انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف
تبلیغات پذيرفته مي شود
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۵ اسفند ۹۳، ۲۰:۴۴ - النا شفاهی
    الیه
طبقه بندی موضوعی

ارتدادمدتیست که برخی در جهت زیر سوال بردن اسلام و احکامش، متوسل به استناد به سایر ادیان الهی می شوند، مثلاً می گویند اگر چنین است پس چرا مسیحیت، زرتشتیت، یهودیت و یا سایر ادیان، چنین نگفته اند و نظرشان با اسلام متضاد است، اگر چه شاید پاسخ این شبهه برای دوستان ساده به نظر می رسد، اما بر آن شدم با توجه به فراگیر بودن و اهمیت آنها در روی آوری برخی جوانان به سایر ادیان و فرق تحریفی و انحرافی و ارتدادشان، با چند دلیل به آن پاسخ گویم:

1- ادیان الهی به تناسب اقتضا و ارتقای شعور و فهم جوامع بشری دائماً در حال تغییرات جزئی و رشد بوده است. بعضاً این تغییرات در احکام یکی از ادیان الهی نیز بارها اتفاق می افتاد، به عنوان مثال می توان از موضع سه گانه اسلام در بحث شرب خمر که از آزاد بودن، تا نکوهش مستی به وقت نماز و در نهایت تحریم کامل آن رسید یاد کرد و این مراتب در جهت همراه کردن مردم و امکان عملی شدن توسط مومنین رخ داد و همین تغییر در بین ادیان نیز وجود داشت. یعنی برخی احکام که در تمام ادیان وجود داشتند در حدود و ابعاد دچار تغییر می شدند ولی وجود داشتند. حجاب و روزه و نماز از احکامی هستند که در ادیان الهی (هرچند با کمی تغییرات) وجود داشته اند و این مسئله مورد اذعان قرآن کریم قرار دارد ولی برخی گمان می کنند آنها فقط به اسلام تعلق دارند.

2- تمام ادیان الهی از یک پروردگارند و او هموست که اگر 2000 سال پیش حکمی داده است، 600 سال بعد حکم بهتری آورده است و این بیان در قرآن کریم نیز وجود دارد که اگر خداوند حکمی را نقض کرد، حکم بهتری جایگزین آن می کند. این خداوند است که تعیین می کند از کدام دین باید پیروی کرد و ما آزاد نیستیم که هر دینی را خواستیم انتخاب کنیم و او دین خاتم را به مثابه آخرین بخش نامه بشری و لازم الاتباع می داند نه بخش نامه هایی را که قبل از آن صادر و بعضاً نسخ شده اند. رجوع از دین خاتم به ادیان ماقبل آن یک عقبگرد از شعور و درک بشری است. دینی که کامل شد و پیامبری که خاتم شد، اسلام و حضرت محمد (ص) است و عدول از این دو به معنی ارتجاع در کمال است و از آنجا که رسیدن به کمال هدف خلقت انسان است، خداوند اجازه ی چنین ارتجاع و در واقع ارتدادی را نداده است.

3- بعضاً کسانی که این شبهات برایشان طرح می شود، پیامبران را متفاوت می شناسند و حال این که نگاه خداوند و دستورش چنین نیست. مومنان باید همه ی پیامبران را مانند هم محترم بشمارند چرا که همه ی آنها پیام رسان خدایند و از خود چیزی ندارند و وقتی کسی یکی را قبول و یکی را رد می کند گویی خدایشان را متفاوت می شمارد و همین تعارضات در به قتل رساندن بسیاری از پیامبران عامل اصلی بوده است و به همین علت است که احترام به تمام پیامبران از علائم مومنین و خداپرستان واقعیست.

4- اگر چه نزد ما ادیان الهی متفاوت شمارده می شوند اما خود خداوند در قرآن کریم، همه ی ادیان را یک دین و در ادامه ی هم می داند، خداوند در قرآن کریم بارها و بارها از تمام انبیا و پیروانشان دعوت به تسلیم بودن به درگاه الهی کرده است و همه را تسلیم خدا می خواهد و پیروان هر دینی را که به جای تسلیم خدا شدن در تسلیم شدن به یک پیامبر محدود شده اند را به تسلیم بودن در برابر خدا و تبعیت از پیامبران جدید و وعده داده شده دعوت می کند و در نهایت در قرآن می فرماید دین نزد خدا اسلام (ان الدین عند الله اسلام) است و اسلام یعنی تسلیم خدا شدن. خداوند در آیات مختلفی  که از پیامبران سخن می گوید همه را تسلیم خدا می شناسد و این یعنی، این خدا نیست که دین های متفاوت نازل کرده است بلکه این بشر است که ادیان را به نام پیامبران معاصر خود ثبت کرده اند تا احتمالاً تسلیم سایر پیامبران نشوند و برای خود شخصیت برتری قائل شوند و گرنه تمام پیامبران و ادیان یکسان هستند که همان تسلیم خدا بودن است و این چنین است که ما برخلاف به اصطلاح سایر ادیان الهی، دینمان را به نام پیامبرمان نامگذاری نکرده و نمی خوانیم.

5- بسیاری از پیامبران الهی شهید شدند و بسیاری از کتب آسمانی در اثر همان خصومت ها دچار تحریف گشتند، به نوعی که بین نسخ متفاوت یک کتاب آسمانی، بعضاً اختلافات محتوایی عمیقی وجود دارد. این اختلافات بعضاً به صورت مسخره ای در کتب آسمانی تزریق شده اند به نوعی که برخی از این نسخ، خدا را در حدی که با پیامبری کشتی گرفته باشد تنزل داده اند و حال این که کتاب آسمانی قرآن دچار این تحریف ها نشده است (چرا که حضرت امیرالمومنین و اهل بیت بزرگوارش حریم ظاهری و باطنی قرآن کریم را محافظت کرده اند) و اگر چه 14 روایت برای آن ذکر شده است ولی این روایات هیچ اختلاف محتوایی نداشته و تنها اختلافشان در لهجه ی املاکنندگان نسخ قرآن و در حد اختلافات غیرمحتوایی مثلاً در حرکاتِ حروف است.

