انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف
تبلیغات پذيرفته مي شود
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۵ اسفند ۹۳، ۲۰:۴۴ - النا شفاهی
    الیه
طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جبهه پایداری» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۲۱ ب.ظ

پیرامون مصاحبه انتخاباتی دکتر حداد با نشریه مثلث

بسم الله الرحمن الرحیم


آقای دکتر حداد عادل از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری 92 بودند که به دعوت دکتر ولایتی به همراه دکتر قالیباف  ائتلافی را به عنوان 2+1 تشکیل داند تا در نهایت تنها یکی از ایشان در صحنه باقی بماند و 2 نفر دیگر او را یاری کنند که البته این مسئله همانطوری که استاد مصباح پیش بینی کرده بودند هرگز محقق نگردید و در نهایت جز شخص دکتر حداد کسی از این ائتلاف کناره گیری نکرد و البته همان موقع طی مطلبی با عنوان "ایثار حداد و بی اخلاقی ولایتی و قالیباف" از ایشان تقدیر کردم، لیکن اخیراً آقای دکتر حداد عادل مصاحبه ای با نشریه مثلث داشته اند که بخش هایی از آن که به بحث انتخابات 92، مسائل ائتلاف 2+1 و جبهه پایداری معطوف بود که بخش هایی از این مصاحبه و نقد کوتاهی بر آن را تقدیم تان می نمایم:

..من یا باید به نفع آقای قالیباف کنار می‌رفتم که در زمان انصراف من رای او در نظرسنجی بالاتر از آقای ولایتی بود یا به نفع آقای جلیلی کنار می‌رفتم که جمع زیادی از جوانان انقلابی و حزب‌اللهی طرفدار او بودند. من نمی‌خواستم با این موضع‌گیری، اختلاف و دوگانگی در داخل حوزه اصولگرایان را تشدید کنم چراکه شاهد بودم که در ماه‌های قبل از رأی‌گیری جماعتی که در ابتدا دنبال آقای لنکرانی بودند و بعد از انصراف ایشان به دنبال آقای جلیلی رفتند بیشترین انتقاد را نسبت به آقای قالیباف وارد می‌کردند و  اصلا کار ما طوری شده بود که در جلسات سخنرانی برای انتخابات، باید وقتمان صرف پاسخگویی به شبهات طرفداران پایداری می‌شد که بر خود اصولگرایان وارد می‌کردند.

نظرسنجی‌ها تا دو هفته قبل از انتخابات با نتیجه ای که به دست آمد به کلی متفاوت بود. تنها در هفته آخر بود که می‌شد احتمال داد آقای روحانی پیروز می‌شود.  در هفته آخر که بعد از مناظره‌ها بود، نظرسنجی روند متفاوتی نسبت به قبل پیدا کرد.....به نظرم با توجه به بالاتر بودن رای آقای قالیباف این اقدام معقولی بود؛ کما اینکه نتیجه انتخابات هم چنین نگاهی را اثبات کرد، اما متاسفانه تلاش‌های من به نتیجه نرسید. تنها من هم نبودم که برای چنین کاری تلاش می‌کردم. افراد دیگری هم بودند که فعال بودند اما یک جریان مقابلی هم بود که این کناره‌گیری‌ها صورت نگیرد، بعدها هم در اخبار خواندید که برخی افراد از افراد دیگری تشکر کردند و از آنها نام بردند که اینها باعث شدند فلان فرد در ائتلاف کناره‌گیری نکند و آقای روحانی پیروز شود.... یعنی در داخل خود ما، در عالم سیاست مشخص شد که دست هایی در کار بود که اختلاف و تفرقه میان اصولگرایان را تا روز انتخابات نگه دارد. اینها واقعیت‌هایی است که من به اشاره از آنها می‌گذرم و شما و خوانندگان‌تان از آنها خبر دارید.

امروز هیچ اصولگرایی نیست که منکر ضرورت وحدت باشد؛ رهبری کسانی را که دم از تکلیف محض می‌زدند، نصیحت کرد که «تکلیف‌گرایی با واقع‌بینی منافات ندارد.» این عبارت بسیار حکیمانه و ملایمی بود، امیدوارم آنها توجه کرده باشند که باید این دو را در کنار هم در نظر بگیرند. بنابراین سراغ هر کسی که بروید، به ضرورت وحدت و ائتلاف، اعتراف می‌کند؛ اما مساله مهم این است که چه ساز و کاری و چه الگویی برای ائتلاف طراحی شود. دستورکار امروز اصولگرایان برای انتخابات بعدی، یافتن الگویی برای وحدت و ائتلاف است.

در سخنان جناب آقای دکتر حداد عادل، 2 تناقض بزرگ وجود دارد، از یک سو از عدم وحدت اصولگرایان و تشکیل ندادن ائتلاف جمعی گلایه می کند و حتی شبهات و سؤالاتی که توسط حامیان جبهه پایداری پرسیده می شد را عامل تضعیف جبهه اصولگرایی معرفی می کند و از سوی دیگر در داخل اصولگرایان یک جریان خاص را معرفی می کند که عمداً به دنبال تضعیف اصولگرایان بودند و در این خصوص نیز به اظهارات بعد از انتخابات برخی افراد اشاره می کنند که البته این تناقض خودش بهترین پاسخ به اظهارات دکتر حداد است.

آقای دکتر حداد عادل و بسیاری از منتقدان جبهه پایداری توجه نمی کنند که اگر جریان اصولگرای سنتی حاضر به قبول و درک استحاله ی بسیاری از اعضای خود بودند، هرگز جبهه ای به نام پایداری تشکیل نمی شد، متأسفانه عملکرد افرادی مانند علی لاریجانی، ناطق نوری، باهنر و خیلی از افرادی که سال ها از ایشان به عنوان اصولگرایان اصیل یاد می شد به مرور دچار تحولات عمیقی شدند و مواضع و رفتارها و گفتارهای شان بیش از این که به اصولِ انقلاب نزدیک باشد به گفتمان های متفرقه یا مقابل مانند اعتدال و اصلاحات قریب شد و این قرابت تا حدی بود که بعضاً اثبات شد حتی در خلوت و جلوت هماهنگی های نیز وجود داشته و حتی توقعات سرلیستی و همکاری مستقیم نیز ایجاد شده است.

آقای حداد عادل و بسیاری از دوستانی که به درستی به اهمیت وحدت در اصولگرایان اذعان دارند، بعضاً مصداق های اصولگرایی را فراموش کرده و افرادی را محور ائتلاف و وحدت قرار می دهند که از گفتمان اصولگرایی فرسنگ ها فاصله گرفته اند، حرفی که جبهه پایداری می زند این است که نمی توان افرادی را که در اصول حیاتی مانند ولایت مداری، استکبار ستیزی، ساده زیستی و ... بارها دچار لغزش های غیرقابل اغماض شده اند را به عنوان محور ائتلاف قرار داد وگرنه جبهه پایداری که حتی در معرفی نامزد اهمیتی به عضویت افراد در جبهه پایداری نمی دهند چرا باید نسبت به وحدت کردن با دیگران مقاومت نشان دهند، و اتفاقاً در فرصتهایی مثل تشکیل ائتلاف برای انتخابات مجلس (موسوم به7+8) تشکیل شده بود نیز حاضر به فعالیت بودند ولی شرط شان عدم حضور برخی از همین عناصر محول الحال بود. متأسفانه آقای حداد عادل و دوستان شان تشکیل یک ائتلاف پرشمارتر که به لحاظ اعضای محوری و گفتمانی دچار ضعف های ریشه ای هستند را بر یک ائتلاف کم شمار که گفتمانی اصیل و انقلابی دارد ترجیح دادند و البته همانطوری که در سخنان فوق آشکار است در جایی نیز به تناقض رسیدند و نمی دانستند به تعهدات ائتلافی عمل کنند و یا به تعهدات انقلابی و اخلاقی! و البته جناب حداد عادل به بینابین این دو عمل کردند و صادقانه و خیرخواهانه از انتخابات به نفع اصولگرایان کنار کشیدند.

اگر چه آقای حداد تلویحاً به نقش دکتر ولایتی در تشکیل یک ائتلاف هدفمند  که مطابق پیش بینی استاد مصباح نیز هرگز محقق نشد، اشاره دارند اما ایشان تنها به بخشی از نقش دکتر ولایتی اشاره کردند و نقش بسیار مهم دکتر ولایت صرف تشکیل ائتلاف نبود، آقای ولایتی در مناظره ی حساس بین نامزدها، در  سیمای یک اصولگرا و به عنوان یکی از نمایندگان این گفتمان به گفتمان انقلاب و مقاومت تاخت و هرآنچه که روحانی نمی بایست می گفت را بر زبان راند تا گفتمان مذاکره به جای گفتمان مقاومت انتخاب شود، اگر چه دکتر حداد عادل این بحث را مطرح نمی کنند ولی اذعان دارند که هفته ی آخر و پس از آخرین مناظره تمام نظرسنجی ها سمت و سوی جدیدی پیدا کردند، توجه به نظرسنجی های تا آن زمان نشان می داد که دکتر جلیلی و دکتر قالیباف به مرحله ی دوم انتخابات می رسند ولی نقش دکتر ولایتی در تضیع گفتمان اصولگرایی باعث شد تا در نهایت جبهه اصولگرایی با شکست مواجه شود، البته تلاش مجاهدانه جناب حداد در همان مناظره در جهت خنثی کردن ادعاهای دکتر ولایتی هرگز از ذهنمان پاک نمی شود.

