انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف
تبلیغات پذيرفته مي شود
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۵ اسفند ۹۳، ۲۰:۴۴ - النا شفاهی
    الیه
طبقه بندی موضوعی

۷۷ مطلب با موضوع «فرهنگی» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۵ ب.ظ

پاسخ شاگرد آیت الله مصباح به روزنامه جمهوری

چندی پیش، مطلبی با عنوان "پاسخ پرسش های تندِ روزنامه جمهوری اسلامی از استاد مصباح" را در پاسخ به سوالاتی که روزنامه جمهوری اسلامی از استاد مصباح پرسیده بودند نوشتم و در مقدمه ی همان مطلب عرض کردم که با توجه به اطمینان از اعراض شخص استاد در پاسخگویی به اتهامات شخصی، پاسخ کامل تر را از شاگردان استاد خواهیم شنید، تا بالاخره حجت السلام دکتر احمد ابوترابی، از شاگردان استاد مصباح پاسخی برای آن هتاکی ها تهیه کردند که مشروحاً به بسیاری از شبهات مطروحه در سوال روزنامه جمهوری اسلامی من جمله تهمتِ عدم حضور استاد مصباح و فرزندش را در جبهه جنگ تحمیلی پاسخ داده است، که البته با توجه به عدم ورود شخص استاد مصباح به این مسئله، روزنامه جمهوری اسلامی نیز به بهانه ی عدم الزام قانونی به انتشار این مطلب، از درج آن شانه خالی کرده است و حال این که ادعای حق طلبی و انصاف رسانه ای حکم به انتشار آن مطلب را می داد، این که استاد در دفاع از جایگاه خود هیچ عزمی از خود نشان نمی دهند و اینچنین در دفاع از دین و مبارزه با انحرافات سراسیمه در صحنه حاضر می شوند، خود دلیل دیگری بر سلامت نفس این استاد بزرگ فلسفه و عرفان و فقه و اخلاق و به قول امام خامنه ای مطهری زمان است و این حملات هتاکانه نیز دلیلی بر اثبات فرمایش امام خامنه ای است که دشمن در جایی که حرف مستدل و محکم و منطقی است سراسیمه و با هر ابزار غیراخلاقی ورود می کند. در ادامه ی مطلب می توانید عین مطلب منتشره در روزنامه رجانیوز را مشاهده فرمایید: 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۲ ، ۱۶:۳۵
سیاوش آقاجانی
پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۰۵ ق.ظ

چه راحت احساس تکلیف می کنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

هر ساله شاهدیم که در انتخابات های مختلف و یا حتی در انتصابات متعدد، برخی خود را در معرض انتخاب و انتصاب قرار می دهند و اولین و بعضاً تنها دلیل و یا بهانه شان نیز احساس تکلیف است. اما این همه حس تکلیف را چگونه می شود با هم جمع کرد؟! آیا همه واقعاً تکلیف دارند؟! یا داشتن حس تکلیف کافی است؟! چگونه می توان بین این همه تکلیف گرا یکی را انتخاب کرد؟ آیا تکلیف رأی دهنده ارتباطی با تکلیف نامزد دارد؟

آنچه که با توجه به سوالات فوق بدیهی به نظر می رسد این است که نمی توان این همه حس تکلیف را در کنار هم واقعی دانست و نمی توان ادعای حس تکلیف را دلیلی برای تکلیف انتخاب کنندگان در انتخاب وی دانست. پس چه می توان کرد؟ آیا می توان حس تکلیف را از ویژگی های نامزدها حذف کرد؟ یقیناً اگر حس تکلیف حذف شود، منفعت طلبی را باید جایگزینش نمود و این یعنی حذف تکلیف گرایی موجب انتخاب صحیح نخواهد شد، بلکه باید تکلیف و تکلیف گرایی را تبیین کرد.