6- گستردگی احکام اسلام بعضاً تنها دلیل کسانی است که سایر ادیان را بر آن ترجیح می دهند و حال این که اسلام دینی است که با توجه به رشد شئون مختلف اجتماعی بشر که قرنها به طول انجامیده است، دارای گستردگی است و این دین به اذعان قرآن کریم کامل شد، چرا که بشر بتواند با آن احتیاجات حیات دنیوی-اخروی و نیازهای شخصی-اجتماعی و مسائل روحی-جسمی خود را برآورده سازد، به یقین گستردگی، جامعیت و کمال دین اسلام، امتیاز و مزیت غیرقابل انکار آن است و هرکسی که از این دین رویگردان شود، عامداً از تکامل و هدایت الهی منصرف شده است، چرا که نه ادیان تحریف شده قبلی، نه ادیان دست ساخته و نه قوانین بشری، پاسخگوی نیازهای گسترده روحی و جسمی انسان و جوامع بشری نبوده و نمی تواند باشد، نگاهی به عمق انحرافات جوامع بشری که حریم فرد و خانواده و جامعه را دچار مفاسد غیرقابل انکار نموده است، نشان گر عجز مکاتب منحرف و خودساخته از کمال و رشد بشر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۰۹:۲۳
سیاوش آقاجانی
شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۸ ق.ظ

قدم به قدم با نو اصولگرایی

بسم الله الرحمن الرحیم

1- اصولگرایان قبل از دولت اصلاحات به انحصار طلبی در پستها و جایگاه های شان معروف بودند، به نحوی که صداوسیمای آقای علی لاریجانی و ریاست مجلسی آقای ناطق نوری به شدت مورد انتقاد قرار داشت و بسیاری اصولگرایان یا وابستگان و بستگانشان به نهادهای ثروت و قدرت و رانتخواری یا مشغول و یا متهم بودند،‌ این منفوریت اصولگرایان در آن دوره بود که باعث پیروزی مقتدرانه اصلاح طلبان شد. اما هم اکنون اصولگرایان را به دو شعبه می توان تجزیه نمود، یکی آن اصولگرایی که در قالب تعاریف جناحی و تشکلاتی از قدیم تعریف شده بودند و به عنوان اصولگرایان سنتی مطرح بودند و به کار تشکیلاتی و مصلحت سنجی های سیاسی اصالت می دادند و دیگری افراد و یا تشکلهایی که بعدها و عموماً بعد از اصلاحات در دامنه تعریف اصولگرایی ورود پیدا کردند و مبادی به مباحث حزبی و گروهی اصولگرایی نبوده و تکلیف محور بودند. در این یک دهه و پس از جریان اصلاح طلبی، اصولگرایان جدید که از این پس به آنها نواصولگرایان خواهم گفت، با تشکلی به نام آبادگران به محوریت مهندس چمران پا به منصه ی ظهور نهادند و در انتخابات شوراها موفق به ورود تشکیلاتی در مدیریت شهر تهران شدند که خروجی این شورا فردی به نام احمدی ن‍ژاد به عنوان شهردار بود و این شهردار با حمایتِ همان گروه و بدون پشتوانه از سوی اصولگرایان سنتی و حتی در رقابت با ایشان توانست بر هاشمی رفسنجانی و لاریجانی و قالیباف و ولایتی و توکلی و ... موفق به کسب اکثریت آرای مردم گردد و اگر چه بعدها آقای احمدی نژاد منکر هرگونه حمایت جناح های سیاسی شد، ولی هرگز نمی توان نقش مهندس چمران و گروه آبادگران را در موفقیت و حضور نواصولگرایان در عرصه ی سیاست منکر شد.

2- نو اصولگرایان به قدرت نمی رسیدند اگر جریان فکری ولانگارانه اصلاح طلبی با جهاد فکری علمای اسلام و در رأس آنها استاد مصباح و شاگردانشان مواجه نمی شد، ایشان بودند که با مقاله و مناظره و مباحثه و سخنرانی، مظلومانه سینه شان را در معرض تیرهای مسموم تهمت قرار دادند و تئوریسین هایشان را به مناظره می خواندند و آنان یا به مناظره در نمی آمدند و یا دست از پادرازتر بیرون می رفتند. مجاهدت استاد مصباح در معرفی چهره ی منحرف اصلاحات و حمایت نو اصولگرایان در انتخابات از احمدی نژاد، پشتوانه ی محکمی برای انتخاب او شد. از یک سو آبادگران و نو اصولگرایان سلامت نفس، انقلابی گری و توان مدیریتی خود را اثبات کردند و از یک سو استاد مصباح بعد از یک دوره ی روشنگرانه مجاهدانه، حمایتشان را پشتوانه ی آرمانهای انقلابی نو اصولگرایی قرار دادند.

3- احمدی نژاد دولت نهم را با عمل کردن به شعارهایی که داده بود آغاز کرد، وزرای انقلابی و با سواد و دور از حلقه ی بسته ی مدیران و مراکز قدرت و ثروت اولین علامت پایبندی احمدی نژاد به همان اصول و شعارهای انتخاباتی بود. رویه ی انقلابی احمدی نژاد به سرعت وزارتخانه ها و ادارات مختلف را از تجملگرایی و مدیرسالاری به سمت بی تکلفی و مردمداری هدایت کرد. احمدی نژاد، آنقدر ولایت مدار بود که بدون ترس از نیشها، هنگام تنفیذ حکم ریاست جمهوری دست رهبرش را بوسید و در دولت نهم بارها ثابت کرد که کمترین همت را برای دفاع از خود و ورود به حواشی می گذارد و اثبات کرد که قانون را به نظرات شخصی اش ترجیح می دهد و به قواعد بازی های سیاسی پایبند نیست.

احمدی نژاد در آغوش استاد مصباح

4- با ورود احمدی نژاد و نو اصولگرایان به قدرت و عدم بکارگیری ایشان در کابینه، اصولگرایان سنتی نیز عملاً دچار سرخوردگی شدند و کمر به همت بستند تا با سهم خواهی، پیروزی احمدی نژاد را به خودشان منتصب کنند که احمدی نژاد بارها خود را از آنها جدا دانست و این تقابل در عمل موجب بروز اصطکاک های شدیدی بین او و اصولگرایان سنتی در مجلس و شهرداری شد. دولت نهم در برابر این اصطکاک ها کمترین واکنشی را نشان می داد و تسلیم حاشیه سازی ها نمی شد و بغض ها را فرو می خوردند و تحمل می کردند که به همین لحاظ مقام معظم رهبری بارها در این عرصات از دولت حمایت کرد و حتی از او می خواست در عرصه روابط عمومی و اطلاع رسانی و دفاع از خود فعالتر باشد.

5- در دوره نهم ریاست جمهوری، نو اصولگرایان عملاً به سمت دولت متمرکز شدند و احمدی نژاد ایشان را گرد خویش آورده بود و مهندس چمران و یارانش در شهرداری عملاً اگر چه منتظر بودیم در دولت جایگاهی بیابند، ورود پیدا نکردند و حتی شهردار تهران را از رقبای سابق احمدی نژاد یعنی دکتر قالیباف انتخاب کردند. بارها و بارها اختلافات عمیقی بین مهندس چمران و دکتر احمدی نژاد با دکتر قالیباف درگرفت که این اختلافات در موضوعات مختلف ادامه یافت و عملاً مهندس چمران نتوانست یک انقلابی دیگر از نسل احمدی نژاد را در شهرداری تهران حمایت و برای عرصه های بعدی آماده کند.