فراز انتهایی که به آن می پردازم بحثی است که در آن به استناد سخنان رهبر معظم انقلاب، استاد مصباح و جبهه پایداری را منظور رهبری معرفی می کنند و ایشان را به دلیل عدم درک درست از تکلیف گرایی مورد شماطت قرار می دهند و حال این که حقیر در همان مقطع که سخنرانی مقام معظم رهبری صورت گرفت طی مطلبی با عنوان "آیا مشی استاد مصباح برخلاف کلام رهبریست؟!" به آن مسئله پرداختم و البته نظرات شخص استاد مصباح در این خصوص با عنوان "ما مکلفیم به وظیفه؛ نه نتیجه» یعنی چه؟"، انطباق کامل نظر ایشان را با بیانات مقام معظم رهبری نشان می دهد.

نتیجه: اکنون که فضای انتخاباتی تمام شده است و آنچه اهمیت دارد درس گرفتن از انتخابات 92 است، ای کاش اصولگرایان راستینی مانند آیت الله مهدوی کنی و دکتر حداد عادل که از پرچمداران وحدت و ائتلاف بین اصولگرایان هستند، به حضور عوامل استحاله شده و نفوذی بیش از این حساس باشند و راه وحدت بین تمام اصولگرایان حقیقیی که به دنبال اصول انقلاب هستند، را باز بگذارند.

مطلب مرتبط:
عملکرد ناطق و ولایتی، مؤید لزوم باز تعریف اصولگرایی
آیا مشی استاد مصباح برخلاف کلام رهبریست؟!
ایثار حداد و بی اخلاقی ولایتی و قالیباف
شعارهای غلط دکتر ولایتی
سخنان جدید و قابل تأمل دکتر ولایتی+تحلیل 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۲۱
سیاوش آقاجانی

بسم الله الرحمن الرحیم


در کوران انتخابات مجلس در سال 90 مطلبی نوشتم با این عنوان که شأن "  شأن حضور جبهه ی پایداری ناقض ائتلاف " و حدود یک ماه پیش مطلبی نوشتم با این عنوان "عملکرد ناطق و ولایتی، مؤید لزوم باز تعریف اصولگرایی"  و در آن عملکرد ناطق و ولایتی را به استناد رفتارشان و گفتار برخی از نزدیکان ایشان و پیشنهادهای برخی رقبای سابق شان را، موید لزوم بازتعریف جریان اصولگرایی دانستم و بازهم چندی بعد به مناسبت حضور در یک جلسه با حضور اصولگرایان که در آن به جریان استاد مصباح و جبهه پایداری را مقصر شکاف بین اصولگرایان می دانستند، مطلبی در دفاع از استاد مصباح و سیاستهای ایشان تقدیم کردم. اما امروز به مناسبت مصاحبه آقای محمدرضا خاتمی با روزنامه آرمان که بخشی از آن می آید مطلب کوتاهی تقدیم می کنم:

اظهارات محمد خاتمی، مؤید استحاله جریان غالب اصولگرایی+توصیه

تردید نکنید نقشی که آقای ناطق نوری در انتخابات خرداد 92 داشت کمتر از نقش خیلی چهره‌های اصلاح‌طلب دیگر نبود و آقای ناطق هم با همین هدف فعالیت می‌کرد …. در انتخابات آینده بعید نیست اصولگرایان میانه و اصلاح‌طلبان به یک لیست واحد برسند. این نظر شخص من است و از طرف اصلاح‌طلبان حرف نمی‌زنم بلکه از طرف شخص خودم این موضوعات را مطرح می‌کنم و معتقدم که باید این سعه صدر را داشته باشیم .... یک اقلیت تند و رادیکالی در کشور حضور دارد که در اصولگرایان هم نمی‌گنجد و اصولگرایان هم با اینها مرز دارند. اگر بتوانیم در طول این مسیری که پیش می‌رویم، این اقلیت تند و رادیکال را هر چه ایزوله‌تر کنیم و هر چه دایره آنها را محدودتر کنیم و مرز‌بندی بین آنها و اصولگرایان سیاست ورز را روشن کنیم خدمت به کشور است!

سخنان آقای خاتمی خیلی نیازی به تشریح ندارند، فقط همین بس که براساس این سخنان، و رفتارها و گفتارهایی که از سوی خود اصولگرایان و سایر اصلاح طلبان سر می زند، باید به نزدیک شدن مسیر حرکت اصلاح طلبی و اصولگرایی سنتی ایمان داشت و این که این نزدیکی نه از سوی اصلاح طلبان که از سوی اصولگرایان سیاست ورز (به قول آقای خاتمی) رخ داده است، در واقع این اصولگرایان قدم های بلندی به سمت اصلاح طلبان برداشته اند و گرنه اصلاح طلبان طی این مدت به خصوص با مشارکتی که در فتنه 88 داشتند، ماهیت رادیکالتری از خود نشان دادند.

اظهارات محمد خاتمی، مؤید استحاله جریان غالب اصولگرایی+توصیه

همانطوری که قبلاً به رفتارهای متناقض برخی اصولگرایان سنتی (سیاست ورز) با اصول مهم اصولگرایی مانند ولایت مداری، استکبار ستیزی و مقاومت محوری اشاره کردم، اکنون نیز برای بار چندم می نویسم که جریان اصولگرایی به معنای مصطلح و معروفش، دیگر معرف شخصیت و مختصات انقلابی گری نیست و هر چه بیشتر می گذرد بصیرت و وقت شناسی استاد مصباح در جدا کردن خط انقلابی گری از اصولگرایی رایج و سیاست ورز بیشتر نمایان می گردد.

جریان جدید اصولگرایی که قبلاً نحوه ی تولد و رشد آن را در قالب عبارت "نواصولگرایی" بررسی کرده بودم، نهال نوپایی است که به شدت به مراقبت، جریان سازی، کادرسازی، پرهیز از بداخلاقی و دور شدن از رفتارهای احساسی و غیرمنطقی در کنار واکنش های به موقع، صریح و قابل دفاع نیاز دارد که امیدوارم بزرگان این جریان که عموماً از شاگردان و مریدان استاد مصباح هستند، بیشتر مراقب رعایت این چارچوب ها باشند و از هرگونه گزک دادن به سیاستورزان اصولگرا و اصلاح طلبان خودداری نمایند، باید با رعایت اخلاق و انصاف کاری کرد که هیچ بدخواهی نتواند وصله ی افراطی گری را به جریان اصیل انقلابی را بچسباند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۴۴
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۲۶ ق.ظ

مظلومیت تمام نشدنی این چراغ انقلاب

بسم الله الرحمن الرحیم



دیشب در جلسه ای با حضور اقشار مختلف اصولگرایان با موضوعیت مسائل سیاسی روز شرکت داشتم که با توجه به مباحثی که از سوی برخی اصولگرایان حاضر در جلسه مطرح شد، به نظرم رسید که متأسفانه علی رغم گذشت چند ماه از انتخابات 92 و عیان شدن برخی روابط پشت پرده بین برخی اصولگرایان نامزد و رقبای اصولگرایان و تحقق پیش بینی زودهنگام استاد در خصوص ائتلاف غیرپایدار چند نامزد اصولگرا، نه تنها بصیرت استاد مصباح برای ایشان آشکار نشده است، بلکه متأسفانه خشم از شکست و عدم تحلیل مناسب موجب شد تا حجم و شدت برخی انتقادات به استاد افزایش یابد که به ناچار با توجه به محتوای این انتقادات و پیش زمینه های آنها، مطلب زیر تقدیم شما می گردد، امیدوارم قبل از مطالعه ی کامل آن نسبت به آن قضاوت و یا موضع گیری ننمایید:

1- حمایت استاد مصباح و دوستان شان در تربیت، معرفی و پیروزی دکتر احمدی نژاد، نقش برجسته و غیرقابل انکاری داشت و به همین لحاظ بسیاری از منتقدان استاد مصباح، ایشان را در بروز انحرافاتی که به تدریج و به خصوص در اواخر کار ایشان بروز یافت مقصر دانسته و حتی در مقاطعی هم پیمان می دانستند، اما این منتقدان توجه ندارند که دکتر احمدی نژاد تا قبل از بروز این انحرافات، به لحاظ روحیه انقلابی گری، پرتلاشی، استکبار ستیزی و ... بارها بابت احیای ارزشهای انقلابی مورد حمایت رهبر معظم انقلاب قرار گرفته بود و این که شخص استاد مصباح اگر چه در موفقیت دکتر احمدی نژاد نقش ویژه ای داشت، اما به همان میزان نیز در مبارزه با بحث انحراف و جریان انحرافی پیشتاز بود و با نصیحت و پند و تشر تلاش کرد تا این جریان انگل را از دولت جدا نماید که متأسفانه با مقاومت دکتر احمدی نژاد به نتیجه نرسید و در نهایت استاد مصباح و شاگردان بزرگوارش از بخشهایی که دولت انحراف داشت اعلام برائت کردند.

2- جریان فکری استاد مصباح که در انقلابی گری، اسلام محوری، تلاش جهادگونه، تکلیف گرایی، مبارزه با استکبار، مبارزه با امتیاز طلبی، اصالت دادن به خدمت و خشوع در برابر مردم، بی تکلفی و ... عینیت می یافت، همان تفکری بود که باعث شد تا احمدی نژاد مغضوب امثال هاشمی و ناطق و ... بشود و با حذف احمدی نژاد، عملاً استاد مصباح به عنوان پشتوانه ی این تفکر انقلابی هدف آتش کسانی شد که برای خود، فرزندان و دوستان شان، شأن و جایگاه های ویژه ای متصور بودند. پس علی رغم تمام مبارزاتی که استاد مصباح با جریان انحرافی کردند، لیکن خصومت دشمنان استاد مصباح که آقای هاشمی در این سالها محوریت ایشان را برعهده داشت، تمام اشتباهات احمدی نژاد را متوجه استاد کردند و به این وسیله استاد مصباح، شاگردان و نامزدهای شان و البته تفکرشان را هدف آماج تهمت و کینه قرار دادند.

