلانه که در ادیان دیگر نیز وجود داشته است و کسانی که در داوری ها به حکم قصاص اعتنا نکردند ستمکار شمرده می شوند.
2- همانطوری که در آیات 178 سوره بقره و 33 اسراء آمده است، در امر قصاص، حدود کاملاً مشخص و عادلانه تعیین شده است و از هرگونه تعدی و تجاوز از این حدود نهی شده است.
3- آیه ی 178 سوره بقره درگذشتن از قصاص را احسان، و این احسان را مستوجب احسان و پرداخت دیه می داند.
4- آیه ی 179 سوره بقره قصاص را زندگانی می داند و البته درک این مسئله را برای خردمندان میسر می داند.
دلایل حیات بخشی قصاص:
اگر بخواهیم دلایل عقلی مفید بودن قصاص و حیات بخش بودن آن را دریابیم می توانیم به 3 نکته اشاره کنیم:
1- اگر چه به ظاهر، قصاص با گرفتن جان یک قاتل و یا عضوی از یک متعدی مترادف است اما قرآن حکیم، این حکم را موجب حیات و زندگانی می داند، چرا که موجب پروای افراد از تعدی و ظلم می شود و حکمی که موجب پروا از جرم گردد موجب کاهش آن و در نهایت موجب حیات افراد و جامعه می گردد.
2- حکمی که موجب می شود تا قاتلان و تعدی گران قصاص شوند موجب می شود تا فرصت تعدی های دیگر از ایشان گرفته و یا محدود شود و از این لحاظ نیز موجب حیات جامعه می گردد.
3- همانطوری که آیات 31 و 32 سوره مائده می فرمایند، اگر کسی، فردی را به ناحق بکشد مثل این است که همه مردم را کشته است و این نگرش قرآن به بحث قتل ناحق، انسان دوستانه ترین نگاه به بحث قتل و تعدی است و درک این نگاه می تواند بهترین کمک برای درک حیات بخش بودن حکم قصاص باشد.
توصیه های متفاوت قرآن، در باب قصاص:
مجموعه آیات قصاص توصیه ها و دستورات متفاوتی برای حاکمان، قضات، مظلومان و مجرمان دارد که توجه به این تفاوت ها می تواند نگاه تربیتی و سازنده اسلام به امر قصاص را روشن نماید:
1- این آیات از سویی حکومت و قضات را مکلف می داند تا قصاص را در داوری های خود به عنوان یک اصل عادلانه مدنظر قرار دهند تا خودشان نیز ستمکار نباشند.
2- به قصاص کنندگان توصیه به عفو، گذشت و احسان می کند و همین گذشت را کفاره گناهان معرفی می کند.
3- قصاص کنندگان را به تعدی نکردن از حدود الهی دستور می دهد و از زیاده روی و اسراف در قصاص بازمی دارد.
4- بخشیده شدگان از قصاص را به احسان نسبت به بخشنده توصیه می کند که این توصیه انسان را به یاد آیه ی 60 سوره الرحمن می اندازد، چرا که احسان را جز احسان پاداشی نیست.
تبعات حذف قصاص از احکام قضایی:
حذف قصاص یا مجازاتهای بدنی و اعدام برای جرمهای سنگین، از احکام قضایی معمولاً با جایگزینی احکام دیگری انجام می شود که تبعاتی را ایجاد می کند:
1- عدم تناسب جرم و مجازات موجب می شود تا مجازات بازدارندگی لازم را نداشته باشد و عقلاً نمی توان گرفتن حیات یک نفر را با چندسال حبس مجانی قاتل مقایسه نمود و همین همسنگی جرم و مجازات باعث می شود در سیستم های قضایی که فاقد قصاص هستند عملاً مجرمان پروایی از ارتکاب جرم نداشته باشند، چرا که اولاً احتمال کشف جرم را قطعی نمی دانند و ثانیاً در صورت کشف و اثبات مجرم بودن شان، مجازاتی بسیار خفیف تر را متحمل خواهند شد. همین عدم تناسب جرم و مجازات باعث می گردد تا مجرم حتی پس از آزادی از حبس، از ارتکاب مجدد همان جرم یا جرائم سنگین تر ابایی نداشته باشد.
