پاسخ به مجموعه ای از شبهات علیه اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
دو سه روز پیش مطلبی را در فضای مجازی دیدم که رسماً شبهاتی را علیه اسلام و در دفاع از منکران اسلام و حتی خدا مطرح می کند که عیناً با درج هر شبهه، پاسخ خواهم گفت:
همه مغلطه هایی که از یک مسلمان می شنوید
در بحث با مسلمانان، مغلطه های یکسانی تکرار می شود. این مغلطه ها را حتی در ویدیوهایی که به عنوان پاسخ به ناباوران منتشر می کنند هم تکرار می کنند به امید اینکه با تکرارش، مغلوط بودنش پوشیده بماند. امیدواریم با آوردن این مغلطه ها در اینجا، از آنها بخواهیم پیش از مطرح کردن دوباره شان به دلایل مغلوط بودن گوش بکنند.
در پاسخ این مقدمه باید بگویم که این مواردی که نگارنده آنها را مغلطه ی مسلمانان نام نهاده است در واقع شبهاتی است که به اسلام وارد می شود و همگی دارای پاسخهای متقن هستندکه حقیر به قد علمم، پس از درج هر شبهه، به آنها پاسخ می گویم:
1- مغلطه مرد پوشالی در این جا معمولا حرف هایی به ناباوران نسبت داده می شود تا با آن حرف شان را به کرسی بنشانند «من که هرگز خدا را ندیده ام. من هرگز خدا را لمس نکرده ام». اما اگر با ناباوران حرف بزنید می بینید که آنها می گویند «هیچ شاهدی برای وجود خدا نیست». برای محکم کاری، مثلا می گویند روح هم دیده نمی شود، لمس هم نمی شود. این یعنی مسلمانان حتی نمی داند ناباوران چه می اندیشند چرا که بیشتر ناباوران، به وجود روح هم اعتقاد ندارند.
پاسخ ما به این مغلطه این نیست که روح هم دیده نمی شود (چرا که اصولاً کسانی که منکر خدایند روح را نیز قبول ندارند) بلکه پاسخ در خصوص حقایق مسلمی است که دیده نمی شوند، مثلاً این که کسی شاد یا غمگین باشد را که نمی توان انکار کرد و اتفاقا مشاهده هم نمی شود، اما آثارش را می توان در صورت و حرکات فرد شاد یا غمگین دید و این یعنی چیزهایی وجود دارند که جز آثارشان علامت مستقیمی ندارند، یعنی خود شادی دیده نمی شود ولی آثارش چرا. با فرض این که سوال منکران این باشد که هیچ شاهدی برای خدا نیست؟! پاسخ این است که خیلی چیزها وجود دارند که بدون آثارشان قابل درک و تشخیص نیستند.
2- مغلطه سوال هدف دار ترفند بعدی است که اینگونه مطرح می شود «چه کسی ماه و زمین و آسمان ها را آفریده است؟» این پرسش پیشاپیش فرض گرفته است که اینها حتما باید آفریننده ای داشته باشند. هیچ شاهدی مبنی بر اینکه کسی اینها را آفریده باشد وجود ندارد. با این حال ناباوران اطلاعات نسبتا مفیدی درباره نحوه شکل گیری این اجرام دارند. آنها می دانند که گرانش و زمانی بسیار طولانی لازم است.
به راستی آیا برای خالق داشتن چیزها و ناظم داشتن نظم ها باید دلیل ارائه کرد یا برای نداشتن آنها؟!! به فرض این که این منکران به استناد قوانینی مانند همین گرانش که سیارات و کهکشان ها و ذرات عالم از آنها تبعیت می کنند منکر خدا می شوند، ولی آیا این همین قوانین می توانند بدون موضع باشد؟! اگر کسی ادعا کند این همه قوانین بدون موضعند باید دلیل ارائه کند یا برعکس؟! مگر عقل مادی چیزی را بدون دلیل می تواند بپذیرد که اینجا می پذیرد؟! بحث دیگر این که حتی همان منکران نیز نمی توانند منکر هوش و نظم و قانون در جهان باشند و این ها را اگر به خدا نسبت ندهند به چیزی مانند علم و طبیعت نسبت می دهند، مثلاً می گویند طبیعت، جهان را به این سمت برده است و در واقع آنها مصداق خدا را در چیزی به نام طبیعت قرار داده اند، نه این که واقعاً منکر خالق و ناظم و موضع باشند، مگر این که اصولاً منکر نظم و علم و قوانین در جهان باشند!!!
3- تصادفی بودن جهان مغلطه بعدی است که معمولا به فراوانی از مسلمانان شنیده می شود. آنها می گویند از نظر ناباوران، همه چیز تصادفی بوجود امده. وقتی من پایم به فرش گیر می کند و به زمین می خورم، تصادفی رخ داده به این دلیل که هدفم زمین خوردن نبوده. ولی فرگشت و مهبانگ (بیگ بنگ) تصادف نبوده اند، به این دلیل که هدفی در کار نبوده که به اشتباه، چیز دیگری رخ داده باشد.