6- دولت نهم هرچقدر از اصولگرایان سنتی دور بود، به تفکرات استاد مصباح و شاگردانش نزدیک بود، به نحوی که عملاً نزدیک ترین عالم به دولت، استاد مصباح بود، معاون احمدی نژاد در امور روحانیت، از شاگردان استاد مصباح انتخاب شد، دولت برای خودش یکی از شاگردان استاد را به عنوان استاد اخلاق دائمی دولت انتخاب کرد و این قرابت بین استاد مصباح و دولت، عملاً یک نماد بود از اخلاقیات، معنویت و دین مداری دولت نهم، به نحوی که کوچکترین انحرافی در دولت، توسط استاد و شاگردانش در درون دولت مورد تذکر واقع می شد.

7- پایان دولت نهم و آغاز دولت دهم، نقطه ی عطفی از نمایش تغییرات احمدی نژاد بود. شمار عزل و نصب های غیر قابل توجیه احمدی نژاد اینقدر زیاد بود که عملاً نزدیک بود دولت را از رسمیت بیندازد، نزدیکتر شدن مهره ای به نام مشایی به احمدی نژاد به لحاظ قرابت فکری و حتی خانوادگی، ریشه ی بسیاری از این عزل و نصب ها و تغییرات تلقی می شد.

8- به قدرت رسیدن دولت دهم در حالی صورت گرفت که موج بلندی از تهمت، قبل از آغاز انتخابات علیه احمدی نژاد آغاز شد و این خیلی قبل از زمان قانونی تبلیغات ریاست جمهوری دهم بود و احمدی نژاد تمام تیرهایش را گذاشت برای روزهای قانونی تبلیغات، تقلای عجیب و قریب اصلاح طلبان، آقازادگان، اصولگرایان سنتی و مراکز قدرت و ثروت علیه احمدی نژاد، با سخنانی از سوی احمدی نژاد همراه شد که نشان از مظلومیت وی بود و مظلومیت احمدی نژاد در کنار مدیریت تمرکز گریزانه، جسورانه، خادمانه،‌ قانونمندانه  واز همه مهمتر، مردمدارانه ی احمدی نژاد موجب رأی قاطع به وی گردید.

9- رأی قاطع احمدی نژاد که از قبل هم پیش بینی می شد، یک هماهنگی را قبل از انتخابات بین سایر نامزدها ایجاد کرد تا مدام چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن، از تقلب سخن به میان بیاورند و این سخنان به نقطه ی آشوب برسد و به حمایت های خارجی، اغتشاشات داخلی و فشارهای سنگین و ارتقا یافته بین المللی منجر شود. فشارهایی که موجب شد تا مذاکرات هسته ای که در نقطه ی آغاز تفاهم بر مبادله ی سوخت هسته بود، با 14 ماه تعطیلی و تحریمهای به اصطلاح فلج کننده همراه گردد و در این میان برخی سردمداران اصولگرایی سنتی تنها به فروعی مانند کهریزک می اندیشیدند و تا ماه ها، با سکوت معنی دار خود از فتنه و فتنه گران حمایت کردند.

10- دولت دهم با یک داستان به نام معاونت اولی مشایی آغاز شد که این مسئله با انتقادات شدید استاد مصباح و شاگردانش و حزب اللهی ها و حتی اصولگرایان سنتی که در کمین چنین خبتی از دولت بودند آغاز شد، انقطاع از استاد مصباح و شاگردانش در چند پرده آشکار و قطعی شد و گویا استاد اخلاقی دولت نیز از شاگردی با واسطه ی استاد مصباح (توسط آقا تهرانی) به مشایی سپرده شد!! و نیاز به استاد مصباح و حمایتها و هدایتهایش نیز در مکتب جدیدی که مشایی به نام مکتب ایرانی ارائه می کرد، گم شد که این اختلافات در ایجاد شکاف در هیأت دولت و اعتراضات برخی از وزرا عینیت یافت و این شکاف، موجب جدایی ایشان از دولت گردید.

11- وزرا و نزدیکانی که به واسطه ی تغییرات در احمدی نژاد از او دور شده بودند، احساس کردند که نباید بگذارند آن خط و راه که احمدی نژاد از او منحرف می شد زیر گل و لای مدفون شود و این شد که گرد استاد مصباح جمع شدند و جبهه ای به نام پایداری را تشکیل دادند. این جبهه در چند انتخابات فرصت حضور یافت و در هر یک به فراخور تشکیلاتی که ایجاد کرده بود، توانست ثمری برگیرد. جبهه پایداری به همان اصول اولیه نو اصولگرایان اعتقاد داشت و در کنار آن نمی خواست مبانی فکری و اصولیش از محوریت اسلام به محوریت مشایی تغییر جهت دهد و این چنین شد که جبهه پایداری هم از تیر طعنه زنانی که استاد مصباح را در به قدرت رسیدن احمدی نژاد مقصر می دانستند در امان نبود و هم از تیر کین حامیان متعصب دولت. جبهه پایداری به صورت مستمر در رسانه های نزدیک به اصلاحات و فتنه و اصولگرایان سنتی و انحرافیون هدف دروغ و تهمت قرار داشت.

12- به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نزدیک می شدیم و تغییرات احمدی نژاد در ابعاد بیشتری توسعه می یافت. این احمدی ن‍ژاد نه تنها فوراً به قانون تمکین نمی کرد بلکه در برابر قانون می ایستاد و حتی خودش را مرجع صحت و یا عدم صحت قوانین می دانست، ابعاد افشاگرانه او نیز توسعه می یافت و از حد لیستهای در جیب به نمایش فیلم در مجلس رسید. روحیه ایستادگی او در برابر دشمنان به حد دوستان نیز ارتقا می یافت و او نه تنها با سران قوا و شورای نگهبان مشکل پیدا می کرد بلکه به هیأت داوری منتخب رهبری نیز روی خوش نشان نداد.


14- اگر چه مخالفت مقام معظم رهبری با معاونت اولی مشایی می توانست احمدی نژاد را بر سرمایه گذاری بر فرد دیگری و دوری از مشایی رهنمون سازد ولی او کمر همت به غالب کردن او به نظام بست و تا آخرین روزهای انتخابات نیز از فشار بر شورای نگهبان و رهبری دست برنداشت. اینچنین بود که احمدی نژاد هم به لحاظ کارنامه و هم به لحاظ محبوبیت و هم به لحاظ نماینده برای حضور در انتخابات عملاً حرفی برای گفتن و ادامه ی گفتمان خود نداشت.13- تسلط احمدی نژاد برکشور در اثر شدت تحریم هایی که بیش از همه زاییده ی فتنه گری فتنه گران و اجماع خارجی علیه ایران بود که در اثر مسائل 88 رخ داده بود، کاهش یافت. کاهش 50 درصدی درآمد نفتی، افزایش نقدینگی، دست خالی در تأمین ارز مورد نیاز بازار برای جمع آوری نقدینگی، محدودیت در واردات و صادرات (به واسطه تحریم بانکی) و عدم استفاده از نظرات کارشناسان غیر دولتیها و مشغولیت بیش از حد به مسائل فرعی، همه و همه باعث شدند، ختام کارنامه احمدی نژاد به لحاظ اخلاقی و سیاسی و اقتصادی، دچار نقاط سیاهی شد که بعضاً احمدی نژاد با بد دفاع کردن از خود، بیشتر به سیاهتر شدن آنها دامن می زد.