تکلیف را می توان در شئون مختلف معنا کرد، تکلیف نسبت به معلم، نسبت به والدین، نسبت به فرزندان، نسبت به جامعه، نسبت به هم حزبی ها، نسبت به حاکم، نسبت به قانون، نسبت به بشریت و یقیناً در رأس تمام تکلیف ها، تکلیف الهی خواهد بود. آنچه که در تکالیف مختلف مشاهده می شود این است که تکلیف یک نفر نسبت به دو مرجع می تواند اینقدر متفاوت باشد که حتی یکدیگر را نفی کنند مثلاً تکلیف یک فرد نسبت به خانواده بعضاً در تضاد با تکلیف همان فرد در برابر جامعه قرار می گیرد و اینجاست که می توان دریافت که تمام تکالیف نسبی هستند مگر تکالیف الهی، یعنی مهمترین تکلیف که تکالیف دیگر را باید تحت الشعاع قرار دهد، تکالیف الهی است که در رعایت حدود الهی مشاهده می شود. در مواردی که دو تکلیف غیر الهی با یکدیگر در تضادند نیز خداست که تکلیف را مشخص می کند و مرجع تشخیص خواست خدا، در مرحله ی اول اولیای خدایند.

اگر کسی حس تکلیف کند ولی بداند که حکم ولی خدا در تضاد با حس اوست و یا این که بتواند از اولیای الهی در خصوص صحت حسش سوال کند، باید براساس تکلیفش از اولیای الهی سوال کند.

اگر کسی براساس حس تکلیف وارد شده باشد، اما در وسط کار ببیند که فرد دیگری شایسته تر است، اینجاست که باید تکلیفش را مرور کند و درست تشخیص بدهد.

اگر کسی حتی براساس حس تکلیف وارد شده باشد، اما ببیند که حضورش ضربه یا خدشه ای به جامعه و یا وحدت کشور و یا موجب تقویت جبهه آسیب ها و از بین رفتن فرصتها می گردد، باید با دقت نظر، تکلیف حقیقی اش را شناخته و به درستی انصراف دهد.

اگر کسی می بیند که براساس تکلیف آمده است اما دشمنان حضور وی را موجب امید و برنامه ریزی خودشان قرار داده اند، باید در حس تکلیف خود شک کند و به سرعت نسبت به شناخت و انتخاب تکلیف که تغییر راه و یا انصراف از رقابت است و یا تغییر اهداف و شعارهاست بکوشد.

اگرچه توجه به معیشت و رفاه مردم امر بسیار مهمیست، ولی کسی که عشق مردم دارد و برای حضور در عرصه ای احساس تکلیف می کند، باید ببیند برای کدام کار مردم بوده است؟ آیا فقط برای رفاه و دنیای مردم پا به میدان گذاشته است یا برای عزت و آرامش و استقلال و ایمان مردم در کنار معیشت و رفاه شان؟

آیا توانایی داشتن در یک مقام و منصب حساس به معنی تکلیف برای کسب آن است یا فرد باید توانایی معنوی برای سالم ماندن در آن کار را نیز داشته باشد؟ اگر کسی در برابر موقعیت های کوچک نمی توانید از انتفاع شخصی اش بگذرد و یا نیتش برای حضور الهی نباشد، چگونه خواهد توانست در موقعیت های حساس و کلیدی، به نفس، خانواده،و دوستانش بیش از سایرین بها ندهد؟

آیا همواره تکلیف برای آمدن است یا بعضی وقت ها تکلیف است که نیایی و یا کنار بکشی؟ آیا طلب یک پست بدون مقدمه سازی در زمینه ی شخصیت و کنترل نفس میسر است؟!

آیا همواره باید به شخصه حس تکلیف کرد و یا نه! باید از کسانی کمک خواست تا در انتخاب و شناخت تکلیف و چگونگی ادای آن یاری نمایند؟ آیا یاری خواستن از دیگران به معنی عدم بلوغ فکری است؟ و یا کسی که از افراد شایسته نظر می طلبد، بیش از دیگران بالغ است و یا لااقل پتانسیل به بلوغ رسیدن را داشته و دارد؟

آیا سوی دیگر احتیاط در حس تکلیف این است که افراد از پست و سمت بترسند؟! آیا احتیاط بیش از حد و کناره گیری از مناصب حساس موجب به قدرت رسیدن ناشایستگان نخواهد شد؟! یقیناً شرط اول برای انسان های تکلیف گرا این است که از تکلیف فرار نکنند و شرط دیگر نیز این است که نگذارند از مسیر تکلیف خارج شوند.