2- معمولترین مجازات جایگزین قصاص، مجازات حبس است که تجربه ثابت کرده است که بیش از این که بازدارنده باشد به مثابه یک کلاس آموزشی عمل نموده و موجب هم افزایی اطلاعات متخلفان و مجرمان می گردد و تنها حاصلی که معمولاً از این زندان ها حادث می شود این است که مجرمان می آموزند چگونه احتمال دستگیری خود را کاهش دهند و یا چگونه تخلفات سنگین تری را مرتکب شوند، در حالی که در مجازاتی مثل قصاص عضو یا قصاص قتل، عملاً متخلف پس از تنبیه متناسب با جرم، فوراً به اجتماع و خانواده بازگردد و خانواده وی نیز آسیب های اقتصادی و عاطفی کمتری را متحمل می شود و یا قاتل عملاً فرصتی برای ترویج و تشویق دیگران پیدا نمی کند.
3- کشورهایی که از مجازات قصاص محرومند، به ناچار زندان دایر می کنند و با توجه به بازدارنده نبودن مجازات زندان در بیشتر جرائم، همواره تعداد و شدت جرائم افزایش یافته و افزایش زندان به نیاز همیشگی سیستم های قضایی این جوامع تبدیل می گردد و بدتر از همه این که هزینه های بالایی که بابت ساخت، مدیریت و حراست از زندان ها صرف می شود، نه تنها موجب تربیت و اصلاح مجرمان نمی گردد، بلکه در نهایت موجب هم افزایی مجرمان و بروز جرائم بیشتر و سنگین تر از سوی ایشان می گردد و در مدت زندانی بودن ایشان نیز، نه تنها ایشان درآمد و خدمتی برای جامعه و خانواده خود ایجاد نمی کنند، بلکه هزینه های زیادی نیز به آن ها تحمیل می نمایند.
مطلب مرتبط: حکم مترقی دیه و شبهات وارده





آنچه که در خصوص مباحث روایی و سندیت و تفاسیر روایات مورد ادعا وجود دارد را به علما واگذار می کنم که با توجه به مباحثی که در این زمینه رخ داده است می توانید با مراجعه به سایت های مذهبی شیعی و به خصوص پاسخگوی شبهه به آن ها دست پیدا کنید، ولی به صورت اجمالی به این مسئله خواهم پرداخت:
5- یکی از کاربردهای جدید مباحث تفرقه انگیز اسلامی در کنترل انقلاب های مردمی مسلمانان است. در حالی که بسیاری از کشورهای اسلامی از ظلم حاکمان خود به تنگ آمده اند، استکبار جهانی از همین مسلمین بر علیه مسلمین دیگر استفاده می کند و با سرمایه گذاری روی برخی، برخی دیگر و در نهایت جهان اسلام را دچار تضعیف می کند، نگاهی به وضعیت بحرین و عربستان و لشکرکشی های بسیاری از همین ها به سوریه به عنوان محور مقاومتِ ضداستکباری نشان می دهد که استکبار چگونه از تفرقه بین مسلمین در جهت تضعیف ایشان و کنترل قیام ها و جنبش های ضداستکباری و بازگرداندن ایشان به مسیر دلخواهش استفاده می کند.






مخاطب این سخنان حضرت امیرالمومنین در واقع کسانی هستند که عقل و عاقبت خود را به همسر پیامبر تسلیم کرده و به حمایت از بی تدبیری ها و درونیات او، با امام علی (ع) که در آن ایام ردای خلافت را نیز برتن داشت شوریدند. حضرت امیر بدون این که مستقیماً به همسر پیامبر توهینی کرده باشد، مردم را مورد هدایت قرار می دهد. آن دسته از کسانی که در پی شتر سرخ موی عایشه حرکت کردند حد مورد احترام بودن همسران پیامبر را به مرز حکومت و حاکمیت رساندند و اینچنین حضرت امیر علیه السلام هم مردان را نصیحت می کند که در مسائل حکومت و حاکمیت تدبیر، عقل و ایمان را فدای تبعیت از احساسات زنان ننمایند. حضرت امیر در چنین جایگاهی قرار نیست شخصیت زن را به لحاظ اجتماعی و خانوادگی معرفی کنند و قرار است به جایگاه حکومت و فرماروایی ایشان بپردازد و به همین دلیل است که در همین مسیر استدلال می فرماید، اگر چه احادیث متواتری از پیامبر و حضرت امیر و ائمه در باب محبت به همسر وجود دارد لیکن این خطابه برای جلوگیری از حرکات مشابه است به خصوص که حضرت امیر حرفشان را عملشان اثبات کردند و در واقع وقتی ایشان زنان را به لحاظ عقلی، ایمانی و بهره مندی شایسته ی حکمرانی نمی دانند، تنبیهی به تناسب همین مسئله باریشان در نظر می گیرند و اگر چه جمل فتنه ای سخت بود، خطایی را که به واسطه ی نقص در عقل و ایمان به وجود آمد را مورد بخشش قرار دادند، لیکن در کنار این بخشش جلوگیری از تکرار این موارد و ثبت تاریخی آنها مسئله ای قابل گذشت نبود.
