سقفِ کوتاه سیما؛ در عبرت محوری به جای الگوسازی
بسم الله الرحمن الرحیم
دیشب همزمان شبکه های تماشا و سه، دو سریال نزدیک به هم را پخش می کردند، در شبکه تماشا در برنامه شاید برای شما هم اتفاق بیفتد، پسر جوان و خلافکاری یواشکی و به اتفاق دوست خوشگذرانش از خانه می زند بیرون و با دروغ و دغل دیروقت برمی گردد و در شبکه سه در سریال مادرانه، رها فرار کرده و یک هفته هم مدرسه نرفته و معتاد شده و با یک پسر مواد فروش دوستی برقرار کرده و قصد فرار دارد، نمی خواهم بگویم همه ی سریالهای خانوادگی سیما اینطوری هستند، ولی متأسفانه سهم زیادی از سریالها ناهنجاری های اخلاقی جوانان را نمایش می دهد و میان این همه سریالهای عبرت محور، خبری از الگوسازی و به تصویر کشیدن جوانان خوب، مومن و سربراه و سختی ها و شیرینی های زندگی ایشان نیست که نیست، به راستی چه زمانی آثاری از قبیل طلا و مس در سیما و سینما بیشتری همت سازندگان خواهد شد؟! مسئله ای که به جای این که در جامعه ی آرمانگرا و مکتبی ما رایج باشد در فرهنگ های پوچ غربی شاهد آنیم، یعنی نمایش مجموعه ی زیادی از آثار مبتنی بر الگوسازی با بیشترین هزینه و قوی ترین گروه ها و تکنولوژی ها.
خب نشان دادن درس عبرت از خلاف و فساد، یک راه تربیت کردن و انتقال تجارب است، اما آیا این درس های عبرت، انسان سازهم هست؟ آیا می تواند تعالی ایجاد کند؟ آیا درس ایمان و هدایت نیز می دهد؟ یا نهایت حرفش این است که منحرف نباید بود؟ چرا سیمای ما نقطه ی تعالی را نشان نمی دهد؟ چرا به آن روی سکه که ایمان، هدایت و تعالی است کسی نمی پردازد؟ آیا در دل پیروزی شورانگیز جوانان مومن و انقلابی و تسلیم وساوس نفس نشدن ایشان، نمی توان داستانها و بازی های جذب درآورد؟ آیا همانطوری که هیچ مومن راستینی به سمت دزدی و اعتیاد نمی رود می توان کاری کرد که هرکسی که دزد و معتاد نیست یک مومن باشد؟ مگر نه این که چون 100 آید 90 هم پیش ماست؟ خب پس چرا اینقدر در الگوسازی ضعیفیم؟
قرآن کریم داستانهای زیادی دارد اما میان همه ی آنها، احسن القصص، داستان یک الگوی جوان به نام یوسف است، حضرت یوسفی که ایمان و پاکی اش او را در مراحل مختلف زندگی از سختی ها و مفاسد به سلامت رد می کند و او را به عنوان یک انسان مخلص و الگو برای سایرین به نمایش می گذارد و ای کاش صداوسیما نیز از این مسئله درس می گرفتند و کمی سقف خود را بالاتر می بردند و مشی قرآن کریم را در سیما جاری می کردند و بیشترین بودجه و توان را بر الگوسازی هزینه می کردند نه صرفاً بر عبرت آموزی.