به نظر می رسد برای داشتن حس تکلیف، باید تخصص و فهم صحیح و دقیقی از مسائل داشت و این که افراد تکلیف گرا باید بدانند که همواره به نصیحت، درس اخلاق و تقویت ایمان نیاز دارند و بدانند که با دور شدن از منبر، محراب، توکل و توسل، به سان آن حدیث که راه یافتن شرک در دل مومن را از راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در شب تار مخفی تر می داند، اخلاص از عمل رخت بر می بندد و تکلیف گرایی به شعار بدل خواهد شد و موجب مختل شدن عمل دیگران به تکلیف می گردد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۰۵
سیاوش آقاجانی
شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۶ ق.ظ

شرم بر ساختمان پزشکان

بسم الله الرحمن الرحیم

علی رغم این که برخی قسمتهای ساختمان پزشکان قابل مشاهده و بعضاً خنده دار است اما در برخی قسمتها از بس که داستان شرم آور است، گریه آور می شود. عشوه گری زنانه منشی آقایان دکترها را به حساب طنز و کم عقلی او بگذاریم و وارد شدن بدون اجازه برادر دکتر را به خانه اش را هم به هیچ حسابی نگذاریم، این عشق مرد به مرد و نگاه جنسیتی بین دو مرد را در چند قسمت از سریال کجای دلمان بگذاریم؟!

اصلاً فرض کنید طرف بیمار است و عاشق آقای دکتر شده است، آیا عشق یک مرد به یک مرد و نگاه جنسی او می تواند وسیله ای برای خنده و تفریح سالم باشد؟! آیا استفاده از تابلویی با طرح مشخص همجنس بازی در سیمای جمهوری اسلامی را می توان نادیده انگاشت؟!

آیا سازندگان و تأیید کنندگان این سریال همینقدر نمی فهمند که در قسمتی که پدر دکتر افشار متکایش را برای میهمانش پهن می کند تا پول های داخل آن را درآورد نگاه جنسی را از آن حذف کنند؟! یا نمی فهمند که میان این همه بیماری روانی که وجود دارد عیناً باید عشق یک مرد روانی را به دکتر افشار آن هم با صحنه ها و نزدیک شدن های مسخره ی دو شخصیت به هم ابزار خنده نمود؟! و اینها در حالی پیش می آید که یکبار همین سریال و همین موارد مورد انتقاد جدی اهالی فرهنگ قرار گرفته بود، یعنی وقتی فرزندانم به من گفتند چرا کانال را عوض می کنی نمی دانستم چه بگویم؟! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۲۶
سیاوش آقاجانی
شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۴ ق.ظ

درباره شجریان و ربنایش

بسم الله الرحمن الرحیم

حال که ربنای آقای شجریان دوباره به واسطه برخی مباحث انتخاباتی بر سر زبان ها افتاده است و همان یک ربنا شده است وسیله ای برای تطهیر شجریان از مواضع ضداسلامی وی، و کسب اعتبار از خواننده ای که اعتبارش را به bbc و voa و ضدانقلاب فروخته است، پیش خودم گفتم چقدر خوب است نظر کسانی را که شیفته ی ربنای شجریان شده را به معنای این ادعیه قرآنی جلب نمایم:

آل عمران - آیه 8:  رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ
پروردگارا ! دلهایمان را پس از آنکه هدایتمان فرمودى منحرف مکن، و از سوى خود رحمتى برما ببخش؛ زیرا تو بسیار بخشنده اى.

مومنون -  آیه 109:  رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ
پروردگارا ! ما ایمان آوردیم ، پس ما را بیامرز و به ما رحم کن که تو بهترین رحم کنندگانى .

کهف -  ایه 10:  رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا
پروردگارا ! رحمتى از نزد خود به ما عطا کن ، و براى ما در کارمان زمینه هدایتى فراهم آور .