3- فعال ترین جریانی که در برابر فتنه موضع گیری کرد جریان استاد مصباح و شاگردان شان بود، ایشان برخلاف برخی اصولگرایان قدیمی که در فتنه سکوت اختیار کردند و یا در بالاترین شرایط نقش میانجی را بازی کردند و منتظر نتیجه فتنه بودند و در حالی که اصلاح طلبان متحد و منسجم در روشن نگه داشتن  آتش فتنه می کوشیدند، عماروار در مبارزه با فتنه روشنگری کردند و این روشنگری همواره با محکوم کردن توأمان ساکتین فتنه و فتنه گران همراه بود که به همین لحاظ جریان استاد مصباح نه تنها در میان اصلاح طلبان بلکه در میان بسیاری از اصولگرایان که لقب ساکتین فتنه برای شان گران تمام شده بود، مورد حملات ناجوانمردانه قرار گرفت.

4- انقلابیونی که در دولت نهم دور آقای احمدی نژاد گرد آمده بودند، به تدریج و با آشکار شدن انحرافات جریان انحرافی، در جستجوی جریان جاری فکری انقلاب، دور استاد مصباح گرد آمدند و اینچنین شد که جمعیتی فاقد تشکل و با تمایلات نزدیک به هم، به پشتوانه فکری استاد مصباح، جبهه پایداری را تشکیل دادند و اگر چه این جمعیت به دلیل عدم کار حزبی با اظهار نظرهای خودجوش بعضاً افراطی و ناهماهنگ برخی اعضا همراه می شد، ولی به تدریج بیش از پیش شکل تشکل را به خود گرفت. این تشکل بدون محدود شدن در دایره جبهه پایداری، شروع به شناسایی صالحین موجود کردند و رأساً به معرفی افراد در انتخابات شورا و مجلس و ریاست جمهوری اقدام کردند، اقدامی که نه از سوی اصلاح طلبان و نه از سمت اصولگرایان سنتی خوشایند نبود.

5- انتخابات ریاست جمهوری 92 مقطعی بود که به آن بهانه، بیشترین انتقادات را به جبهه پایداری و استاد مصباح وارد کردند، در حالی که استاد مصباح بر اساس همان درک صحیحی که از تغییر مسیر علنی جریان اصولگرایی سنتی و نزدیکی مشکوکی که بخش هایی از آن به کارگزاران و اصلاح طلبان داشتند، همچنان بر لزوم حفظ جریانی مستقل از آن جریان اصرار کردند.

6- درک استاد مصباح از تغییر مسیر اصولگرایی و لزوم معرفی جریان انقلابی، همچنین عزم جدی دکتر جلیلی در آمدن و ماندن باعث شد تا به غیر از دکتر حداد عادل، سه نامزد (جلیلی و قالیباف و ولایتی) به عنوان اصولگرا در صحنه حاضر بمانند و حال این که مواضع جناب ولایتی در مصاحبه های تبلیغاتی و به خصوص مناظره با دکتر جلیلی به منظور مقصر معرفی کردن ایشان و گفتمان مقاومت در تمام مشکلات کشور، بدترین ضربه را به اصولگرایی وارد کرد، به راستی چه ضربه ای بالاتر از این که کسی به اسم اصولگرا بلند شود و سیاست استکبار ستیزی و انقلابی گری را لجن مال کند؟! مواضعی که بعدها با اظهارات صریح برخی از نزدیکان ولایتی، ناطق و هاشمی رنگ و بوی تبانی به خود گرفت.

7- شاید برخی این انتقاد را به استاد مصباح وارد کنند که چرا جلیلی به نفع قالیباف کنار نرفت  که باید گفت، دکتر قالیباف اگر چه در زمره ی اصولگرایان معرفی شده و می شود، ولی به واسطه ی عدم مرز بندی آشکار و به موقع در فتنه و به واسطه دیدارهایی که با خاتمی و برخی دوستان ایشان پس از فتنه و انتخابات داشتند، عملاً فاقد شرایط ایده آل  انقلابی بودند و با این وجود اگر جلیلی در انتخابات حضور نداشت و یا مثل دکتر لنکرانی انصراف می داد، استاد مصباح دکتر قالیباف را به عنوان اصلح نامزدهای حاضر معرفی می کردند ولی در هر صورت استاد مصباح بین نامزدهای حاضر دکتر جلیلی را به عنوان اصلح می شناخت و معرفی می کرد و این که اصولاً جلیلی به دعوت استاد مصباح به صحنه نیامد که به دعوت ایشان هم از صحنه برود و در هر صورت ماندن جلیلی قطعی بود و حمایت استاد از جلیلی هرگز نمی تواند به عنوان یک اشتباه اصولی و یا حتی تاکتیکی معرفی گردد، چرا که ایشان بین گزینه های حاضری که قصد کناره گیری نداشتند فردی را معرفی کردند.

8- سوال جدی این است که آیا برنده شدن فرضی یک مدعی اصولگرایی که در فتنه به تکلیفش عمل نکرده است و یا اصولگرایی که صراحتاً رابطه با آمریکا و غرب را تنها حلال مشکلات می داند، در نهایت تفاوتی با پیروزی فردی مانند جناب روحانی داشت؟! جز این که همین وضعیت اصولگرایی نیز تضعیف می شد و عملاً مفهوم انقلابی گری و اصولگرایی بیشتر دچار استحاله می گردید؟!

9- به راستی آیا توهین به فردی مثل استاد مصباح که تنها در تنگناهای سخت وارد صحنه می شود و با ایفای نقش علمی و انقلابی، آبروی علمی و دینی اش را در طبق اخلاص می گذارد و خود را هدف کین و طعن دشمنان می کند و پس از انجام تکلیفش فارغ از هرگونه سهم خواهی به کناری می نشیند سزاوار است؟! آیا انگ بی بصیرتی زدن به استادی که از ابتدای انقلاب به واسطه ی بصیرتش میهمان مناظرات بوده است و بارها با ناب ترین جملات مورد تأیید رهبری قرار گرفته است، می تواند بصیرت و ولایت مداری تلقی گردد؟! به راستی کدام اصولگرا وجود دارد که به مانند استاد مصباح با روشنگری و اخلاق و تربیت شاگرد، اصلاح طلبان و فتنه گران را خلع سلاح کند؟! آیا استاد مصباح در این چند سال از آن تفکر ناب علمی و فلسفی و سیاسی اینقدر تنزل یافته است که به این راحتی به بی بصیرتی منتسب شود؟!

10- کدام جریان در انتخابات 92 مورد شدیدترین حملات بیگانگان قرار گرفت؟! آیا شدیدترین حملات به جلیلی با برجسته کردن شباهت های او با احمدی نژاد و جریان منتسب به استاد مصباح از سوی رسانه های دشمنان قسم خورده نشانی از بصیرت استاد مصباح نیست؟! به راستی چرا دشمنان این کشور این حساسیت را در مورد ولایتی و قالیباف نداشتند؟! آیا نقش هاشمی در فتنه و مسائل این چند ساله کشور قابل کتمان است؟! به راستی آیا عالمی را می شناسید که بیش از استاد مصباح مغضوب آقای هاشمی قرار گرفته باشد؟! آیا عالمی را می شناسید که محکم تر و جانانه تر از استاد مصباح از حریم ولایت دفاع کرده باشد؟! مگر جز این است که افراد را به دوستان و دشمنان شان می توان شناخت؟! پس چرا ما به جنس دشمنان استاد مصباح و جنس دشمنی شان توجه نداریم؟!

مطالب مرتبط:
قدم به قدم با نواصولگرایی
حال که هیچ بهانه ای برای حمله به استاد رها نمی شود
پاسخ شاگرد آیت الله مصباح به روزنامه جمهوری
پاسخ پرسش های تندِ روزنامه جمهوری اسلامی از استاد مصباح
مخلان رابطه دکتر جلیلی و استاد مصباح کیانند؟!
پاسخ برخی انتقادات به استاد مصباح در خصوص جبهه پایداری
جوابیه دکتر داوری به مطلبم+پاسخ
تناقضی آشکار در دفاعیه دکتر داوری
استاد مصباح محکی برای منحرفان
جاذبه و دافعه ی استاد مصباح
شأن حضور جبهه ی پایداری ناقض ائتلاف
مصباح، چراغ انقلاب است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۶
سیاوش آقاجانی
شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۸ ق.ظ

قدم به قدم با نو اصولگرایی

بسم الله الرحمن الرحیم

1- اصولگرایان قبل از دولت اصلاحات به انحصار طلبی در پستها و جایگاه های شان معروف بودند، به نحوی که صداوسیمای آقای علی لاریجانی و ریاست مجلسی آقای ناطق نوری به شدت مورد انتقاد قرار داشت و بسیاری اصولگرایان یا وابستگان و بستگانشان به نهادهای ثروت و قدرت و رانتخواری یا مشغول و یا متهم بودند،‌ این منفوریت اصولگرایان در آن دوره بود که باعث پیروزی مقتدرانه اصلاح طلبان شد. اما هم اکنون اصولگرایان را به دو شعبه می توان تجزیه نمود، یکی آن اصولگرایی که در قالب تعاریف جناحی و تشکلاتی از قدیم تعریف شده بودند و به عنوان اصولگرایان سنتی مطرح بودند و به کار تشکیلاتی و مصلحت سنجی های سیاسی اصالت می دادند و دیگری افراد و یا تشکلهایی که بعدها و عموماً بعد از اصلاحات در دامنه تعریف اصولگرایی ورود پیدا کردند و مبادی به مباحث حزبی و گروهی اصولگرایی نبوده و تکلیف محور بودند. در این یک دهه و پس از جریان اصلاح طلبی، اصولگرایان جدید که از این پس به آنها نواصولگرایان خواهم گفت، با تشکلی به نام آبادگران به محوریت مهندس چمران پا به منصه ی ظهور نهادند و در انتخابات شوراها موفق به ورود تشکیلاتی در مدیریت شهر تهران شدند که خروجی این شورا فردی به نام احمدی ن‍ژاد به عنوان شهردار بود و این شهردار با حمایتِ همان گروه و بدون پشتوانه از سوی اصولگرایان سنتی و حتی در رقابت با ایشان توانست بر هاشمی رفسنجانی و لاریجانی و قالیباف و ولایتی و توکلی و ... موفق به کسب اکثریت آرای مردم گردد و اگر چه بعدها آقای احمدی نژاد منکر هرگونه حمایت جناح های سیاسی شد، ولی هرگز نمی توان نقش مهندس چمران و گروه آبادگران را در موفقیت و حضور نواصولگرایان در عرصه ی سیاست منکر شد.