15- در حالی که دولت نتوانسته بود فردی از گفتمان نو اصولگرایی تربیت و تحویل دهد، این بار خروجی مهندس چمران و شهرداری تهران نیز فردی از گفتمان نو اصولگرایی نبود، به نوعی که خود مهندس چمران به عنوان گزینه ای برای نامزدی مطرح شد.

16- گزینه های جبهه پایداری عموماً کسانی بودند که در دولت نهم به کار گماری شدند ولی با انحراف مرز مشخصی داشتند. بیشتر این افراد وزرای اخراجی احمدی نژاد بودند و دبیرشورای امنیت ملی نیز یکی از گزینه ها بود که خروجی آنها در نهایت دکتر لنکرانی شد ولی با ثبت نام دکتر جلیلی، دکتر لنکرانی طبق وعده ای که داده بود وارد رقابت درون گفتمانی نگشته و انصراف داد. عملاً مدت زیادی از فرصت جبهه پایداری صرف خنثی سازی تبعات این مسئله شد و گزینه ی نهایی جبهه پایداری در آخرین روزهای مانده به انتخابات همان دکتر جلیلی شد. دکتر جلیلی شباهت های زیادی به احمدی نژاد 84 داشت، همه به لحاظ شعارها و هم به لحاظ مورد حمایت استاد مصباح بودن و هم به لحاظ سادگی ظاهر.

17- انتخابات یازدهم ریاست جمهوری محل رقابت چندگفتمانی بود. از یک سو حداد و جلیلی و کمی هم قالیباف از سیاه نمایی از دولت احمدی نژاد پرهیز می کردند و از مقاومت خارجی و مقاومت اقتصادی می گفتند و از سوی دیگر سایر نامزدها، دولت و ادامه ی گفتمان او را خطرناک می دانستند.

18- در هر صورت، نقاط سیاه کارنامه احمدی نژاد، شباهت جلیلی به او، سیاه نمایی های رقبا، عدم سیاه نمایی از سوی جلیلی، خطرناک جلوه دادن جلیلی به واسطه ی شباهتها به احمدی نژاد از سوی رقبا و رسانه های ماهواره ای و دعوت به حضور در انتخابات برای رأی نیاوردن جلیلی، همه و همه موجب شد تا آرا از  شبیه ترین فرد به احمدی نژاد فرار کند و به متضاد ترین فرد با او جلب شود و این یعنی کسب آرا توسط روحانی (نماینده هاشمی) و عدم توفیق گفتمان نو اصولگرایی.

آنچه که مسجل است این که نو اصولگرایی نمرده است و می تواند با توجه به تجارب روز افزون و فراغ بال به جذب نیرو و تقویت تشکیلاتی و انسجام فکری بپردازد و البته آنچه مهم است این که دیگر نباید دچار تشکیک و چنددستگی و عدم اعتماد باشند و باید با برنامه ریزی دقیقتر وارد عرصات مهم گردد، امیدوارم در دفعات بعد، ورود نماینده ی نواصولگرایان با هماهنگی و انسجام بیشتر همراه باشد و اصلح محوری و برنامه مداری، به جای ملاحظه کاری و انفعال و عجله در دستور کار نو اصولگرایان قرار گیرد. اگرچه جبهه پایداری اثبات کرده است که در انتخاب ها و معرفی گزینه ها حتی به اعضای خود نیز محدود نیست، ولی به نظر می رسد که این جبهه یا باید در نشر تفکرات و اصول خود بیشتر بکوشد و در جذب و هماهنگی سایر نواصولگرایان بهتر عمل کند تا خروجی مورد وفاق ایجاد نماید و یا باید تشکلاتی فراتر از این جبهه تشکیل شود تا همه ی نو اصولگرایان را در خود نگاه دارد، اکنون که اصولگرایان و نو  اصولگرایان در قدرت نیستند بهترین فرصت است تا خالصان و معتقدان واقعی به اصولگرایی و انقلابی گری منهای مصلحت سنجی و سیاسی بازی را تربیت، جذب و تشکل بخشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۴:۰۸
سیاوش آقاجانی
پنجشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۲۷ ب.ظ

مسئولان قضایی برای مردم آینه دق نسازند

بسم الله الرحمن الرحیم

قاضی ناصر سراج در حاشیه مراسم جشن حمایت از خانواده‌های زندانیان نیازمند در جمع خبرنگاران در مورد آخرین جزییات پرونده مهدی هاشمی اظهار کرد: ممکن است روند رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی بیشتر از این حرف‌ها طول بکشد و دلیل طولانی شدن روند رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی ایرادهایی است که نسبت به پرونده گرفته شده که البته این ایرادات سنگین بوده و رسیدگی به آن زمان می‌برد.

این که پرونده ی حجیمی با انواع اتهامات اقتصادی و امنیتی بعد از گذشت سالهای متمادی، همچنان این همه ایراد دارد و تا رفع ایرادات هم اصلاً قابل رسیدگی نیست، به هیچ وجه نمی توان پاسخگوی عطش جامعه در اجرای عدالت در حکومت اسلامی باشد. چرا باید قوه قضاییه هنوز نتوانسته باشد پرونده را به طور مناسبی آماده کند و آیا این تعلل می تواند توجیه مناسب و قابل پذیرشی تلقی گردد یا خودش یک نقطه ضعف غیر قابل گذشت است؟!

آیا این که پرونده عظیم و قطور مهدی هاشمی در بخشهایی از آن دچار ایراد است باید دلیل شود هیچ یک از جرایم وی که بعضاً کاملاً هم به هم بی ارتباطند مورد محاکمه قرار نگیرد؟! آیا الزامی هست که تمام جرائم وی باهم بررسی شوند؟! یعنی نمی توان پرونده های مستقلی برای جرایم متفاوت ایشان تشکیل داد و محاکمه را آغاز کرد؟! آیا برخی جرایم وی که مربوط به دهه های گذشته است و بعضاً حتی طرف دیگر که رشوه داده (شرکت توتال) با مدیر رشوه دهنده خود برخورد کرده، نیز مسجل نشده و آماده بررسی نیست؟!