بقره -  ایه 250 :  رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
پروردگارا ! بر ما صبر و شکیبایى فرو ریز، و گام هایمان را استوار ساز ، و ما را بر گروه کافران پیروز گردان .

آنچه که در مضمون این ادعیه آمده است بر محورهای مشخصی تأکید دارد؛ در این آیات پس از تأکید بر هدایت، آمرزش، ایمان و امید به فضل و رحمت خدا، از خداوند می خواهیم که به ما صبر، استقامت و پیروزی در برابر قوم کافران و دشمنان اسلام عنایت فرماید.

حال سوال اینجاست که آیا این ادعیه قرآنی آمده اند تا شجریان بخواند و خلافش عمل و ترویج کند و ما لذتش را ببریم و به این لذت افتخار هم بکنیم؟! آیا مواضع شجریان نشانی از هدایت و ایمان دارد؟! نشانی از استقامت در برابر دشمنان اسلام و مبارزه با کفار دارد؟! و یا نه!!! برعکس در خدمت دشمنان اسلام  و دور شدن از هدایت و ایمان قرار گرفته است؟!!

حامیان آقای شجریان و کسانی که با ربنایش مسحور می شوند و یا با نامش برای خود قبا می دوزند، به ما بگویند که این جمله ی شجریان که "این‌ها هرگز با هنر کنار نمی‌آیند، هرگز و هرگز!!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدند، باز هم نخواهند آمد" خطابش به چیست؟! آیا لفظِ 1400 سال به انقلاب و روحانیت برمی گردد و یا به اصل اسلام؟!! آیا حضور مکرر شجریان در رسانه های استکباری و ضداسلامی که مروج فساد هستند و دوشادوشی و بعضاً هم آغوشی با کسانی که حتی ساده ترین ظواهر اسلام را رعایت نکرده و نمی کنند، با آن ربنا و احکام قرآنی و اسلام و سفره ی افطار مؤمنین، قابل جمع است؟!! آیا عمل شجریان با ضدیت با قوم کافرین قابل جمع است یا با ضدیت علی القوم المسلمین؟!

حقیر می ترسم نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری که عاشقانه از ربنای شجریان یاد می کنند، بیش از صدا و مفهوم ربنا، شیفته ی مشی شجریان شده باشند؟! براستی چرا وقتی که خود شجریان بارها اعلام کرده است که از انتشار ربنایش ناراضی بوده است و اصلاً حاضر به این کار نبوده، برخی به آن افتخار می کنند؟! به راستی چرا وقتی که شجریان پس از اولین حضورش در سیمای ایران در روزنامه های کثیر الانتشار به قاری معرفی کردن خود اعتراض شدید می کند، امروز برخی سعی می کنند ربنای او را مقدس جلوه دهند؟! به راستی چه اصراریست که صدای کسی که با قول و عمل ثابت کرده است به اسلام و قرآن اعتقاد ندارد، در مقدس ترین اوقات و روی سفره ی مقدس افطار پخش شود؟!

و یک سوال از خود شجریان:
براستی او که تمام قد و با تمام حیثیت از فتنه و فتنه گران حمایت کرد و انقلاب را متقلب دانست و برایش شعر خواند و سخن راند، امروز در میان این سرودست شکستن اصحاب فتنه برای حضور مجدد و رقابت در انتخاباتِ همین انقلاب، چه توجیهی دارد؟! آیا هنوز می تواند به همان تهمت تمسک جوید؟! یا سکوتش ثابت می کند که مشکل او با همان وقایع 1400 سال پیش است؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۲۴
سیاوش آقاجانی
جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۵۰ ب.ظ

از رهبر به یک اشاره، از من به قانون و ماده!

