بسم رب الشهداء و الصدیقین
دیروز برای کاری به شهرم رودسر رفته بودم، وقتی که به میدان ورودی شهر نزدیک شدم، یک بنر بزرگ که به تصویر دوست عزیزم امیرعلیزاده منقش بود نظرم را جلب کرد. برایم عجیب بود! او را می شناختم، انسان خاکی و بی حاشیه ای بود، در حال رانندگی و عبور از کنار خودروها و عابران، با خودم فکر می کردم که حتماً موفق به کسب افتخاری شده است که برای تبریکش بنر زده اند، خیلی کنجکاو شده بودم، شاید فکر می کردم الان باید با او تماس بگیرم و به خاطر آن افتخار به او تبریک بگویم، ناگاه نوشته ی روی بنر در حالی که رنگ سرخ کلمه ی شهید در منشور اشکم می رقصید، نامفهوم شد، آری او در سوریه و در عملیات بمب گذاری گروه های تروریستی و تکفیری به فیض شهادت نائل شده است و اکنون سردار شهیدیست که عشق را به عمل اثبات کرد و من سربازی تنها که تنها اهل حرفم و به یاد رفاقتِ قدیمی با او، شفاعت و شهادت را از او به سوغات می طلبم.