2- نو اصولگرایان به قدرت نمی رسیدند اگر جریان فکری ولانگارانه اصلاح طلبی با جهاد فکری علمای اسلام و در رأس آنها استاد مصباح و شاگردانشان مواجه نمی شد، ایشان بودند که با مقاله و مناظره و مباحثه و سخنرانی، مظلومانه سینه شان را در معرض تیرهای مسموم تهمت قرار دادند و تئوریسین هایشان را به مناظره می خواندند و آنان یا به مناظره در نمی آمدند و یا دست از پادرازتر بیرون می رفتند. مجاهدت استاد مصباح در معرفی چهره ی منحرف اصلاحات و حمایت نو اصولگرایان در انتخابات از احمدی نژاد، پشتوانه ی محکمی برای انتخاب او شد. از یک سو آبادگران و نو اصولگرایان سلامت نفس، انقلابی گری و توان مدیریتی خود را اثبات کردند و از یک سو استاد مصباح بعد از یک دوره ی روشنگرانه مجاهدانه، حمایتشان را پشتوانه ی آرمانهای انقلابی نو اصولگرایی قرار دادند.

3- احمدی نژاد دولت نهم را با عمل کردن به شعارهایی که داده بود آغاز کرد، وزرای انقلابی و با سواد و دور از حلقه ی بسته ی مدیران و مراکز قدرت و ثروت اولین علامت پایبندی احمدی نژاد به همان اصول و شعارهای انتخاباتی بود. رویه ی انقلابی احمدی نژاد به سرعت وزارتخانه ها و ادارات مختلف را از تجملگرایی و مدیرسالاری به سمت بی تکلفی و مردمداری هدایت کرد. احمدی نژاد، آنقدر ولایت مدار بود که بدون ترس از نیشها، هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری دست رهبرش را بوسید و در دولت نهم بارها ثابت کرد که کمترین همت را برای دفاع از خود و ورود به حواشی می گذارد و اثبات کرد که قانون را به نظرات شخصی اش ترجیح می دهد و به قواعد بازی های سیاسی پایبند نیست.

احمدی نژاد در آغوش استاد مصباح

4- با ورود احمدی نژاد و نو اصولگرایان به قدرت و عدم بکارگیری ایشان در کابینه، اصولگرایان سنتی نیز عملاً دچار سرخوردگی شدند و کمر به همت بستند تا با سهم خواهی، پیروزی احمدی نژاد را به خودشان منتصب کنند که احمدی نژاد بارها خود را از آنها جدا دانست و این تقابل در عمل موجب بروز اصطکاک های شدیدی بین او و اصولگرایان سنتی در مجلس و شهرداری شد. دولت نهم در برابر این اصطکاک ها کمترین واکنشی را نشان می داد و تسلیم حاشیه سازی ها نمی شد و بغض ها را فرو می خوردند و تحمل می کردند که به همین لحاظ مقام معظم رهبری بارها در این عرصات از دولت حمایت کرد و حتی از او می خواست در عرصه روابط عمومی و اطلاع رسانی و دفاع از خود فعالتر باشد.

5- در دوره نهم ریاست جمهوری، نو اصولگرایان عملاً به سمت دولت متمرکز شدند و احمدی نژاد ایشان را گرد خویش آورده بود و مهندس چمران و یارانش در شهرداری عملاً اگر چه منتظر بودیم در دولت جایگاهی بیابند، ورود پیدا نکردند و حتی شهردار تهران را از رقبای سابق احمدی نژاد یعنی دکتر قالیباف انتخاب کردند. بارها و بارها اختلافات عمیقی بین مهندس چمران و دکتر احمدی نژاد با دکتر قالیباف درگرفت که این اختلافات در موضوعات مختلف ادامه یافت و عملاً مهندس چمران نتوانست یک انقلابی دیگر از نسل احمدی نژاد را در شهرداری تهران حمایت و برای عرصه های بعدی آماده کند.

6- دولت نهم هرچقدر از اصولگرایان سنتی دور بود، به تفکرات استاد مصباح و شاگردانش نزدیک بود، به نحوی که عملاً نزدیک ترین عالم به دولت، استاد مصباح بود، معاون احمدی نژاد در امور روحانیت، از شاگردان استاد مصباح انتخاب شد، دولت برای خودش یکی از شاگردان استاد را به عنوان استاد اخلاق دائمی دولت انتخاب کرد و این قرابت بین استاد مصباح و دولت، عملاً یک نماد بود از اخلاقیات، معنویت و دین مداری دولت نهم، به نحوی که کوچکترین انحرافی در دولت، توسط استاد و شاگردانش در درون دولت مورد تذکر واقع می شد.

7- پایان دولت نهم و آغاز دولت دهم، نقطه ی عطفی از نمایش تغییرات احمدی نژاد بود. شمار عزل و نصب های غیر قابل توجیه احمدی نژاد اینقدر زیاد بود که عملاً نزدیک بود دولت را از رسمیت بیندازد، نزدیکتر شدن مهره ای به نام مشایی به احمدی نژاد به لحاظ قرابت فکری و حتی خانوادگی، ریشه ی بسیاری از این عزل و نصب ها و تغییرات تلقی می شد.

8- به قدرت رسیدن دولت دهم در حالی صورت گرفت که موج بلندی از تهمت، قبل از آغاز انتخابات علیه احمدی نژاد آغاز شد و این خیلی قبل از زمان قانونی تبلیغات ریاست جمهوری دهم بود و احمدی نژاد تمام تیرهایش را گذاشت برای روزهای قانونی تبلیغات، تقلای عجیب و قریب اصلاح طلبان، آقازادگان، اصولگرایان سنتی و مراکز قدرت و ثروت علیه احمدی نژاد، با سخنانی از سوی احمدی نژاد همراه شد که نشان از مظلومیت وی بود و مظلومیت احمدی نژاد در کنار مدیریت تمرکز گریزانه، جسورانه، خادمانه،‌ قانونمندانه  واز همه مهمتر، مردمدارانه ی احمدی نژاد موجب رأی قاطع به وی گردید.

9- رأی قاطع احمدی نژاد که از قبل هم پیش بینی می شد، یک هماهنگی را قبل از انتخابات بین سایر نامزدها ایجاد کرد تا مدام چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن، از تقلب سخن به میان بیاورند و این سخنان به نقطه ی آشوب برسد و به حمایت های خارجی، اغتشاشات داخلی و فشارهای سنگین و ارتقا یافته بین المللی منجر شود. فشارهایی که موجب شد تا مذاکرات هسته ای که در نقطه ی آغاز تفاهم بر مبادله ی سوخت هسته بود، با 14 ماه تعطیلی و تحریمهای به اصطلاح فلج کننده همراه گردد و در این میان برخی سردمداران اصولگرایی سنتی تنها به فروعی مانند کهریزک می اندیشیدند و تا ماه ها، با سکوت معنی دار خود از فتنه و فتنه گران حمایت کردند.

10- دولت دهم با یک داستان به نام معاونت اولی مشایی آغاز شد که این مسئله با انتقادات شدید استاد مصباح و شاگردانش و حزب اللهی ها و حتی اصولگرایان سنتی که در کمین چنین خبتی از دولت بودند آغاز شد، انقطاع از استاد مصباح و شاگردانش در چند پرده آشکار و قطعی شد و گویا استاد اخلاقی دولت نیز از شاگردی با واسطه ی استاد مصباح (توسط آقا تهرانی) به مشایی سپرده شد!! و نیاز به استاد مصباح و حمایتها و هدایتهایش نیز در مکتب جدیدی که مشایی به نام مکتب ایرانی ارائه می کرد، گم شد که این اختلافات در ایجاد شکاف در هیأت دولت و اعتراضات برخی از وزرا عینیت یافت و این شکاف، موجب جدایی ایشان از دولت گردید.

11- وزرا و نزدیکانی که به واسطه ی تغییرات در احمدی نژاد از او دور شده بودند، احساس کردند که نباید بگذارند آن خط و راه که احمدی نژاد از او منحرف می شد زیر گل و لای مدفون شود و این شد که گرد استاد مصباح جمع شدند و جبهه ای به نام پایداری را تشکیل دادند. این جبهه در چند انتخابات فرصت حضور یافت و در هر یک به فراخور تشکیلاتی که ایجاد کرده بود، توانست ثمری برگیرد. جبهه پایداری به همان اصول اولیه نو اصولگرایان اعتقاد داشت و در کنار آن نمی خواست مبانی فکری و اصولیش از محوریت اسلام به محوریت مشایی تغییر جهت دهد و این چنین شد که جبهه پایداری هم از تیر طعنه زنانی که استاد مصباح را در به قدرت رسیدن احمدی نژاد مقصر می دانستند در امان نبود و هم از تیر کین حامیان متعصب دولت. جبهه پایداری به صورت مستمر در رسانه های نزدیک به اصلاحات و فتنه و اصولگرایان سنتی و انحرافیون هدف دروغ و تهمت قرار داشت.