بسم الله الرحمن الرحیم

مطلب آقای مشایی را در خصوص تبیین نظراتش در مورد اصل ولایت فقیه خواندم که شما هم می توانید در این نشانی بخوانید، دوست ندارم از قول ایشان بخواهم خلاصه نظراتشان را بگویم چرا که ایشان بارها نشان داده اند که مضمون حرفهای خودشان را نیز بعضاً تحریف و تأویل می کنند و به همین دلیل با نقل قول دقیق چند فراز از عین سخنانشان، پاسخ خواهم گفت:

"طبیعی است، انتظار چیست؟ ولی فقیه هم انسان است دیگر، ولی فقیه که مثل امام معصوم نیست، امکان خطا دارد، یک انسان است، شما اگر آنجا را رد کنید، این را هم گیر می افتید و باید اینجا را هم رد کنید. اگر ما می گوییم آقا رای عمومی انسان ها به صلاح نزدیک است، یعنی این اگر نباشد شما از ولایت فقیه هم نمی توانید دفاع کنید، چون ولی فقیه را که خدا نصب نمی کند که، نمی گوید که من از طرف خدا هستم، در زمین نصب می شود، مقررات دارد، قاعده خودش را دارد. پس آن را می پذیریم .
او می گوید که آقا رای عموم مردم به صلاح نزدیک است، ما همین دمکراسی را پیگیری می کنیم، می گوییم بسیار خوب، شما دمکراسی را پیگیری کنید، دمکراسی چطور عملیاتی می شود؟ یک مکانیزمی دارد حتما که در جاهای مختلف این مکانیزم متفاوت است، در انگلیس یک جور است، در آمریکا جور دیگر. حالا در دنیا پارلمانی - ریاستی شکل عمومی تر است و یک جای دیگر پادشاهی است، بالاخره یک حاکمیت فرادست وجود دارد که بالاتر از حاکمیت اجرایی است."

آقای مشایی! حاکمیت ولایت فقیه چیزی نیست که آن را باسایر حاکمیت های و شیوه های حکومتی مقایسه کنید و از ایرانیان بخواهید همانطوری که یک استرالیایی به شیوه ی حکومت استرالیا تن می دهد، یک ایرانی نیز به شیوه ولایت فقیه احترام بگذارد، حاکمیت ولایت فقیه حاکمیتی است که از اسلام به عنوان دین خاتم و کامل الهی بیرون آمده است، البته از شما نمی توان خرده گرفت برای این که اصولاً نه تنها حاکیمت کشورها را مانند هم و صرفاً براساس قانون مشروع می دانید، بلکه اسلام را بارها مانند سایر ادیان نشان داده اید و جملات و سخنرانی های شما در خصوص اسلام و دوره اسلام گرایی و انسان محوری موجود است.

"یک نفر از علما پیش من آمد، پرسید چرا آقای احمدی نژاد وقتی نوشته شد شما معاون اول نباشید، ایشان خطاب به رهبری نوشتند که بر اساس اصل فلان و فلان قانون اساسی فرمایش جنابعالی انجام شد، والسلام.
گفتم به نظر شما چه باید می نوشت؟ گفت باید می نوشت ولی عزیز من که من به شما ارادت دارم، شما بگو آب بخور، ما آب می خوریم، بگو آب نخور ما آب نمی خوریم، از همین دست عبارات عاطفی.
گفت اینجوری باید می نوشت رئیس جمهور، گفتم عزیزم شما مثل اینکه ولایت فقیه را درک نکرده اید، گفت چطور؟
او عاطفی به قضیه نگاه می کرد و می خواست که عبارات آقای احمدی نژاد اینطوری استناد به قانون نباشد.
گفتم عزیزم ولی فقیه کیست؟ ولی فقیه را اسم نبر، بگو چه کسی می تواند ولی فقیه باشد؟ کسانی که مثلا فلان مشخصات را داشته باشند، می توانند ولی فقیه باشند.
از او پرسیدم کسانی که این مشخصات را در کشور می توانند داشته باشند، یک نفر است در کشور لزوما، یا می توانند متعدد باشند؟ گفت خوب می توانند متعدد باشند چنین افرادی.
گفتم از بین اینها کی ولی فقیه است؟ قانون اساسی تعیین کرده و روال گذاشته و فقط بر اساس این روال است که یک نفر از افراد حائز شرایط می تواند ولی فقیه باشد."

