بسم الله الرحمن الرحیم
روزنامه جمهوری اسلامی در مقاله ای مفصل، ضمن انتقادهای شدید از آیت الله مصباح یزدی چند پرسش زیر را از وی مطرح کرده است که به وسع اطلاعاتم و تا پاسخگویی شاگردان نزدیک استاد به انها پاسخ می گویم:
پرسش اول :
امام خمینی درپیام تاریخی و پرنکته حضرت امام خمینی به روحانیت در سوم اسفند 1367 نوشتهاند: دیروز "حجتیهایها" مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند!" پرسش این است که ایشان تا کنون درباره تفسیر و تحلیل این پیام تاریخی چه اقداماتی کردهاند و آیا در میان منابع و مواد آموزشی و یا برنامههای جنبی مرکز آموزشی ایشان، بخشی هر چند محدود به شناخت ویژگیهای جریان حجتیه و مبانی فکری و تاریخ عملکرد آن اختصاص یافته است؟
جریان حجتیه یک جریان با تفکری محدود و خاص نیست و دامنه ای از انحرافات گسترده در باب مهدویت را در بر دارد و بهترین واکنش در برابر چنین گستره ای از انحرافات عقیدتی، تبیین مبانی صحیح مهدویت است و سوابق دقیق ایشان در خصوص پاسخ گویی به مبانی حجتیه از سوی شاگردان خاص ایشان به زودی پاسخ داده خواهد شد. بحث دیگر این که آنطور که از سوال مشخص است، هدف از سوال این است که مطهری زمان را به حجتیه بچسبانند و حال این که کدام عقل و منطقی است که بتواند تعارض حضور فعال، سازنده و تأثیر گذار استاد مصباح را در جهت برپایی اسلام حکومتی و حکومت اسلامی و ترویج گفتمان ولایت فقیه و تقویت آن در عصر غیبت توجیه نماید؟
پرسش دوم :
ایشان در اردیبهشت سال89 در مدرسه فیضیه در نقد موضوع "رهبری شورایی" گفتهاند: "در طول تاریخ حکومت پیامبران و یک هزار و چهارصد سال شیعه، مسئله حکومت شورایی مطرح نبود و هیچ پیامبری را نداشتیم که با مجموعهای از پیامبران حکومت کرده باشد. چنین موردی را حتی در زمان ائمه اطهار(ع) و فقهاء سنتی نیز نداشتیم و در هیچ آثاری نیز چنین چیزی نیامده است." ایشان افزودهاند: "ممکن است امروز برخی افکار غربزده چیزهایی بنویسند ولی سراغ نداریم که کسی از فقهای ما احتمال این کار را داده باشد." این در حالی است که موضوع "شورای رهبری" در هفت اصل و یک عنوان قانون اساسی در کنار عنوان "رهبر"، آمده بود و در بازنگری سال 68 نیز کاملا حذف نشده است. با وجود مبنا و اصولی که در نگاه ایشان این گونه با اسلام و فقه اسلامی و حتی تاریخ ادیان توحیدی مخالفت دارد و کسی از فقهاء احتمال درستی آن را نیز نداده است، ایشان چگونه این امر را نادیده گرفته و به قانون اساسی رای مثبت دادهاند؟ (پیداست اینک شورای رهبری موضوع بحث نیست و نیازی به بحث ندارد و ذکر آن برای بیان منشأ پرسش است)
این که استاد مصباح به رهبری شورایی انتقاد داشته باشند و گفته باشند که نمونه اش در بین انبیا و اولیا دیده نشده است، دلیلی بر آن نیست که بگوییم که این شیوه حکومتی حرام و یا مخالف اسلام است و دلیلی بر آن نیست که در مواردی که کسی که واجد شرایط رهبری فردی در عرصه حاضر نباشد از این شورا استفاده نشود. در سال 89 در زمانی که فتنه گران و برخی ایادی ایشان بر طبل رهبری شورایی می کوبیدند تا موجب تضعیف ولایت فقیه و شخص مقام معظم رهبری شوند، ایشان به این نقد پاسخ گفتند و رهبری شورایی را در قیاس با رهبری فردی رد کردند و حقیقتاً در زمانی که انسانهای بزرگی و جامع الشرایطی مانند مقام معظم رهبری وجود دارند چرا باید به رهبری شورایی متوسل شد؟ این سوال نشان می دهد که در پس پرده ذهن سوال کننده چه خدماتی از سوی استاد مصباح دردناک بوده است.