12- به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نزدیک می شدیم و تغییرات احمدی نژاد در ابعاد بیشتری توسعه می یافت. این احمدی ن‍ژاد نه تنها فوراً به قانون تمکین نمی کرد بلکه در برابر قانون می ایستاد و حتی خودش را مرجع صحت و یا عدم صحت قوانین می دانست، ابعاد افشاگرانه او نیز توسعه می یافت و از حد لیستهای در جیب به نمایش فیلم در مجلس رسید. روحیه ایستادگی او در برابر دشمنان به حد دوستان نیز ارتقا می یافت و او نه تنها با سران قوا و شورای نگهبان مشکل پیدا می کرد بلکه به هیأت داوری منتخب رهبری نیز روی خوش نشان نداد.


14- اگر چه مخالفت مقام معظم رهبری با معاونت اولی مشایی می توانست احمدی نژاد را بر سرمایه گذاری بر فرد دیگری و دوری از مشایی رهنمون سازد ولی او کمر همت به غالب کردن او به نظام بست و تا آخرین روزهای انتخابات نیز از فشار بر شورای نگهبان و رهبری دست برنداشت. اینچنین بود که احمدی نژاد هم به لحاظ کارنامه و هم به لحاظ محبوبیت و هم به لحاظ نماینده برای حضور در انتخابات عملاً حرفی برای گفتن و ادامه ی گفتمان خود نداشت.13- تسلط احمدی نژاد برکشور در اثر شدت تحریم هایی که بیش از همه زاییده ی فتنه گری فتنه گران و اجماع خارجی علیه ایران بود که در اثر مسائل 88 رخ داده بود، کاهش یافت. کاهش 50 درصدی درآمد نفتی، افزایش نقدینگی، دست خالی در تأمین ارز مورد نیاز بازار برای جمع آوری نقدینگی، محدودیت در واردات و صادرات (به واسطه تحریم بانکی) و عدم استفاده از نظرات کارشناسان غیر دولتیها و مشغولیت بیش از حد به مسائل فرعی، همه و همه باعث شدند، ختام کارنامه احمدی نژاد به لحاظ اخلاقی و سیاسی و اقتصادی، دچار نقاط سیاهی شد که بعضاً احمدی نژاد با بد دفاع کردن از خود، بیشتر به سیاهتر شدن آنها دامن می زد.

15- در حالی که دولت نتوانسته بود فردی از گفتمان نو اصولگرایی تربیت و تحویل دهد، این بار خروجی مهندس چمران و شهرداری تهران نیز فردی از گفتمان نو اصولگرایی نبود، به نوعی که خود مهندس چمران به عنوان گزینه ای برای نامزدی مطرح شد.

16- گزینه های جبهه پایداری عموماً کسانی بودند که در دولت نهم به کار گماری شدند ولی با انحراف مرز مشخصی داشتند. بیشتر این افراد وزرای اخراجی احمدی نژاد بودند و دبیرشورای امنیت ملی نیز یکی از گزینه ها بود که خروجی آنها در نهایت دکتر لنکرانی شد ولی با ثبت نام دکتر جلیلی، دکتر لنکرانی طبق وعده ای که داده بود وارد رقابت درون گفتمانی نگشته و انصراف داد. عملاً مدت زیادی از فرصت جبهه پایداری صرف خنثی سازی تبعات این مسئله شد و گزینه ی نهایی جبهه پایداری در آخرین روزهای مانده به انتخابات همان دکتر جلیلی شد. دکتر جلیلی شباهت های زیادی به احمدی نژاد 84 داشت، همه به لحاظ شعارها و هم به لحاظ مورد حمایت استاد مصباح بودن و هم به لحاظ سادگی ظاهر.

17- انتخابات یازدهم ریاست جمهوری محل رقابت چندگفتمانی بود. از یک سو حداد و جلیلی و کمی هم قالیباف از سیاه نمایی از دولت احمدی نژاد پرهیز می کردند و از مقاومت خارجی و مقاومت اقتصادی می گفتند و از سوی دیگر سایر نامزدها، دولت و ادامه ی گفتمان او را خطرناک می دانستند.

18- در هر صورت، نقاط سیاه کارنامه احمدی نژاد، شباهت جلیلی به او، سیاه نمایی های رقبا، عدم سیاه نمایی از سوی جلیلی، خطرناک جلوه دادن جلیلی به واسطه ی شباهتها به احمدی نژاد از سوی رقبا و رسانه های ماهواره ای و دعوت به حضور در انتخابات برای رأی نیاوردن جلیلی، همه و همه موجب شد تا آرا از  شبیه ترین فرد به احمدی نژاد فرار کند و به متضاد ترین فرد با او جلب شود و این یعنی کسب آرا توسط روحانی (نماینده هاشمی) و عدم توفیق گفتمان نو اصولگرایی.

آنچه که مسجل است این که نو اصولگرایی نمرده است و می تواند با توجه به تجارب روز افزون و فراغ بال به جذب نیرو و تقویت تشکیلاتی و انسجام فکری بپردازد و البته آنچه مهم است این که دیگر نباید دچار تشکیک و چنددستگی و عدم اعتماد باشند و باید با برنامه ریزی دقیقتر وارد عرصات مهم گردد، امیدوارم در دفعات بعد، ورود نماینده ی نواصولگرایان با هماهنگی و انسجام بیشتر همراه باشد و اصلح محوری و برنامه مداری، به جای ملاحظه کاری و انفعال و عجله در دستور کار نو اصولگرایان قرار گیرد. اگرچه جبهه پایداری اثبات کرده است که در انتخاب ها و معرفی گزینه ها حتی به اعضای خود نیز محدود نیست، ولی به نظر می رسد که این جبهه یا باید در نشر تفکرات و اصول خود بیشتر بکوشد و در جذب و هماهنگی سایر نواصولگرایان بهتر عمل کند تا خروجی مورد وفاق ایجاد نماید و یا باید تشکلاتی فراتر از این جبهه تشکیل شود تا همه ی نو اصولگرایان را در خود نگاه دارد، اکنون که اصولگرایان و نو  اصولگرایان در قدرت نیستند بهترین فرصت است تا خالصان و معتقدان واقعی به اصولگرایی و انقلابی گری منهای مصلحت سنجی و سیاسی بازی را تربیت، جذب و تشکل بخشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۴:۰۸
سیاوش آقاجانی
سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۳۷ ب.ظ

قابل توجه دکتر جلیلی عزیز

بسم الله الرحمن الرحیم

سایت ستاد مردمی حیات طیبه که در حمایت از دکتر سعید جلیلی بزرگوار فعالیت می کند، علی رغم   تذکر قبلی که در همین وبلاگ دادم، همچنان اعلام موضع صریحی در خصوص قرابت با استاد مصباح ارائه نمی کند و حتی نسبت به کسانی که سعی در نزدیکی استاد مصباح و دکتر جلیلی دارند اعتراض می کنند که دکتر جلیلی را وامدار استاد مصباح ننمایند و این بحثی است که التفات بیشتر دکتر جلیلی را می طلبد.

دکتر جلیلی حتماً توجه دارند که بسیاری از یاران استاد مصباح و حامیان سابق دکتر لنکرانی اکنون به اعتبار، اعتماد، حمایت و تأیید استاد مصباح گرد ایشان آمده و حتی فعالیت تبلیغاتی می کنند، چرا که می دانند هر دولت و هر فردی تا وقتی که گرد این مصباح انقلاب، مطهری زمان باشد احتمال انحراف و فسادش به صفر میل می کند و هر کسی که از گرد ایشان دور شود، به نسبت دور شدنش احتمال انحراف خواهد داشت.

ما در تصاویری که مصاحبت دکتر جلیلی را با استاد مصباح نشان می داد جز تواضع و مهربانی چیزی ندیدیم ولی این اصرار برخی اطرافیان دکتر جلیلی بر وامدار نشان ندادن ایشان به استاد مصباح برای حامیان استاد مصباح در مقابل دکتر جلیلی محل سوال شده است، گویا کسانی که می خواهند مانع وامدار شدن دکتر جلیلی به استاد مصباح شوند از بدهکاری آقای احمدی نژاد به استاد مصباح درس عبرت گرفته اند!!! و ترجیح می دهند دکتر جلیلی به استاد مصباح بدهکار نباشد، مسئله ای که باعث بروز سوالات و شبهاتی در گوشه ی ذهن برخی حامیان دکتر جلیلی شده است.

سوال فوق به حدی فراگیر است که تعدادی از مراجعان وبلاگ آن را خصوصی می پرسند، که البته حقیر پاسخم به این بزرگواران چنین است:
یقین بدانید که استاد مصباح قبل از حمایت از دکتر جلیلی احراز کرده اند که مواضع ایشان در قبال جریانهای انحرافی و فتنه و ولایت فقیه و اسلام چگونه است و یقیناً استاد مصباح بعد از حمایت از دکتر جلیلی ایشان را رها نکرده و نخواهند کرد و اگر ایشان را فاقد و یا ساقط از شرایط بداند با کسی تعارف نداشته و همانطوری که قبلاً اثبات کرده اند، فوراً اعلام موضع خواهند نمود و البته نگرانی دوستان جای تأمل دارد و کاش هرچه سریعتر دکتر جلیلی عزیز، نزدیکانی را که از وامداری ایشان به استاد مصباح می هراسند را شناسایی، توجیه و یا تعویض نماید، چرا که رقابت حساس شده است و هر رأیی که متزلزل می شود ضربه به گفتمان انقلاب خواهد بود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۲ ، ۱۴:۳۷
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۶ ق.ظ

مخلان رابطه دکتر جلیلی و استاد مصباح کیانند؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از شروع فرصت انتخابات از سوی برخی نزدیکان دکتر جلیلی می شنیدیم که ایشان تمایل دارند مستقل وارد شوند ولی از سوی دکتر لنکرانی می شنیدیم که دکتر جلیلی تمایلی به حضور ندارند و اگر حاضر شوند، من انصراف خواهم داد و بعد از مدتی و پس از نامزدی آقای جلیلی تحت قالب شعاری که برخی حامیان ایشان به نام ائتلاف +1 مطرح کردند، آقای لنکرانی طبق وعده ای که داده بودند و فارغ از تمام مسائل، انصراف دادند.