البته در توضیح این موارد باید گفت که همان طوری که قرآن کریم میزان کرامت انسان ها را به میزان تقوای شان می داند، ارزش وجودی زنان و مردان نیز به میزان تقوای شان است، به این است که از استعدادهای وجودی خود به نحو احسن در راه عبادت و بندگی استفاده کنند و در این میان نیز اگر کسی در چیز نقص داشته باشد در چیزی دیگر قوتی و وسیله ی پیشرفتی برایش در نظر گرفته شده است، یعنی اگر باب جهاد بر زنان بسته است (حکمت131 :
در این مقال، منظور از نگاه اسلام، نگاه ثقلین یعنی قرآن و عترت است که در آیات متعددی من جمله در سوره نساء و در سخنان معصوم به خصوص چند خطبه و نامه از حضرت امیر در نهج البلاغه است که قبل از انتشار این مطلب به سراغ این منابع اصیل و برخی تفاسیر رفتم تا بتوانم به یک نتیجه ی منسجم و به دور از جزئی نگری برسم، میان مواردی که به صورت معمول در این شبهات وارد می شود، برخی مباحث مثل نقصان در عقل و ایمان و مسائل ارث و دیه و .... وجود دارد که این شبهات نیز به لحاظ ماهوی متفاوتند، مباحثی مثل نقصان در عقل و ایمان مباحث عقلی و مباحثی مانند ارث و دیه و ... مباحث فقهی هستند که البته مباحث فقهی به خصوص مباحث حقوقی نیز یقیناً مبنای عقلی دارند که قبلاً در برخی مطالب به صورت جزئی به برخی از این شبهات (فقهی) مانند بحث دیه پرداخته ام، اما در این مطلب بیشتر به نگاه و نگرش عقلی و فکری به جایگاه زن در اسلام خواهم پرداخت:

که در این تجویز نیز علی رغم این که زن (به دلیل همان روحیه احساسی و عجله در رأی و احتمال پشیمانی) حق طلاق ندارد، لیکن همین نارضایتی زن از نشوز احتمالی مرد، باعث شده است تا پس از توصیه به مصالحه به هر دوطرف، مستقیماً مرد را به رعایت تقوا و مجبور نکردن زنان در کوتاه آمدن از حقوق شان توصیه می کند و به مردان اجازه نمی دهد که زنان شان را معلق و بلاتکلیف بگذارند، بلکه پس از عدم نتیجه رسیدن مصالحه، حتی برای جدایی ایشان نیز باب فضل و کرمش را برای هر دو زوج باز می کند تا بریکدیگر سخت نگیرند.

.jpg)
کسی که از اسلام چیزی نمی داند و یا مسلمان شناسنامه ای است، شناختش از اسلام همان رفتار مسلمانان است و آن ها را نماد اسلام می داند، پس چگونه می تواند در حالی که بخشی از مسلمین سر برخی دیگر را می برند و مثله شان می کنند و اندامشان را می خورند و یا زنا را تحت لوای جهاد نکاح انجام می دهند را می بیند، نسبت به اسلام علاقه پیدا کند؟! اینگونه است که مسلمانان همدیگر را می کشند و تمایل سایرین را به اسلام کم می کنند و چه ضربه ای می تواند بهتر از این به اسلام وارد کرد؟! نقشه ای که استکبار تا اینجا به خوبی از آن استفاده کرده است و اکنون مسلمانان را گرفتار جنگهای نظامی، قومیتی، مذهبی و ... نموده است.