آیا اگر قرار بود رهبری به مفاد قانونی اشاره کنند خودشان بلد نبودند؟! آیا اگر رییس جمهور اشاره نمی کردند مخاطبان نمی فهمیدند که ولی فقیه چه مقامی دارد؟! و اما بحث اصلی این است که براساس اصل ولایت فقیه یک مقام انتخابی نیست بلکه یک مقامی است که مجلس خبرگان باید کسی را که از سوی خدا منتصب می شود را کشف کنند، همانطوری که فقها باید یک حکم فقهی را تفقه کنند. اینطوری نیست که فقهای مجلس خبرگان براساس میل و عشق و اصول دموکراسی فردی را انتخاب کنند، بلکه ایشان فقط باید براساس علم و فهم خود و اصل مترقی اجماع، مصداق را تشخیص دهند و فرض ما نیز این است که با یاری الهی و تقوای فقها و علمشان، این مصداق درست تشخیص داده شده است نه این که بیاییم مکانیزم انتخاب ولی فقیه را به حد مکانیزم انتخاب شورای شهر تقلیل بدهیم، با انتخابی خواندن ولی فقیه، مشروعیت وی از یک مشروعیت الهی در حد یک مقبولیت مردمی تنزل می یابد، مشروعیتی که با خواست مردم و به عنوان مثال رفراندوم ساقط می شود. بحث دیگر این که بیش از این که استناد رییس جمهور به مفاد قانونی موجب تألم ما شود، بحث تأخیر در پاسخگویی دردناک بود، آقای احمدی نژاد و آقای مشایی اگر به استناد قانون باید تبعیت می کردند آیا قانون برایشان فرصت یک هفته ای و یا در موارد دیگرمشابه فرصتهای 10 روزه و حتی بدون محدودیت زمانی نیز تعیین کرده است؟!!!! آیا احترام به همان سطح قانونی ولایت فقیه ایجاب نمی کرد که در برابر دستورات رهبری به همان استنادات مزبور عمل نمایند؟!!

"این یک جایگاه است، اما اگر من پشت تریبون قرار بگیرم و یک تعریفی از ولایت فقیه ارائه بدهم که 10 درصد جامعه خوششان بیاید و 90 درصد خوششان نیاید، اینجا من ضد ولایت فقیه هستم یا کسی که پشت تریبون این حرف ها را زده است؟
این تعبیری است که ما از ولایت فقیه داریم، انتظار این است که ولایت فقیه منبع جوشان محبت و عشق باشد، یعنی همانطوری که مردم نگاه او می کنند، گریه می کنند، او هم نگاه کند و گریه کند."

آقای مشایی، شما به استناد کدام ماده ی قانون اساسی به خودتان اجازه می دهید که از خودتان تعریفی از ولایت فقیه ارائه بدهید که بخشی از جامعه خوششان بیاید یا نیاید؟! اصلاً مشکل از تفسیری است که با آن تفسیر اجازه ی تعلل و نافرمانی به خود دادید! مشکل از آن تأویلی است که در توجیه رفتارتان برای جامعه ارائه می دهید، مشکل از این است که نه شما جایگاه علمیش را دارید و نه جامعه جای نظریه پردازی های تخصصی!!!! شماست، شما می توانید حتی وحدانیت خدا را به چالش بکشید و برایش نظریه بدهید اما نه در کفِ جامعه، شما به قول خودتان وظیفه تان تبعیت قانونی از ولی فقیه بود نه تفسیر ولایت فقیه و بعد تبعیت کج براساس آن تفسیر مأوج! با این تفسیر است که می توان با ولی فقیه با چانه زنی و فشار و حتی تهدید سخن گفت و مدام از او توقعات فراقانونی داشت! مثل توقع از حکم حکومتی برای تأیید صلاحیت آقای مشایی!!