روند برخورد قوه قضاییه که از بدو ورود وی به ایران، به جای اینکه با استقبال از ورود وی برای محاکمه همراه شود، با دعوت به عدم ورود همراه بود، تا ایجاد تأخیرهای مکرر به دلایل مختلف که در روند بررسی حادث شد،‌ به هیچ وجه نشانه ی خوبی از شجاعت و سلامت متصدیان رسیدگی کننده به پرونده مهدی هاشمی را مخابره نمی کنند. نقش مهدی هاشمی و برخی آقازاده ها در پرونده های کلان اقتصادی در کنار فعالیت های خرابکارانه و فتنه گرانه ای که با ساخت جعلی نظرسنجی و هدایت آشوبها و تماسهای خائنانه با دشمنان ایران اسلامی در جهت تشدید فشارها بر حکومت،‌ به لحاظ اقرارها و مستندات و شهودی که از دست خط متهم تا جزوه ی کودتای مخملی جرج سوروس تا مکالمات وی با نیک آهنگ کوثر موجود است،‌ با توجه به فشارهایی که بر کشور و امنیت اقتصادی و سیاسی آن آورد و اقدامات مشخصی که در لندن انجام داد، غیر قابل اغماض است و اطاله ی این پرونده و یا بهتر بگویم پرونده ها، به حدیست که ایشان را به آینه دقی جلوی چشم عدالت طلبان تبدیل نموده است.

آخرین مطلب مرتبط:‌ قوه قضاییه آبروداری کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۲ ، ۱۳:۲۷
سیاوش آقاجانی

بسم الله الرحمن الرحیم

روزگاری نه چندان دور مجلس تصویب کرد که کلی وزارتخانه باید با کلی وزارتخانه دیگر ادغام شود و به رقم مشخص کاهش یابد، این ادغامها بعضاً‌ ایردات خسارت باری ایجاد کرد،‌ تعدادی وزارتخانه ی بعضاً بی ربط باهم ادغام شدند و هیچ کوچک شدنی هم جز در کاهش تعداد وزیر در آنها عملاً‌ رخ نداد و مدتها طول کشید تا چارتهای جدید برایشان نوشته و اجرایی شود و جابجایی های مکانی رخ دهد و انتصابات جدید ابلاغ گردد و اکنون که بعد از این همه هزینه به نقطه ی بهره برداری و هماهنگی نسبی رسیده ایم،‌ مجلس در جهت همکاری با آقای حسن روحانی، رییس جمهور منتخب شروع به بحثهای جدی در خصوص لغو ادغامها نموده است. از سوی دیگر برخی وزارتخانه ها که تنها در جهت قابل کنترل بودن توسط مجلس شده بودند نیز در معرض خطر قرار گرفته اند، به نوعی که سازمان ملی جوانان دوباره از وزارت ورزش جدا گردد و احتمالاً بحث وزارتخانه شدن سازمان میراث فرهنگی که جدی بود نیز با حضور دولت جدید منتفی می گردد.

با این تکاپویی که در مجلس رخ داده است باید بپذیریم یا تشکیل وزارتخانه های جدید،‌ ادغام،‌ حذف و تفکیک آنها به صورت غیرعلمی و غیرکارشناسی صورت گرفته بوده یا این که این امور حساس و کلیدی که تعداد زیادی از آنها ظرف چندماه صورت گرفت، تنها محملی برای بازی های سیاسی و در جهت ایجاد آزادی برای دولتها و یا سخت گیری بر آنهاست و حال این که رویه مجلس در بحث وزارتخانه ها باید تنها بر اساس اصول کارشناسی و به دور از هرگونه بازیهای سیاسی انجام گردد.

باید مد نظر قرار داد که اگر چه برخی از ادغامها به صورت غیرکارشناسی صورت گرفته است، اما دولت با صرف هزینه های زیاد و مدت حدود 2 سال این ادغامها را عملی کرده و مردم نیز از این بابت دچار مشکلات زیادی گردیده اند و تفکیک مجدد آنها نیز مستلزم صرف دوباره همان زمان و هزینه و ایجاد زحمت برای مردم است که مجلس باید این فایده و هزینه ها را بسنجد و تنها براساس مسائل کارشناسی تصمیم بگیرد، یقیناً‌ چنین اموری وقتی با قیدهای فوریت و بدون وقت مناسب در کمیسیون های تخصص در دستور کار مجلس قرار می گیرند، جز بروز مباحث احساسی و غیرکارشناسی نوید دیگری نمی دهند.

این که تمام بخشهای اجرایی اعم از سازمان جوانان و سازمان تربیت بدنی و سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و سازمان محیط زیست و ... توسط مجلس، با رأی اعتماد، بررسی،‌ هدایت و کنترل عملکرد و در نهایت استیضاح باشند، یک اصل خوب، منطقی و درجهت افزایش پاسخگویی تلقی می شود که اگر تا کنون برای تمام سازمانهای حساس، رخ می داد باعث می شد سازمانی مثل سازمان میراث فرهنگی به یک حیاط خلوت برای دولتها تبدیل نشود و نباید این امر کاربردی نیمه کاره رها شود بلکه باید به نحو مطلوب تا انتها راهبری گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۸
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۴۹ ق.ظ

اولین تناقض در شعارهای قبل و پس از انتخابات

بسم الله الرحمن الرحیم

این کلام از شعارهای انتخاباتی آقای روحانی است:

مردم در همان 2 ماه اول دولت تدبیر و امید آثار کارهای انجام‌شده را می‌بینند. برای از پیشِ‌روی برداشتن مشکلات اقتصادی برنامه یک‌ماهه، 3ماهه، یک‌ساله و 4ساله در نظر گرفته‌ایم  .

و این هم سخنان اخیر آقای روحانی در اولین حضورشان پس از انتخابات در مجلس شورای اسلامی است:

به طور حتم دولت در 100روز اول تلاش خواهد کرد تا واقعیت کشور را به مردم و به مقام معظم رهبری و نمایندگان ملت عرضه کند. دولت آینده خواهد گفت که چه چیزی را تحویل گرفته و با چه مشکلاتی روبرو است.

به راستی من نمی توانم بین این دو صحبت آقای روحانی یک جمع منطقی برقرار کنم. آیا آقای روحانی خودشان از واقعیات کشور اطلاع درستی نداشتند که قبلاً گفتند در همان 2 ماه اول آثار کارهای انجام شده عیان می شود؟! آیا آقای روحانی که قبلاً گفته بودند برنامه های یکماه و سه ماهه و یکساله و چهارساله دارند هم تحت الشعاع این 100 روز قرار خواهند گرفت؟ آیا برنامه های آقای روحانی مبتنی بر اطلاعات و واقعیات کشور نبوده است؟ آیا آقای روحانی اصرار دارند که اطلاعات نهادهای رسمی آماری کشور را زیر سوال ببرند؟  اگر این آمارها و اطلاعات رسمی زیرسوال است، خود آقای روحانی از چه مبادی آمار و اطلاعات کشور را اعلام خواهند کرد؟ چه تضمینی وجود دارد مبادی آماری و اطلاعاتی آقای روحانی برای بقیه متقن باشد؟! آقای روحانی اگر به این راحتی منکر غلط بودن آمار و اطلاعات نهادهای اطلاعاتی هستند پس دیگر چرا به 100 روز فرصت برای درک و انتقال و اصلاح آنها نیاز دارند، این را که دیگر ننه ی یکی از سران فتنه هم می توانست در جا توضیح دهد!!! این اصرار که دولت می خواهد اثبات کند ویرانه ای را تحویل می گیرد، چه هدفی می تواند داشته باشد؟! آیا دولت از همینک به دنبال فضاسازی تخریبی بر علیه رقبای آینده است؟! آیا آقای روحانی از سیاه نمایی هایی که انجام داد و نقاط قوت را اصلاً نادیده انگاشت بهره برداری مناسبی داشته که هنوز دنبال ادامه ی آن رویه است؟! آیا از همینک دولت می خواهد عدم موفقیت احتمالی خود را به تحویل گرفتن ویرانه حواله دهد؟! آیا رویه اعتدال چیزی جز رویه عدالت است؟! آیا عدالت حکم به انصاف در اظهار نظرها ندارد؟ حکم نمی کند که خلف وعده نکنند؟ اگر آقای روحانی الان دریافته اند که با یک ماه و دو ماه و سه ماه نمی توان کار مهمی انجام داد و قبلاً تصور اشتباهی از شرایط داشتند، آیا انصاف حکم نمی کند به جای این که 100 روز برای درک و توضیح شرایط وقت بخواهند،  بیایند از وعده ی غیرممکن شان عذربخواهند و درک غلطشان را از مسائل اعتراف کنند؟! آیا اصولاً برای مردمی که با مشکلات درگیرند، گزارش ایشان ارزش دارد و یا برنامه های اصلاحی شان؟!