به راستی بین این که جهان بدون خالق حادث شده باشد با این که تصادفی به وجود آمده باشد چه تفاوتی وجود دارد ؟! این شبهه و شبهه قبلی عملاً یک سوال به نظر می رسند نه دو سوال، بحث دیگر این که این سوال که جهان بدون هدف و تصادفی به وجود آمده شده باشد، در اثبات خدا بکار نمی رود، بلکه در هدفمند بودن جهان و توجه دادن انسان به هدف آفرینش بکار می رود تا بشر به دنبال هدف خلقت بگردد و به آن تحقق بخشد، که این مسئله را در آیات مختلف قرآن می توان مشاهده نمود به عنوان مثال در آیه ی 115 سوره مومنون اینچنین آمده است:
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ
آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمىشوید
4- مغلطه دیگر قیاس مع الفارق است درباره مقایسه اشیاه پیچیده همچون ماشین یا هواپیما، با هستی و نتیجه گیری که هر دو می بایست خالقی داشته باشند. درباره ماشین ها، ما می توانیم از استقرا به این نتیجه برسیم که هر ماشینی چطور ساخته می شود چون تجربه ساخت ماشین های متفاوت را داشته ایم. ولی درباره جهان، ما تنها تئوری هایی برای بوجود آمدن جهان ها داریم و تنها جهان خودمان را داریم. نمی دانیم مابقی چطور بوجود می آیند و در واقع از وجودشان خبر نداریم. بنابراین استقرا از یکی به دیگری مجاز نیست. ما تنها می دانیم جهان ما چیزی حدود 13.7 میلیارد سال پیش بوجود آمده. به علاوه این مغلطه، خلقت از هیچ را با خلقت از مواد یکی می گیرد. اولی یعنی خالقی بدون وجود داشتن چیزی، چیزی خلق کرده باشد و دومی یعنی خالقی با جا به جا کردن موادی از پیش موجود، یک چیز جدید خلق بکند. اینها قیاس های مع الفارق اند. همینطور مغلطه مشابهی در مورد موجودات زنده می کنند که می گویند انسان نمی تواند یک پشه خلق بکند. این ادعا مضحک است، اگر منظور خلقت از مواد موجود باشد، دو دهه پیش انسان ها موفق به خلق یک گوسفند شدند. اما ظاهرا منظور گوینده این است که خلقت از هیچ باشد. در این صورت از انسان ها انتظار انجام کاری را دارند که هرگز سندی بر اینکه خدا انجام ش داده باشد ارایه نکرده اند.
این شبهه عکس یکی دیگر از شبهات است که در جایی که منکران در خصوص آفرینش هر چیزی که به علمش پی برده اند آن علم را نشانه ای برای رد نیاز به وجود خدا معرفی می کنند و در جایی که علمی در خصوص نحوه ی آفرینش چیزی ندارند گویا این عدم علم داشتن، نمی تواند انسان را به وجود خدا راهنمایی کند و حال این که هر دو استدلال غلط است. خداوند بر اساس سنن الهی می آفریند و این سنن الهی یعنی قوانین حاکم بر جهان، یعنی همان گرانش یعنی همان نیروی تاریک و جرم تاریک و دافعه ی اینها و .... و همه ی اینها چه بشر به آنها پی ببرد و چه پی نبرد دلیل وجود نظم و علم و دقت در نظام آفرینش است.بحث دیگر این که چگونه می توان تبدیل چند ماده به یک وسیله را به سازنده محتاج دانست ولی تبدیل عدم به سنگین ترین و چگال ترین ماده که بیگ بنگ از آن آغاز شد و خلقت تمام آسمانها و زمین ها و ستارگان و سیارگان و حیات را از هیچ، فاقد خالق فرض کرد؟ و این غیر از آیات قرآن کریم و فرازهای نهج البلاغه است که در آنها مراحل خلقت آسمانها را آورده است و این مراحل که از دخان شروع شده تا کم کم به سیارات و ستارات و منظومه شمسی و سپس زمین و آماده شدنش برای حیات و گیاهان و حیوانات و انسان را تشریح می کند و حتی در خصوص بسط جهان در سوره زاریات نیز اینگونه می فرماید:
وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ
وآسمان را به قدرت بر افراشته ایم وهمانا ما همواره در حال توسعه دادن آن هستیم .