پس از مدتی که از انتشار بیانیه انصراف دکتر لنکرانی گذشت، مطالبه و اعلام سردرگمی طرفداران استادمصباح و دکتر لنکرانی از عدم اعلام موضع توسط دکتر جلیلی بالاگرفت و این بار نیز برخی از همان دوستان یا رسانه های نزدیک به دکتر جلیلی گفتند که دکترجلیلی برای ملاقات رفته است ولی استاد مصباح ایشان را نپذیرفتنه اند که البته بالاخره با همت مهره های بزرگ جبهه پایداری به منظور کشف و رفع کدورت، دکتر جلیلی و استاد مصباح در تاریخ های ششم، هفتم و هشتم خرداد چند دیدار به همراه اعلام مواضع صریح ناشی از قرابت نظر و گفتمان داشته اند که این مصاحبت ها موجب به یقین رسیدن استاد مصباح در حمایت از دکتر جلیلی شد و استادمصباح خبر مبنی بر نپذیرفتن دکتر جلیلی توسط خودشان را شیطنت برخی رسانه ها عنوان کردند و در این دیدارها دکتر جلیلی نیز از استاد مصباح تشکر کردند و حمایت ایشان را قدر دانسته و از شخصیت بزرگ و موثر ایشان در گفتمان انقلاب سخنان مهمی گفتند.

به منظور نحوه پوشش سایت ها و حامیان دکتر جلیلی و دکتر لنکرانی که ایشان را در عدم نزدیکی زودتر این دو بزرگوار تا حدودی مقصر می دانستم، سری به فضای مجازی زدم، اما مشاهده کردم که علی رغم پوشش گسترده دیدارهای استادمصباح با دکتر لنکرانی در سایت هایی حامی دکتر لنکرانی و جبهه پایداری و حمایت علنی ستادهای دکتر لنکرانی به نفع دکتر جلیلی، اما متأسفانه همچنان برخی سایت های معتبر و اصلی حامی دکتر جلیلی پوششی برای دیدارهای دکتر جلیلی با استادمصباح نداده اند.

به عنوان نمونه می توانید سری به سایت های "مسیر، اتاق فکر حامیان دکتر سعید جلیلی" و "ستاد مردمی حیات طیبه" بزنید و این مسئله را تا این لحظه که چهارشنبه 8 خرداد است می توانید در این سایتها و شاید برخی دیگر از سایتهای حامی دکتر جلیلی عزیز دنبال فرمایید.

با مشاهده ی نحوه ی تعامل و برخی اظهارات و یا سکوت هایی که برخی حامیان دکتر جلیلی از همان بدو دعوت توسط جبهه پایداری تاکنون از خود نشان داده اند، به نظر می رسد فرضیه ام در قبال برخی حامیان رسانه ای دکتر جلیلی تقویت شده است یعنی در اردوگاه دکتر جلیلی افراد ذی نفوذی وجود دارند که در مقوله ی نزدیکی برادرمان دکتر جلیلی به استادمصباح جلیل القدر از خود مقاومت و کارشکنی نشان می دهند، شاید قبل از این سه روز که همراه با اظهارات دوستانه و صریح از سوی هر دو بزرگوار بود، نمی توانستم چنین نتیجه ای بگیریم ولی اکنون و با وجود این روابط حسنه عدم انتشار اخبار این دیدارها و مواضع دو طرف، به نوعی اثبات این فرضیه تلقی می شود که امیدوارم هرچه زودتر دکتر جلیلی بزرگوار در صدد رفع این مسئله برآیند.

مطلب مرتبط: به یاد دکتر لنکرانی....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۶
سیاوش آقاجانی
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۱۷ ب.ظ

مسئولیت دکتر جلیل دوچندان شد

بسم الله الرحمن الرحیم

بالاخره بعد از نشست هایی که بین اعضای اصلی جبهه پایداری و دکتر جلیلی انجام شد، امروز رسماً‌ استاد مصباح عزیز، از دکتر جلیلی حمایت کرده وایشان را برای ریاست جمهوری مناسبت ترین فرد معرفی کردند. حمایت استاد مصباح و جبهه پایداری مسلماً گرایش نیروهای حزب اللهی به دکتر جلیلی را به لحاظ کیفی و کمی افزایش داده و موجب تمرکز نیروهای انقلابی به سمت ایشان خواهد شد، که این تمرکز قوا می تواند فاصله ی دکتر سعید جلیلی را از سایر نامزدها به حد مطلوب و مورد اطمینان افزایش دهد.

از جنبه ی دیگر، حمایت بزرگان و علما از افراد، بیش از آن که برای ایشان مسئولیت داشته باشد، برای خود فرد مسئولیت ایجاد می کند، چرا که حمایت علما، تنها براساس وضعیت حال و گذشته ی ایشان انجام می شود نه براساس پیشگویی و غیب دانی، به خصوص این که هیچ ضمانتی برای تغییر رفتار بهترین افراد نیز وجود ندارد؛ ولی آینده ی فرد بیش از هرکسی به خود او و رفتارش مرتبط است؛ با این وجود فردی که مورد حمایت قرار گرفته است باید بداند که اگر بدون آن حمایت ها دچار اشتباه می شد، فقط خودش مورد بازخواست قرار می گرفت، ولی بعد از حمایت های بزرگان و علما، ایشان نیز آبرو و عزت خویش را خرج کرده اند و هرگونه اشتباهی می تواند موجب هتک حرمت برخی سوءاستفاده کنندگان به ایشان بشود، لذا از دکتر سعید جلیلی بزرگوار توقع می رود هم با توجه به سابقه ی درخشان خود و هم با عنایت به حمایت استاد بزرگوار ما استاد مصباح یزدی در این عرصه ی خطیر گام نهد و همچون آقای لنکرانی بزرگوار که حفظ احترام و آبروی استادمصباح را مدام مد نظر داشت، در پیش روی خود داشته باشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۲ ، ۱۴:۱۷
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۱۷ ق.ظ

چرایی انصراف دکتر لنکرانی

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از کناره گیری دکتر باقری لنکرانی در حمایت از دکتر سعید جلیلی، حمایت طرفدران دکتر باقری لنکرانی نیز در جهت اتحاد گفتمانی به دکتر جلیلی متوجه شد. از صلاحیت دکتر جلیلی همین بس که ایشان در کنار دکتر لنکرانی به شدت از سوی معاندین خارجی مورد وحشت قرار دارند و به همین لحاظ کناره گیری دکتر لنکرانی با وحدتی که به ارمغان آورد، موجب تقویت گفتمان مقاومت و تضعیف گفتمان سازش گردید.

نوشتن این مطلب در تحلیل برخی جهت گیری های فعالان سیاسی داخلی است که نپرداختن به آنها از آن جهت که ممکن است دوباره تکرار شود، اشتباه به نظر می رسد:

تولد جبهه پایداری درراستای ادامه ی گفتمان سوم تیر و جدا شدن از جریان انحرافی صورت گرفت؛ شعارهای جبهه پایداری، همواره فراتر از شعارهای یک حزب سیاسی بود و نگاهی که به مسائل داشتند فراتر از نگاه منفعت جویانه حزبی بود. این جبهه در شناسایی و معرفی نامزدهای نمایندگی مجلس و ریاست جمهوری نگاه جامعی داشت که تمام گزینه های مناسب را در بر می گرفت. نگاه جبهه پایداری اینقدر فراگیر بود که افراد در آن درمی آمدند و از آن خارج می شدند بی آنکه برای آمدنشان و یا رفتنشان دچار تعهد یا مشکلی شوند، چرا که محوریت در این جبهه نوع نگرش و گفتمان بود نه افراد و شخصیت ها و منافع شان.

نوع نگرش جبهه پایداری به مسائل باعث شد تا گزینه احتمالی این جبهه از دایره ای وسیع مورد بررسی قرار گیرد و بعد از صرف وقت و دقت فراوان در حالی که دکتر جلیلی اصرار داشت وارد نشود، به عنوان گزینه اصلح معرفی گردید. ثبت نام دکتر لنکرانی با ارائه برنامه و معرفی نیروهای احتمالی ایشان، نشان از عزم جدی به حضور در انتخابات داشت در حالی که آقای دکتر جلیلی نیز در آخرین روز فرصت ثبت نام به این عرصه وارد شدند و با این حضور، دکتر لنکرانی علناً اعلام که گفتمان انقلاب یقیناً یک نامزد خواهد داشت و این یعنی در صورت ماندن دکتر جلیلی، این دکتر لنکرانی خواهد بود که متعهد به انصراف است و به همین لحاظ دکتر لنکرانی از همان ابتدای ورود دکتر جلیلی، از جبهه پایداری کسب تکلیف کرد که تصمیم بر ماندن ایشان گرفته شد و این تصمیم با اقامه ی دلیل از سوی استاد مصباح همراه شد.

بعد از تأکید استاد مصباح بر اصلحیت دکتر لنکرانی، شخص استاد مصباح و دکتر لنکرانی و خود جبهه پایداری به شدت مورد حمله و تهاجم قرار گرفتند که بخشی از این حملات از سوی گروه ها، شخصیت ها و سایت های خبری و تحلیلی صورت گرفت. برخی از حملات در حد شب نامه و فحش نامه بود، به نوعی که حقیقتاً خاطر علاقمندان استاد مصباح را مکدر کرد ولی استاد مصباح بارها در دوره ی اصلاحات و در مبارزه با انحراف ثابت کرده بود که در دفاع از حق از تمام حیثیت و آبروی خود مایه می گذارد، در اینجا بود که دکتر لنکرانی به چند دلیل رأساً و تنها با اطلاع جبهه پایداری اقدام به انصراف نمود:

اول اینکه دکتر لنکرانی، حقیقتاً با دکتر جلیلی قرابت گفتمانی داشت و از این لحاظ نگرانی به لحاظ انصراف به نفع ایشان احساس نمی کرد.