پرسش سوم:
آیتالله مصباح که کم و بیش شاهد بودیم برای پیروزی یک نامزد آن گونه وارد میدان شدند و برخی نشریات مربوطه و نیز برخی شاگردان از تقدیم طلاهای یکی از نزدیکان ایشان به ستاد انتخاباتی آن نامزد خبر دادند ، چرا حتی یک روز خودشان و فرزندانشان در جبهه حضور نیافتند و در حد یک سخنرانی نیز برای تقویت روحیه رزمندگانی که در جبهه حضور داشتند شرکت نجستند؟ آیا در طول نزدیک به سه هزار روز جنگ حتی توفیق یک یا چند روز حضور تبلیغی یا حتی حضور "نمادین" نیز نمیشد حاصل گردد؟
سوابق جبهه ای استادمصباح یا فرزندانش را نمی دانم، ولی می دانم کسی که از همان بدو انقلاب در مبارزه ی فکری با انحرافیون مختلف و در مناظرات متعدد تلویزیونی و غیره، پوزه ی مکاتب انحرافی را به خاک آشنا می کرد، در تمام این مدت و نه فقط در 8 سال دفاع مقدس، جانش کف دستش بوده است و ای کاش کسی که این سوال را نوشته است، قدرت درک جایگاه عالمانه و روشنگرانه ی استاد مصباح که در وسط میدان همواره آماج توهین ها و تحقیرها و تمسخرهای بیگانه و خودی نماها بوده است را می داشت.
پرسش چهارم:
آیتالله مصباح در این سالها سخت بر مطلق بودن اختیارات ولی فقیه و ما فوق قانون بودن وی تاکید کرده و مشروعیت قوانین را نیز برخواسته از تایید ولی فقیه شمردهاند و به مخالفان آن تاختهاند. این در حالی است که ایشان در مباحث خود در زمان حضرت امام خمینی، در سالهای 65-66 که در قالب کتاب نیز منتشر شده از جمله در استدلال بر لزوم "نظارت دقیق" بر "اعمال رهبری" و حتی تشکیل "دادگاه خبرگان" برای رسیدگی به کارهایی که به تعبیر ایشان به "زعم فقهای مجلس خبرگان صحیح و مطابق موازین شرعی و معیارهای عقلی نبود" و عزل وی در صورت اثبات عدم شایستگی، می¬نویسند: "زیرا در اسلام، غیر از معصومین علیهمالسلام هیچ کس فوق قانون نیست، بلکه همه باید تابع قانون باشند". و نیز افزوده¬اند: "چنین نیست که رهبر جامعه اسلامی قدرت مطلق و بی¬چون و چرا داشته باشد و کسی نتواند وی را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد". (حقوق و سیاست در قرآن، ص 262-263) خاستگاه تحول و مبنای تبدل نظر ایشان از آن دیدگاه به نگاه کنونی چیست؟ آیا به دلیل شرعی تازه برخوردهاند یا برداشت تازهای از دلیل قبل پیدا کردهاند؟
وقتی فردی مورد تأیید مجلس خبرگان باشد او ولی فقیه محسوب می شود که ولایتش مطاع است و اطاعت از او مطلقاً واجب، اما وقتی که همو بر اساس نظر مجلس خبرگان که از ارکان قانون اساسی کشور است (به واسطه ی اشتباهاتی) از صلاحیت بیفتد و یا در برابر فرد دیگری که شایسته تر است از ولایت عزل شود، این قانون و نظر مجلس خبرگان است که مطاع است و ولی فقیه جدید معرفی شده است که ولایتش مطلق است؛ همانطوری که می بینید بین این دو کلام استاد مصباح هیچ تناقضی وجود ندارد و اصولاً تحول و تغییر رخ نداده است که سوال کننده به دنبال چرایی آن است. البته همانطوری که در سوال دوم به آن پرداختم، یکی از اهداف سوال کننده، مشخصاً تضعیف جایگاه نظری ولایت مطلقه فقیه به خصوص از نوع غیر شورایی آن است.