مطلب مرتبط: امید کاذب قبل از دولت تدبیر


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۲ ، ۰۱:۴۹
سیاوش آقاجانی

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی دانم چرا برخی از موافقان و مخالفان سیاسیون در کشورمان اینقدر سیاه و سفید بحث می کنند و اکنون که رهبر معظم انقلاب از برخی صفات و شایستگی های دولتهای نهم و دهم تمجید کرده اند،  کلاً منکر نقاط ضعفش شده اند و برخی نیز اینقدر با دولت بد بودند که در انصاف رهبری تشکیک می کنند. در هر صورت اگر یادتان باشد قبل از انتخابات رهبری فرمودندکسی را انتخاب کنید که نقاط قوت رییس جمهور فعلی را داشته باشد و نقاط ضعفش را نداشته باشد و این یعنی اقرار رهبری به وجود ضعف و قوت در رییس جمهور و منتقدان و حامیاندولت نیز باید انصاف را رعایت کنند. برخی از حامیان متعصب آقای احمدی نژاد نیز به بهانه ی همین حمایتها، حتی به منتقدان دلسوز و یاران قدیمی احمدی نژاد هتاکی می کنند و فراموش می کنند که شخص مقام معظم رهبری نیز در مواردی انتقادات صریحی به دولت و برخی اعضای آن داشته اند. در هر صورت حقیر در یک مطلب دو قسمتی به صورت مختصر ولی نسبتاً جامع، کارنامه ی آقای احمدی نژاد را بررسی کرده بودم که حدود 4 ماه پیش در وبلاگم منتشر کردم و امروز دوباره لازم دیدم از شما دعوت کنم به این مطلب توجه فرمایید:

درادامه نیز در پاسخ به رفتار این حامیان متعصب احمدی نژاد این دو مطلب قدیمی که در اعتراض به همین رفتار الان حامیان متعصب احمدی نژاد نیز قابل تعمیم است تقدیم می گردد: 

تحریف ظالمانه سخنان رهبری

من از حامیان متعصب دولت دعوت می کنم حالا که به مناسبت پایان کار دولت و به حرمت خدا قوت رهبری و به تأسی از رفتار رهبر معظم انقلاب کسی قصد طرح دوباره انتقادات را ندارد، منتقدان دلسوز و انقلابی را مورد هتک حرمت قرار ندهند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۱:۲۵
سیاوش آقاجانی
يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۵۸ ب.ظ

تحلیلی از کشف تجهیزات شنود در دفتر علی مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از کشف تجهیزات شنود و فیلمبرداری در دفتر کار آقای علی مطهری، ایشان اقدام به انتشار یک مطلب انتقادی شدید نموده است که مورد سوءاستفاده ی دشمنان ایران اسلامی قرار گرفته است، این نامه از سوی افراد و رسانه ها و طیفهای مختلف سیاسی داخلی و خارجی مورد توجه قرار گرفته و بعضاً موجب سوءاستفاده دشمنان و سیاه نمایی امنیتی گردیده است، که حقیر نیز این مسئله را از چند جهت و از چند جایگاه مورد بررسی قرار می دهم:

1- در گام اول باید توسط مسئولان ذیربط توضیه داده شود و مشخص شود که نصب این دستگاه های شنود از طرف چه ارگان دولتی یا خصوصی انجام شده است و آیا هیچ مجوز قانونی وجود داشته است و اگر داشته است این مجوز قانونی به چه دلیلی صادر گردیده است. یقیناً تا قبل از مشخص شدن این مسائل نمی توان و نباید قصاص قبل از جنایت نمود و این مسئله همانند سایر مطالباتم در مورد فجایع کهریزک و ستار بهشتی یک مطالبه ی جدی و غیرقابل فراموشی است. هیچ کسی نمی تواند و حق ندارد خود را خیرخواه و مطیع مصالح کشور معرفی کند و با اقدامات خودسرانه برای نظام هزینه ایجاد نماید و البته نباید این احتمال را که کسانی عامداً طوری رفتار کرده اند که اتهامی را متوجه نهادهای اطلاعاتی نمایند، منتفی دانست.

2- اگر پیش گویی آقای علی مطهری را در منتسب دانستن این اقدام به نهادهای امنیتی صحیح بدانیم،ایشان باید به احترام قانون و احتمال وجود برخی دلایل و مجوزهای قانونی از اقدامات شتاب زده و منافی مصالح ملی پرهیز می نمود و نباید طوری رفتار می کرد که وجهه نهادهای امنیتی خدشه دار شود. ماهیت کار نهادهای اطلاعاتی و لزوم اشراف اطلاعاتی این نهادها، بعضاً در آن حد است که اعمال مهمترین مسئولان هر کشوری را در بر می گیرد و این نهادها نیز همواره به عنوان محرم نظام، اطلاعاتشان در جهت کشف و خنثی کردن خصومت ها و خباثت ها و بعضاً‌خیانتها به همان مسئولان بوده است، چه بسا اگر نهادهای اطلاعاتی، آقای کشمیری که از دوستان و نزدیکان شهید رجایی بود را به درستی تحت کنترل قرار می دادند، فاجعه ی انفجار دفتر نخست وزیر و شهادت اعضای حزب جمهوری رخ نمی داد.