ادعای نگارنده که گمان می کند بشر توانسته است موجود زنده خلق کند نیز در نوع خود جالب است!! این که مثلاً انسان بن مایه ی حیات را از یک جاندار بگیرد و مثلاً با شبیه سازی یا مسائل ژنتیکی و یا با کشت و بافت مثلاً یک موجود را تولید کند را به مثابه خلقت می آورد و حال این که نه تنها از عدم خلق نکرده است که حتی از عنصر نیز نبوده است، بشر هم اکنون از شناخت مشخصات و ظرایف DNA عاجز مانده است، چه رسد به اینکه بخواهد یک موجود زنده را با عناصر موجود در زمین بیافریند!!!
5- ترفند دیگر، موعظه های استانداردی به شیوه پرسش گری است: اینکه زمین چطور دور خورشید می گردد و اینکه قلب انسان چطور می تپد. پاسخ به این سئوال ها، از عهده یک بچه مدرسه ای هم بر می آید اما برای مسلمانان، به دلایلی نامعلوم، ظاهرا شاهدی بر وجود خداست.
برای مسلمانان هر چیزی که در آن نظم و زیبایی وجود داشته باشد، آیتی برای وجود خداست و البته منکران می توانند هر چیز زیبا و منظمی را یافتند به هرچیزی که دلشان می خواهد بیندیشند،می توانند تنها با این نیت که ثابت کنند خدایی وجود ندارد تنها به دلایل و علومی که خود اثباتی بر عالِم بودن خدا هستند بیندیشند، اما مسلمانی که خدا را باور دارد با دیدن قوانین و سنن الهی و نظم جهان و زیبایی های خلقت همواره و بیش از پیش به قدرت و مهربانی خدا ایمان می آورد. مومن پس از قبول خدا با دیدن هر چیزی می تواند به یاد خدا افتد و البته شما این را ترفند می خوانید و حال این که مومن این را ذکر می داند.
6- مغلطه استثنا قایل شدن برای خدای مورد علاقه مسلمانان به این شکل هست که پیشاپیش فرض می گیرند تسلسل باطل است و بنابراین می بایست بر فراز همه خلقت ها، خدایی نشسته است که خودش خلق نشده. معلوم نیست چرا باید چنین باشد و معلوم نیست چرا بایستی این خدا از قانون داشتن خالق مستثنا باشد و معلوم نیست چرا اصلا اگر چنین باشد، این خدا دقیقا همانی ست که در قرآن آمده.
این شبهه همان شبهه 2 است یعنی در آن شبهه می گوید چه کسی گفته که چون اگر چیزی خالقی داشته باشد پس هر چیزی باید خالق داشته باشد و البته همانطوری که عرض شد در این شبهه برای این که منکر خدا بشوند، اصولاً علم یا طبیعت را باعث و دلیل تمام مسائل می شناسند که در واقع ایشان نیز متوجه اند که مجموعه ای از قوانین علمی و طبیعی است که در جهان حاکم است و جهان را فاقد حاکم نمی دانند و تنها به جای این که عالِم مطلق و خالِق طبیعت را خالق بدانند، عقلشان به همان علم و طبیعت قد می دهد.بحث دیگر این است که در این گونه شبهات، اینقدر سوال پرسیده می شود تا با ایجاد شک و شبهه حتی در بدیهی ترین سوالات، حتی اگر نتوانند مسئله ای را به صورت متقن رد کنند لااقل آن را غیرقابل کشف و فهم نشان دهند.
7- اگر قرار به مستثنا کردن یک چیز از قانون خالق داشتن باشد، چرا نگوییم جهان خودش این استثنا هست که نیاز به خالق نداشته؟
شکل دیگری از ادامه این مغلطه این است که صفات خدا متفاوت است بنابراین انسان نمی تواند آن را بفهمد. خالق بودن لزوما به معنای فراتر بودن از مخلوق نیست. مثلا وقتی انسان ها در آمیزش جنسی فرزندی خلق می کنند، تنها از نظر زمانی از آن فرزند جلو هستند و الا ممکن است فرزندشان قوی تر یا باهوش تر باشد. نیازی نیست مخلوق از خالق ضعیف تر باشد. این جور برداشت، سلیقه ای است.
در بخش اول این شبهه، جهان همان چیزی است که نیاز به خالق نداشته است، یعنی خالق مطلق است؛ و این جهان همان خدایی از نوع خدای بت پرستان است، که به جای درک مصداق اصلی خدایی، به بیراه رفتند و خورشید و ستارگان را خدا شناختند و در این شبهه نیز عملاً جهان خدا شناخته می شود، هر چند اگر منکر چنین نیتی باشند ولی حرفشان در همان راستاست، حداقل این است که ایشان با این فرض به وجود خدا و خالق مطلق اذعان می کنند.