پرسش پنجم:
چگونه از سوی برخی حامیان دولت فعلی از جمله جناب ایشان، به نفع یک شخص(احمدی نژاد)، آن همه کرامات غیبی و فضائل معنوی به عنوان پشتوانه مطرح میشود، آن وقت در فاصلهای اندک این گونه مایه اعلام برائت آشکار و پنهان حامیان دیروز میشود؟ چگونه میشود آیتالله مصباح خبر دهند: وجود مقدس ولی عصر(عج) مشغول دعا برای این فرد بوده است. و نیز تاکید کنند: آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که انتخاب وی مشحون کرامات و معجزات بوده است. و آن را نفخه الهی در این زمان و ناشی از یاری عنایات امام زمان(عج) بشمارند، اما اینک این گونه مبغوض گردد؟
جزئیات بیانات استاد مصباح در حمایت از آقای احمدی نژاد، حداقل آنچه که اینجا گفته شده است به فرض صحت نقل قول، چیزی از بصیرت و سلامت استاد مصباح کم نمی کند. استاد مصباح همواره در انتخاباتهای اخیر بر مبنای گفتمان اصلح پا به عرصه گذاشته اند (گفتمانی که همین اخیراً نیز مقام معظم رهبری آن را مورد تأیید قرار دادند) و تجربه هم نشان داد که ایشان بین نامزدهای حاضر (که حتی حاضر به تمکین در برابر قانون و البته ولی فقیه نشدند) اصلح بودند و این که همانطوری که استاد مصباح از رفتار و شایستگی های احمدی نژادِ ساده زیست، انقلابی و ولایت مدار تعریف و تمجید کردند با بروز انحرافات فکری، ابتدا از در نصیحت و سپس از در روشنگری درآمدند. کسی که این سوال را پرسیده است باید بداند که نه استاد مصباح و نه هیچ بزرگوار دیگری، آینده ی فرد دیگری را نمی تواند تضمین نماید و به فرموده امام خمینی و طبق سیره ی معصومین ملاک حال فعلی افراد بوده است و چه بسا اصحابی که بعدها منحرف شدند و براساس معیار حالشان از نزدیکان پیامبر بودند. ضمناً این فاصله اندکی که در این سوال، بین معرفی و برائت به آن اشاره شده است، در باب نصیحت، چیزی حدود 3 سال و در باب روشنگری، چیزی در حدود 5 سال به طول انجامیده است، زمان 4- 5 سال برای کسی که به قدرت رسیده است، می تواند برای تغییرات اساسی قابل توجه باشد. به نظر می رسد ریشه ی سوال پنجم نیز با همان تحمیلها و نامه های بدون سلام مرتبط باشد که احمدی نژاد را از همان روز اول منحرف، دروغگو، با سوءمدیریت، قانون گریز و.... معرفی کرده بود و حال این که به گواهی سوابق دولت نهم، این دولت در زمینه مدیریت، قانون مندی، صداقت، کاهش فاصله ی طبقاتی، ترویج گفتمان انقلاب، پاکدستی و ... (حتی به فرموده رهبر معظم انقلاب) ستودنی بوده است.
نتیجه: نوع سوالات و لحن آنها نشان از موقعیت سوال کننده دارد، چرا که در آنها، دفاعیات جانانه استاد مصباح از ولایت فقیه و به خصوص ولایت مطلقه فقیه و تأیید ولایت فقیه فردی در برابر شورایی (جز در موارد نادر) و اثبات این که احمدی نژاد از همان روز اول منحرف و قانون گریز و ... بوده است، بیش از هرکسی در راستای اثبات گفته های آقای هاشمی در سالیان اخیر است و زمان و لحن سوالات نشان می دهد که هدف تعیین شده در این سوالات، اگر چه ضربت زدن به جایگاه استاد است، اما در واقع تنزیه و تطهیر رفتارهای قانون گریزانه و بعضاً فتنه گرانه آقای هاشمی و فرزندان وی است.