دوم این که دکتر لنکرانی از ابتدا نیز آگاهانه متعهد شده بود که نخواهد گذاشت انشقاق درجبهه گفتمان انقلاب رخ بدهد و کنار کشیدن ایشان یک تعهد اخلاق مدارانه و تکلیف گرایانه بود.

سوم این که دستور صریح استاد مصباح عمل به تکلیف برای نامزدها بود و این که اگر حس کردند تکلیفشان چیزی است باید آن را انجام دهند و به همیل لحاظ شخص دکتر لنکرانی حتی به فتوای استاد مصباح بیش از هرچیزی مکلف به تبعیت از تکلیفی بود که احساس می کرد، همانطوری که دکتر جلیلی نیز براساس همان حس تکلیف وارد شده بود.

چهار این که دکتر لنکرانی شاهد حجم تخریب های غیرمنصفانه استاد مصباح بود و به یقین برای او بیش از هرکسی این تخریب ها سخت بود چرا که استاد مصباح به لحاظ حمایت از دکتر لنکرانی مورد هجمه قرار گرفته بود.

پنج این که دکتر لنکرانی در تکلیف گرایی زمان را از دست نمی داد، ایشان همان موقع که احساس تکلیف می کرد اقدام می نمود و همانطوری که در روز اول ثبت نام، وارد شده بود به دلایلی که ذکر می گردد، قبل از اعلام احراز صلاحیت ها کناره گرفت چرا که هر دلیلی که بعد از حس تکلیف موجب طولانی شدن تصمیم گردد، سیاسی کاری تلقی می شود.

شش این که دکتر لنکرانی حقیقتاً همانطوری که گفته بود، اگر شورای نگهبان صلاحیتش را رد می کرد، تشکر نیز می نمود، یادمان نرفته که چگونه او حجم توهین ها و بی احترامی هایی که چاردیواری مسائل خانوادگی وی را نیز محترم نمی شناخت را بر حسب تکلیف با کمترین واکنشی تحمل کرد.

هفت این که دکتر لنکرانی اگر می دانست دکتر جلیلی وارد عرصه می شود اصلاً وارد نمی شد و این مسئله با توجه به اصراری که در دعوت از دکتر جلیلی برای ورود می کرد نیز مشخص بود و به همین شواهد، انصراف دادن دکتر لنکرانی، قبل از اعلام تایید صلاحیت شده ها را نمی شود سیاسی دانست مگر با سوءظن های غیرمومنانه و بی منطق که با مشی سیاسی ایشان نیز متضاد است.

هشت اینکه هیچ دلیلی برای رد صلاحیت دکتر لنکرانی وجود نداشت به جز شبهات و تخریب هایی که علیه ایشان صورت گرفته بود. دکتر لنکرانی هم یک سابقه ی اجرایی 4 ساله موفق در یک وزارتخانه ی عظیم داشت و هم بهترین مواضع اصولی و عملی را در قبال فتنه و انحراف گرفت و هم در کسوت سخنگوی یک جبهه ی سیاسی به نام پایداری فعالیت فعال سیاسی داشت و به غیر از اینها نیز هیچ ضعفی در قبال عدم تمکین به قانون و یا ساده زیست نبودن و یا سایر معیارهای اعلامی از سوی شورای نگهبان نداشت  پس به لحاظ شرایط تأیید صلاحیت چیزی از دکتر جلیلی کم نداشت.

تمام موارد فوق نشان می دهد که دکتر لنکرانی تنها براساس تکلیفی که به لحاظ تقویت گفتمان مقاومت، جلوگیری از انشقاق نیروهای انقلاب، وفای به عهد و کاهش هجمه ها به استاد مصباح و جبهه پایدای حس می کرد، به نفع دکتر سعید جلیلی انصراف داده است و همین دلایل بوده است که موجب تقویت علاقه نیروهای حزب اللهی به ایشان و ایمان به خلوص و اثبات تکلیف گرایی ایشان شد و حتی به شدت از سوی طرفداران آقای جلیلی نیز مورد تقدیر قرار گرفت، اما متأسفانه همان گروه ها و افراد و سایت ها که قبلاً در تنور تفرقه می دمیدند این بار، دکتر باقری لنکرانی و استاد مصباح و جبهه پایداری را به الفاظ دیگری مورد هجمه قرار دادند و با بکارگیری اصطلاحات و جملات غیرمنصفانه ی جدید حاضر نشدند هرآنچه را که به دروغ به ایشان منتسب کرده بودند را پس گیرند تا حدی که کناره گیری ایشان را به دلیل رد صلاحیت احتمالی دانستند و نذر روغن ریخته نامیدند؛ البته مردم و به خصوص قائلان به گفتمان مقاومت، بصیرتر از این حرف ها بودند که تحت الشعاع این هجمه ها، اعتقادشان به استاد مصباح و دکتر لنکرانی و جبهه پایداری سست شود، بلکه موجب شد کناره گیری دکتر لنکرانی در عین صلاحیت داشتن، گردآوری کادر متعهد و متخصص، برنامه جامع، محبوبیت و مقبولیت به عنوان برگ زرینی در کارنامه ایشان و شاگردان استاد مصباح و جبهه پایداری باقی بماند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۱۷
سیاوش آقاجانی
سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۴۵ ق.ظ

در حاشیه انصراف دکتر لنکرانی به نفع دکتر جلیلی

بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر لنکرانی همانطوری که در تمام اظهارات قبل و بعد از نامزدی دکتر جلیلی قول داده بود، گفتمان انقلاب فقط یک نامزد خواهد داشت، از نامزدی انصراف داد، ایشان و استاد مصباح یزدی و جبهه پایداری در مقوله ی انتخابات امسال تمام همت و آبروی خود را به نفع گفتمان انقلاب به میدان آوردند و در حالی که حتی کادر بسیار منسجم و قوی متشکل از تعدادی از وزاری قوی و معاون رییس جمهور اسبق و برنامه ی عملیاتی مدون و کاملی را تدارک دیده بودند ولی به منظور حفظ وحدت گفتمان انقلاب به نفع دکتر سعید جلیلی، از نامزدی انصراف دادند. دکتر لنکرانی و دکتر جلیلی از نامزدهایی بودند که محبوبیت و توان و شدت آرمانگرایی و انقلابی گریشان چشم ضدانقلاب داخلی و خارجی را ترسانده است و باقی ماندن یکی از این دو منجر به تقویت این گفتمان خواهد شد.

افسران - چرایی انصراف دکتر لنکرانی

نامزدی دکتر لنکرانی در زمانی انجام شد که احتمال حضور دکتر جلیلی با توجه به دعوت هایی که ازایشان شده بود بعید به نظر می رسید و اعضای جبهه پایداری نیز روی دکتر لنکرانی به عنوان گزینه ی اصلح به جامعیت رسیده بودند و علی رغم این جامعیت، از همان ابتدا مشخص بود که دکتر لنکرانی خود را برای هردو حالت یعنی رفتن و ماندن در مسیر پیروزی گفتمان انقلاب آماده کرده است و به قطع یقین اگر مرکز فرماندهی جبهه پایداری زودتر به نتیجه می رسیدند، ایشان زودتر از اینها انصراف خود را عملی می کردند. در هر صورت انصراف و کناره گیری ایشان به نفع بزرگوار دیگر همین گفتمان، برای حقیر اثبات کرد که ایشان حقیقتاً انسان وارسته و متعهدی بوده و هستند و امیدوارم که دکتر جلیلی بزرگوار نیز این مهره ی ارزشمند را به خوبی قدر بشناسند.

نکته ی دیگری که کمی نگرانم می کند نوع گفتمان برخی از خودی هاست. علی رغم اینکه در مطلبی با عنوان "قابل توجه حامیان دکتر لنکرانی و دکتر جلیلی"خطاب به طرفداران دو بزرگوار نوشته بودم که این دوگفتمان یکیست و یقیقناً اگر دکتر جلیلی هم کنار نرود، حتماً دکتر لنکرانی کنار خواهد رفت و به همین لحاظ باید احترام هر دو بزرگوار و به خصوص شخص استاد مصباح بزرگوار حفظ شود، اما بعضاً برخی جملات آزاردهند، دل مان را مکدر کرد. همان قدر که محل تهمت و هجمه دشمنان و ضدانقلاب شدن برای هر انقلابی موجب افتخار است، اما شنیدن سخنان غیرمنصفانه و بعضاً حاوی توهین و تهمت از سوی برخی خودی ها، حقیقتاً اوقات طرفداران استاد مصباح و جبهه پایداری و دکتر لنکرانی را مکدر کرد، که امیدوارم طرفدران دکتر لنکرانی همانطوری که تاکنون ثابت کرده اند، همچنان در مسیر مصالح و پیشرفتِ انقلاب، ادب، انصاف و غیرت خود را در مسیر انتخاب و معرفی دکتر سعید جلیلی بزرگوار به عنوان نماینده ی گفتمان انقلاب و مبتنی بر مقاومت حول محور ولایت مداری و خدمت به مردم، هزینه نمایند، انشاءالله.