3- با فرض این که ثابت شود نهادهای اطلاعاتی اقدام به چنین اقدامی نموده باشند، آقای علی مطهری نیز بایستی کمی خودشان را ورانداز کنند و به برخی اقدامات و سخنان خود توجه کنند و بدانند همانطوری که دشمنان انقلاب به برخی رفتارها و گفتارهای ایشان علاقمند شده اند، نهادهای اطلاعاتی نیز احتمالاً نسبت به این اعمال وی حساس شده اند. بالاخره همانطوری که آقای علی مطهری به امنیت خودشان و دفترشان اهمیت می دهند، نهادهای اطلاعاتی نیز باید به امنیت کشور اهتمام ورزند و چقدر خوب است که اگر مراجعی که اقدام به نصب این تجهیزات نموده اند دلایل و مستندات خود را ارائه کنند، ایشان نیز بتوانند از خودشان دفاع کنند و آن دلایل را خنثی نمایند. بحث دیگر نیز در خصوص شنود و کنترل مسئولان همواره به شخص آن مسئول باز نمی گردد و بعضاً برخی اطرافیان ایشان ممکن است اینقدر خطرناک باشند که الزاماً نیاز به کنترل وجود داشته باشد، مثالش را می توان در اطرافیان آیت الله منتظری به خصوص مهدی هاشمی معدوم مشاهده نمود که ای کاش به جای این که از سوی آیت الله منتظری مورد اعتراض قرار گیرد مورد التفات قرار می گرفت و متأسفانه آقای علی مطهری در صحنه های مختلفی قرابت فکری و رفتاری خود را به ایشان اثبات نموده است.

4- مردم و رسانه های کشور عزیزمان، به واسطه ی خدمات مکرر و مهم نهادهای اطلاعاتی ایشان را سربازان گمنام امام زمان (عج) می دانند و ایشان بارها و بارها در سالیان اخیر توطئه های کوچک و بزرگ دشمنان و بازیچه های ایشان را خنثی کرده اند، مردم و رسانه های ایران اسلامی به واسطه ی حجم و شدت خصومتهایی که بعضاً از مسئولان و حتی برخی نزدیکان ایشان دیده اند، هرگز از اشراف اطلاعاتی نهادهای اطلاعاتی آشفته نمی شوند چرا که می دانند این اشراف بعضاً به واسطه ی دقت و حساسیت های سختگیرانه حاصل می شود. همراهی مکرر آقای علی مطهری با برخی اصحاب فتنه و اظهارات بعضاً غیرقانونی و غیراخلاقی ایشان تا آن حد بود که اگر بزرگوارای نظام نبود هرگز ایشان قادر به ادامه پوشیدن لباس نمایندگی مجلس نمی شد و همانطوری که در بند اول عرض شد، اگر این کار از طرف نهادهای اطلاعاتی صورت گرفته باشد و برپایه دلایل و مجوزهای قانونی و عقلی انجام شده باشد، نمی توان و نباید ایشان را نکوهش نمود، بلکه عمل به وظیفه قانونی و در راستای اقدامات خادمانه ی ایشان باید تلقی شود. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۵:۵۸
سیاوش آقاجانی

بسم الله الرحمن الرحیم

پایگاه منطقی و ارزشی تفکر استاد مصباح، آنقدر محکم است که هر تفکری در برابر آن خود را ناچار به اعلام موضع می داند، تفکری که درحد تفکر نمانده و به جریانسازی منتج گردیده است، تفکری که خود را به جامعه و سیاست غالب می کند و جای خود را در تمام موقعیتهای عملی باز کرده است، استاد مصباح سالهاست که تفکرش به دست خودش و شاگردان و علاقمندانش به عنوان روش های تضمین شده و عملیاتی در جامعه وارد شده و مورد استقبال به اصطلاح نو حزب اللهی های انقلابی قرار می گیرد، کاری به اصولگرایانی که دچار سرخوردگی از انقلاب و آمالش شده اند ندارم، بلکه به کسانی اشاره دارم که انقلاب را به عنوان سنگ بنای تشکیل یک حکومت واجد ویژگی های زمینه سازی برای ظهور می شناسند، اشاره دارم.

استاد مصباح پس از تلاش خستگی ناپذیرش در تبیین انقلاب در مناظرات چالشی در ابتدای انقلاب و پس از آن با تربیت طلاب و علمای انقلابی و عملگرا، در عرصه ی مبارزه با تفکرات انحرافی مطروحه در دولت اصلاحات وارد شد و با ایزمهایی از جنس پلورالیزم و سکولاریزم و ... یک تنه به مجاهدت برخاست و پس از آن شاگردان و دوستدارانش به حول محور این استاد عالیقدر که از سوی رهبر معظم انقلاب به مطهری زمان ملقب شده بود، یک جبهه ی سیاسی و اجتماعی را برای نشر اصول و آرمان های اسلام و انقلاب تشکیل دادند، اگر چه این جبهه مدتها بدون نام و اثر ثبت شده فعال بود، ولی در به ریاست جمهوری رسیدن دکتر احمدی نژاد نقش والایی ایفا کرد که پس از تغییرات احمدی نژاد در 2-3 ساله اخیر، و عدول از تفکر استاد، صلاح دیده شد برای گم نشدن آن خط منیر در برخی انحرافات، جبهه ای مشخص با خطوط و موضع گیری های صریح تشکیل شود.

جبهه پایداری اگر چه به واسطه ی حضور استاد  مصباح که همواره خط شکن بازیهای سیاسی و تعاملات محاسبه گرانه آن بوده است، مورد استقبال بسیاری از بزرگان سیاست قرار نگرفت، ولی جایگاه ویژه ای در قلوب حزب اللهی ها و به خصوص حزب اللهی هایی که انقلاب را با همان شعارهای آرمانگرایانه اولیه اش می خواستند، یافت، این جبهه در سه انتخابات مجلس، شورا کارنامه های قابل قبولی داشت ولی به واسطه ی قرابتهای سالهای پیش که آقای احمدی نژاد با تفکراستاد مصباح داشت، در انتخابات ریاست جمهوری مورد استقبال کسانی که از مدیریت و اخلاق این 2-3 ساله احمدی نژاد راضی نبودند، قرار نگرفت و مسائلی که در باب تکثر نامزدهای اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری رخ داد و بعضاً تخریبهایی که به سمت انقلابیون حزب اللهی از جنس لنکرانی و جلیلی (حتی از سوی اصولگرایان سنتی) رخ داد موجب عدم توفیق این جبهه در کنار سایر اصولگرایان گردید.

در هر صورت اگر چه نامزد جبهه پایداری موفقیت چندانی به لحاظ کمیت آرا کسب نکرد ولی حضور یک تفکر با پشتوانه علمی و عملیاتی همواره موثرتر از یک حضور مقطعی در انتخابات است که این مسئله باعث شده است تا پس از انتخابات، برخی اصولگرایان نیز دوشادوش اصلاح طلبان و کارگزاران به تخریب گسترده استاد مصباح روی آورند. همانطوری که عرض کردم این تخریبها یقیقناً نه به خاطر شکست نامزد ایشان در انتخابات است، چرا که اصولاً ایشان علناً دست در دست نامزدهای اصلاح طلبان و کارگزاران، او را تخریب می کردند، همه از بزرگان اصلاح طلبی تا اصولگرایی متفق بودند که هرکسی رأی می آورد بیاورد فقط نماینده ی استاد مصباح رأی نیاورد؛ آری همانطور که می گفتم این تخریبها به دلیل عدم توفیق آقای جلیلی نیست، بلکه 2 دلیل اصلی دارد یکی این که بدون پذیرش ضعفها و عوامل شکست، عدم توفیق خود را نیز به استاد متوجه سازند (در حالی که بارها به جای رقابت با اصلاح طلبان سعی در تخریب جبهه خودی انقلاب کرده بودند) و دلیل مهم و اصلی این که جلوی ادامه انتشار تفکر انقلابی و اسلامی استاد مصباح را سد نمایند.