ایراد دیگر این شبهه این است که گمان می کند اسلام انسان را یک خالق واقعی می داند و حال این که انسان در واقع یک نوع کاشف است و می تواند از ترکیب هوش و قدرت و طبیعت و استعدادهای بالقوه، تغییرات ماده را حاصل کند، بشر نمی تواند خلقت انجام دهد، نمی تواند از عدم خلق کند. پدر و مادر خالق نیستند، این که دو اسپرم را به تنگ هم بیندازند نمی توان به معنی خلقت تلقی شود، خلقت یعنی تولید هدفمند، عالمانه و طبق برنامه یک چیز، نه این که دو موجود بی عقل را بتوان خالق معرفی کرد.
8- نوع دیگری از مغلطه این است که خدا همانطور که قادر بوده زندگی ببخشد، قدرت این را دارد که زندگی پس از مرگ هم ببخشد. ولی هیچ مدرکی در میان نیست که من را خدا خلق کرده باشد، من را پدر و مادرم خلق کرده اند.
این شبهه هم همان شبهه قبلی است، اصولاً خلقت به معنی تولید هوشمند، هدفمند و طبق خواست و برنامه و از عدم است، آنطور که خود خداوند می فرماید "کن فیکون"، نه این که دو انسان دیوانه و یا حتی یک جفت حیوان به واسطه ی تولید مثل، خالق تلقی شوند. بحث دیگر این که در این شبهه توجه نمی شود که جهان پس از مرگ و در واقع معاد، پس از اصل توحید اثبات می شود و نگارنده می خواهد در حالی که اصل معاد مستلزم پذیرش توحید است، بدون این که توحید را پذیرفته باشد زیر بار معاد نرود.
9- مغلطه همه ش در قرآن آمده هم گاه شکل مضحکی به خود می گیرد. مثلا می گویند در قرآن آمده که کوه ها حرکت می کنند (سوره نمل آیه 88) و نتیجه می گیرند قرآن می دونسته که زمین حرکت می کند و کوه ها هم با آن حرکت می کنند. این نهایت بی صداقتی ست که توصیفی که درباره کوه ها آن هم در روز جزا آورده شده را شاهد حرکت زمین در قرآن بگیری.
به راستی آیا آیات متعددی که در قرآن وجود دارد و ناظر به مراحل مختلف خلقت است اعجاز نیستند؟! آیا آیات قرآن در خصوص بعد چهارم جهان اعجاز نیستند؟! آیا سوره ی روم که خبر شکست روم از ایرانیان را در سالها بعد پیشگویی کرده بود معجزه نبود؟! آیا همین که قرآن کریم در این همه علوم مختلف اظهار نظر دارد ولی نه تنها اشتباهی از آن اثبات نشده است، بلکه در موارد متعددی با پیشرفت علم، حقانیت آن بیشتر اثبات شده است، اعجاز نیستند؟! کدام کتاب بشری وجود دارد که در طول قرنها، اینچنین بتوان آن را با صدای بلند خواند و به زبانهای مختلف ترجمه کرد و بتوان از آن دفاع کرد؟! و اما همانطوری که نگارنده شبهات می گوید حرکت کوه ها در روز جزا ربطی به اثبات حرکت زمین ندارد بلکه حرکت زمین را در آیه 15 سوره ملک می توانید مشاهده کنید:
هو الذی جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فی مناکبها وکلوا من رزقه والیه النشور
اوست کسى که زمین را براى شما (شتر) رام گردانید پس در فراخناى آن رهسپار شوید و از روزى [خدا] بخورید و رستاخیز به سوى اوست
این همه مغلطه برای اثبات اینکه از میان این همه خدا، فقط خدای مسلمانان راست می گه.
و اما شبهه آخر این است که خدای اسلام را از سایر خداها متفاوت می داند و حال این که خدایی که این همه پیامبر را فرستاده است یکی بوده است و گرنه چگونه می توان عقلاً چند خدا را در کنار هم و بدون تضاد باهم پذیرفت، بدون این که بین خدایی و کبریایی شان جنگ و نا هماهنگی و بی نظمی رخ دهد؟ خدای اسلام همان خدای ادیان دیگر است و تنها تفاوتش این است که از تحریفاتی که در برخی کتب آسمانی وارد شده است مصئون مانده است، تحریفاتی مانند جسمانی کردن خدا، مثل کشتی گرفتن پیامبران با خدا و ... ، تحریفاتی که موجب شده است تا نسخ مختلف از کتب آسمانی وجود داشته باشند و حال این که بین روایات 14 گانه قرآن، تنها تفاوت های قلیلی که وجود دارد در لهجه های کتّاب قرآن است نه در معنی و مفهوم آن. به راستی چگونه می توآن از آخرین پیامبر الهی محروم ماند و برای توجیه، قائل به این شد که خدایان و پیامبران و ادیان با یکدیگر متفاوتند؟ پاسخ این شبهه را در مطلبی که چندی پیش نوشته بودم می توانید به صورت کامل تر اینجا بخوانید.