بیانیه دکتر باقری لنکرانی را در خصوص این انصراف می توانید اینجا بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۷:۴۵
سیاوش آقاجانی
جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۲۶ ب.ظ

تحلیلی مهم در نقش سیاست خارجی در مشکلات کشور

بسم الله الرحمن الرحیم

با تشدید مشکلات اقتصادی کشور، برخی فعالان سیاسی و به خصوص نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، سیاست خارجی کشورمان را مقصر اصلی مشکلات کشور دانسته و اولین راه حل شان برای تغییر وضع موجود را همان اصلاح سیاست خارجی با محوریت مذاکره و عدم تحریک دشمنان در عدم تکرار عباراتی مانند هلوکاست دانستند. در این مطلب به این ادعا و شعار در قالب چند سوال پاسخ و راه حل خواهم داد:

آیا مواضع ما در قبال اسرائیل تنها در این چند ساله خصمانه شد؟

اگر بخواهیم طرح سوالات در خصوص هلوکاست را اشتباه بدانیم در حقیقت باید بدانیم که نسبت به مواضع امام و رهبری در خصوص اسرائیل نیز دچار همان موضعیم!! یعنی باید بگوییم شهید مطهری و امام خمینی و امام خامنه ای که تاکنون سخت ترین مواضع را در قبال اسرائیل گرفته اند نیز اشتباه کرده اند!! یعنی امام خمینی هم که فرمود اسرائیل باید از نقشه محو شود اشتباه کرده است  و یا امام خامنه ای که گفتند هر گروهی که با اسرائیل مواجهه کند از او حمایت می کنیم نیز مقصر اصلی مشکلات کشورند!!

اشتباه دانستن سیاست خارجی و انقلابی کشور ریشه در چه چیز دارد؟

 پاسخ این است که اشتباه دانستن سوالات در خصوص هلوکاست و یا اعلام مواضع صریح در مورد اسرائیل در واقع دور شدن از مواضع انقلابی و در نقد اهداف آن است نه در نقد احمدی نژاد و یا تحلیل مشکلات موجود، فقط نامزدها رویشان نمی شود به انقلاب و اهدافش گیر بدهند، احمدی نژاد را مقصر می دانند، اشتباه دانستن سیاستهای خارجی در قبال اسرائیل و آمریکا را باید در شعار "نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران" جستجو کرد. البته برخی از اصولگرایان سنتی که قبلا هیچ انتقادی در خصوص سیاست خارجی نداشتند نیز با سیاسی شدن شرایط و انتخاباتی شدن کشور، بی برنامگی خودشان برای اداره ی انقلابی سیاست و اقتصاد کشور، آینده را با انتقاد به سیاست خارجی کشور مخفی می کنند.

آیا بحث هلوکاست و یا محکومیت اسرائیل و یا اتخاذ مواضع صریح در قبال او باعث تشدید مشکلات ما شد یا خیر؟!

در پاسخ باید بگویم آری، اما این تمام پاسخ نیست بلکه باید بگوییم بیش از آن که برای کشور ما زحمت ایجاد کرد برای اسرائیل و متحدانش مشکل ایجاد کرد. جنگ روانی ایران علیه اسرائیل، او را به انفعالی ترین حرکات و شکست های مفتضاحانه وادار کرد. منفوریت اسرائیل در جهان با این سیاست ایران تشدید شد تا حدی که به غیر از سیاسیون، از جامعه ی هنرمندان و ورزشکاران بین المللی نیز کارت زرد دریافت نمود. ما در قبال ضرباتی که به ریشه و پیکره و مشروعیت و حتی مقبولیت اسرائیل وارد کردیم دچار فشارهایی شدیم که برایندشان علی رغم مشکلات موجود به یقین پیروزی ما تلقی می شود.

آیا سیاست فعلی در قبال اسرائیل بهترین و تنها سیاست اصولی به شمار می رود؟!

پاسخ این است که ما به واسطه ی ماهیت انقلاب مان و اسرائیل نیز به واسطه ی ماهیت وجودیش، دچار یک خصومت غیر قابل انکاریم و در این خصومت آنچه که مهم است و اصول سیاست ما را تشکیل می دهد، این است که ضربات سخت تری بزنیم و ضربات دشمن را به خوبی مهار کنیم، و همین سیاست در اسرائیل نیز برای مواجهه با ما تعریف شده است و البته او در این سیاست از غیرانسانی ترین روشها مانند ترور نیز استفاده می کند. حالا اگر کسی بیاید بگوید ما ضربه نزنیم در واقع دو اشتباه بزرگ مرتکب شده است، یکی این که در واقع به اصول انقلاب خیانت کرده است و دیگری این که اسرائیل به صرف این که ما ضربه نزنیم، از عناد و کینه توزی و خصومت دست نخواهد کشید و تا استحاله انقلاب اسلامی ایران و شکاندن محورمقاومت در دنیا، به خصومتهایش در تمام ابعاد ادامه خواهد داد. پس ما در نوع سیاست مان در قبال اسرائیل در چارچوب تعاریف انقلاب اسلامی و سیاستهای رهبران مان گام می نهیم و این چارچوب نیز، تنها می تواند مقابله و مبارزه با اسرائیل باشد و آنان که از عدم مقابله و عدم دشمنی با اسرائیل یا مردم آن سخن می رانند، به یک عقب نشینی غیرقابل انکار از اصول انقلاب دست زده اند که این مسئله از سایر مواضع سیاسیت داخلی و خارجی شان در برابر چارچوبهای انقلاب نیز قابل اتخاذ است.

آنجاهایی که دچار سختی گردیدیم نیز نباید سیاست فعال خارجی را مقصر بدانیم؟!

به صراحت عرض می کنم که پاسخ خیر است. ما اگر در نتیجه ی سیاست های اصولی و انقلابی خارجی مان دچار مشکلاتی در داخل شده ایم باید بجوییم و ببینیم که آیا سیاست داخلی کشور نیز متناسب با سیاست خارجی مان انقلابی بوده است یا خیر ما با اهداف انقلابی و ابزار غیرانقلابی به دنبال حصول نتایج آرمانی بوده ایم!

آیا به همان اندازه که در سیاست خارجی انقلابی بودیم در امور داخلی نیز به همین قوت بودیم؟!

پاسخ این سوال منفیست. ایراد اصلی کار ما همین است که ما موتور فرمول 1 سیاستهای خارجی مان را گذاشتیم بر بدنه و ترمز و چارچوب پیکان سیاست داخلی مان. دولتمردان ما همانطوری که در اتخاذ مواضع شدیدشان در قبال آمریکا و اسرائیل به خوبی عمل می کردند، باید تدابیر داخلی شان را نیز به تناسب آن آرایش می دادند، همان طوری که آقای رییس جمهور در سازمان ملل و سایر مجامع بین المللی مواضع تهاجمی و انقلابی در قبال استکبار و اسرائیل اتخاذ می کردند باید وقتی که به ایران بازمی گشتند نیز اقتصاد کشور را مقاوم ترین و قوی ترین اقتصاد در برابر خصومت ها و تحریمها و فشارها و بیانیه ها شکل می دادند، نه صرفاً با ذکر چند شعار عامیانه مثل بحث "پاره شدن بیانیه دان" و "مه مه لولو بردن"!

مگر می شود کشوری برای استکبار و اسرائیل شاخ و شانه بکشد و درآمدش به فروش نفت به خارج متکی باشد؟! مگر می توان منافع آمریکا را در حیاط خلوتشان در آمریکای جنوبی نشانه رفت و در آنجا خط تولید خودرو راه انداخت ولی در داخل خودروی ملی مان منوط به واردات قطعات و لوازم خارجی باشد؟! مگر می شود بیانه ها را بی تأثیر دانست در حالی که به واردات علوفه و دان مرغ و گوشت و مرغ محتاجیم؟!

مشکل از این است که در صحنه ی شطرنج شما نمی توانید با مهره های نفوذی به خط دشمن بزنید ولی پیاده نظام را با یک آرایش مناسب به حراست از کیان کشورت نچیده باشی! نمی شود اقتصاد مقاومتی، جهاد اقتصادی، حمایت از تولید ملی، ثبات اقتصادی و دورشدن از اقتصاد نفتی را در حد شعار و ادعا نگاه داشت.

چه باید کرد؟

پاسخ چه باید کرد در نام امسال و سالهای گذشته عیان است. امسال سال حماسه اقتصادی و حماسه سیاسی است و باید سیاست ما و اقتصاد ما هر دو با یک قلم حماسی نگاشته شوند. باید همانطوری که در سیاست خارجی فعال و مقاومیم در اقتصاد نیز مقاوم و فعال باشیم. نمی شود سیاست فعال باشد و اقتصاد منفعل. اکنون باید کسانی را دعوت کرد که شیوه ی مدیریت کشور را مبتنی بر اقتصاد مقاومتی برنامه ریزی کرده اند، کسانی که ایراد کار را درست تشخیص داده اند در عین حال که آرامش مردم و کشور را تأمین خواهند کرد، از مواضع انقلابی نیز پایین نیایند، تنها در صورتی ما موفق به پیروزی در شرایط فعلی خواهیم شد که در داخل کشور، نقطه ضعف نداشته باشیم، تنها در این صورت است که در میز مذاکرات نیز با قوت می توانیم موفق باشیم و اگر درداخل گرفتار سوء مدیریت، وابستگی، فن سالاری (تکنوکراسی) و اسراف باشیم، روی میز مذاکره چیزی جز ذلت و تسلیم به دست نخواهیم آورد و به همین دلیل آنها که موفقیت داخلی را در گروی موفقیت خارجی می دانند زین وارونه نهاده اند، شیوه ای که قبلاً در دوره اصلاحات نتایجش را به وضوح دیدیدم. اکنون حلال مشکلات مان نه تنها حفظ و ادامه ی گفتمان انقلاب در سیاست خارجی است بلکه باید مدیریت انقلابی را در داخل کشور نیز به صورت علمی و هدفمند برنامه ریزی کرد، مسئله ای که در برنامه ی عملیاتی جبهه پایداری انشاءالله به قول سرپرست گروه یعنی آقای دکتر داوودی مورد توجه قرار گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۲۶
سیاوش آقاجانی