چندی پیش شاهد انتشار نامه ی یکی از روزنامه های نزدیک به آقای هاشمی در توهین به استاد مصباح بودیم که در همین وبلاگ به آنها پاسخ دادم و اینبار به بهانه ی مباحثی که بین استاد مصباح و دکتر مظلوم شهید بهشتی در خصوص دکتر شریعتی رخ داد، رسانه های شهرداری، سخنان تقطیع شده ی دکتر بهشتی را در خصوص استاد مصباح (به دلیل اختلاف در باب دکتر شریعتی) منتشر کردند و حال این که نظریات استاد مصباح در خصوص دکتر شریعتی تا حد بسیار زیادی با نظرات حضرت امام و علامه مطهری و علامه طباطبایی نیز همراستا بوده و بعضاً مواضع تندتری نیز از استاد مصباح داشته اند که تفسیر و تحلیل این موضوع با ذکر سخنان این بزرگان و به صورت مختصر ولی مکفی در مطلب زیر منتشر است که از علاقمندان دعوت به مطالعه آن می کنم:

شریعتی؛ بهانه حمله به جریان انقلابی/توسل حامیان شهردارتهران،
به شیوه انحرافی‌ها، هاشمی و اصلاح‌طلبان برای تخریب علامه مصباح یزدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۹
سیاوش آقاجانی

بسم الله الرحمن الرحیم

دیشب همزمان شبکه های تماشا و سه، دو سریال نزدیک به هم را پخش می کردند، در شبکه تماشا در برنامه شاید برای شما هم اتفاق بیفتد، پسر جوان و  خلافکاری یواشکی و به اتفاق دوست خوشگذرانش از خانه می زند بیرون و با دروغ و دغل دیروقت برمی گردد و در شبکه سه در سریال مادرانه، رها فرار کرده و یک هفته هم مدرسه نرفته و معتاد شده و با یک پسر مواد فروش دوستی برقرار کرده و قصد فرار دارد، نمی خواهم بگویم همه ی سریالهای خانوادگی سیما اینطوری هستند، ولی متأسفانه سهم زیادی از سریالها ناهنجاری های اخلاقی جوانان را نمایش می دهد و  میان این همه سریالهای عبرت محور، خبری از الگوسازی و به تصویر کشیدن جوانان خوب، مومن و سربراه و سختی ها و شیرینی های زندگی ایشان نیست که نیست، به راستی چه زمانی آثاری از قبیل طلا و مس در سیما و سینما بیشتری همت سازندگان خواهد شد؟! مسئله ای که به جای این که در جامعه ی آرمانگرا و مکتبی ما رایج باشد در فرهنگ های پوچ غربی شاهد آنیم،‌ یعنی نمایش مجموعه ی زیادی از آثار مبتنی بر الگوسازی با بیشترین هزینه و قوی ترین گروه ها و تکنولوژی ها.

خب نشان دادن درس عبرت از خلاف و فساد، یک راه تربیت کردن و انتقال تجارب است، اما آیا این درس های عبرت، انسان سازهم هست؟ آیا می تواند تعالی ایجاد کند؟ آیا درس ایمان و هدایت نیز می دهد؟ یا نهایت حرفش این است که منحرف نباید بود؟ چرا سیمای ما نقطه ی تعالی را نشان نمی دهد؟ چرا به آن روی سکه که ایمان، هدایت و تعالی است کسی نمی پردازد؟ آیا در دل پیروزی شورانگیز جوانان مومن و انقلابی و تسلیم وساوس نفس نشدن ایشان، نمی توان داستانها و بازی های جذب درآورد؟ آیا همانطوری که هیچ مومن راستینی به سمت دزدی و اعتیاد نمی رود می توان کاری کرد که هرکسی که دزد و معتاد نیست یک مومن باشد؟ مگر نه این که چون 100 آید 90 هم پیش ماست؟ خب پس چرا اینقدر در الگوسازی ضعیفیم؟

قرآن کریم داستانهای زیادی دارد اما میان همه ی آنها،‌ احسن القصص، داستان یک الگوی جوان به نام یوسف است، حضرت یوسفی که ایمان و پاکی اش او را در مراحل مختلف زندگی از سختی ها و مفاسد به سلامت رد می کند و او را به عنوان یک انسان مخلص و الگو برای سایرین به نمایش می گذارد و ای کاش صداوسیما نیز از این مسئله درس می گرفتند و کمی سقف خود را بالاتر می بردند و مشی قرآن کریم را در سیما جاری می کردند و بیشترین بودجه و توان را بر الگوسازی هزینه می کردند نه صرفاً بر عبرت آموزی.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۲ ، ۰۹:۲۳
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۰۳ ق.ظ

این میهمانی نه از آن میهمانی هاست

بسم الله الرحمن الرحیم

ما که همیشه میهمان الهیم، ماکه همیشه برخوان خداییم، پس چرا این ماه را ماه میهمانی می نامیم؟! خب درست است که همه چیزمان را از سفره ی رحمت خدا داشته و داریم، ولی این میهمانی نه از آن میهمانی هاست، خوانش فراختر از هزار خوان است و زرق و برق رزقش هزاربار رنگین تر؟! در رمضان، روح در معرض ریح رضوان است و استشمام عطر بهشت محتاج به تهی بودن درون است، گر در باقی ماه ها اندرون از حرام باید خالی داشت در این ماه باید از طعام نیز خالی داشت تا در او نور معرفت را دید. میهمان به نهایتِ حد اشتهایش می خورد و به قد و قامتِ قابلمه اش می برد چرا که میزبان خوان رمضان، محدودیتی با خوردن و بردن که ندارد هیچ! گر نخوری و نبری دلگیر نیز می شود، از شب قدرش، روزی برای باقی ماهها بر می گیریم پس اگر باقی ماه ها را فقیر ماندیم تقصیر از تنبلی ماست و براستی گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟ و این ماه اگر چه گاهِ کاهلی نیست، ولی به همان کاهلان نشسته بر خوان نیز نعمت می خورانند؛ نکند سفره را که جمع کردند یادمان بیفتد که نخورده برخاسته ایم، پس نفس نفس عطر رمضان و لقمه لقمه نور و ریحان نصیبِ همت تان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۲ ، ۰۵:۰۳
سیاوش آقاجانی