"گفتند این احمدی نژاد که همه جا را گرفته است، اینجا را هم بگیرد، دیگر تکلیف ما چیست، لذا ما باید ضد ولایت فقیه معرفی شویم.
راست هم نمی گویند. حضرت آقا فرمودند مجلس در آن موضوع اشتباه کرد، آن آقا چند ساعت بعد مصاحبه کرد گفت، نخیر اشتباه نبود، آن یکی هم رفت در تلویزیون در برنامه گفت، اگر یکبار دیگر هم معرفی کنند، ما رد می کنیم. مگر نیست اینها.
چرا کسی از اینها سوال نمی کند. از شما می پرسم اگر 50 درصد این حرف ها را من و امثال من می زدیم، چه می شد؟ باید از این کشور بیرون می رفتیم دیگر، قبلا گفته اند که باید اینها را از این کشور بیرون کنیم.
می خواهم بگویم همین را هم دروغ می گویند، سیاسی می گویند ولایت فقیه. پای ولایت فقیه این دولت ایستاد."

مشکل آقایان مشایی و احمدی نژاد همین بود که توجیه اشتباهات خود را با بیان اشتباهات دیگران انجام دادند و بارها با همین منطق خواستند خودشان را در مقایسه با دیگران ولایت مدار ثابت کنند، ایشان ولایت مداری را با این کار نسبی معرفی کردند و مطلق بودنش را با این جمله که ما از همه ولایت مدارتریم نشانه رفتند.

"ما می گوییم ولایت فقیه، همیشه گفتم ما ولایت فقیه را معرفی می کنیم و از مردم رای می گیریم، ببینید چه رای بالایی می آورد، ولی تو به عنوان یک شخصیت می روی سخنرانی می کنی و می گویی ولی فقیه همان است که در غیاب شما می تواند زن شما را طلاق دهد، این چه نوع تعریفی است. اصلا این باشد در فقه، این چه نوع حرف زدن و چه نوع معرفی کردن است، آیا فکر می کنی اینجوری به ولایت فقیه خدمت می کنی؟
از رهبر به یک اشاره از من به سر دویدن؛ این یعنی روحیه انقلابی."

این اصرار عجیب آقای مشایی برای معرفی کردن ولایت فقیه عجیب جای تأمل دارد، اگر کسی قرار است ولایت فقیه را معرفی کند جز این است که با کار خوب و تبعیت محض این کار را انجام دهد؟! جز این است که عملکرد و رفتارش منطبق با اصول باشد؟! آیا مصداق و منظور نظر کسانی که گفتند ولایت فقیه می تواند زن شما را غیاباً طلاق بدهد همین نوع ولایت مداری شما نبود که در برابر اوامر رهبری در مورد عزل و نصب مشایی و مصلحی و امر به پرهیز از تنش زایی و تفرقه افکنی، منجر به مقاومت و تعلل شد؟ آیا بهتر نبود که آقای احمدی نژاد و مشایی طوری ولایت مداری را پاس می داشتند که تلخی چنین مثالی را به جان نخرند؟! و آیا این جمله که از رهبر به یک اشاره از من به سردویدن را بهتر نیست که مثل همان لحن نامه ی آقای احمدی نژاد به رهبری اینطوری اصلاح نمایند که:

از رهبر به یک اشاره، از من به قانون و ماده!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۵۰
سیاوش آقاجانی
جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۹ ق.ظ

در حاشیه قانون ضد حجاب جدید در فرانسه

بسم الله الرحمن الرحیم

قانون جدید ضد حجاب در فرانسه، اولیای دانش آموزان را در خصوص محجبه بودن محدود می کند، قبلاً حجاب خود دانش آموزان نیز در قانون دیگری ممنوع شده بود، اما همان ها که با ژست روشنفکرانه، حجاب را یک امر شخصی و غیر الزامی می خواندند، در چنین مواردی جز سکوت، گزینه ای ندارند.

همان ها که الزامی بودن پوشش را غیردموکراتیک می دانند گویا الزامی بودن بی حجابی را دموکراتیک می شناسند!! به راستی چرا در حالی که غرب برای تفکر منحط مادی خود تقدس دیوانه وار و غیر قابل دفاع قائل است، برخی از ما به دنبال تقدس زدایی از قوانین الهی و دین مبین اسلام هستند؟!

البته دلیل این همه قوانین و فشارها علیه حجاب و عفاف چیزی جز تأثیر غیرقابل انکار معنوی در جامعه نیست. حجاب جامعه را به تفکر وا می دارد، اهداف مادی را زیر سوال می برد، روح شیاطین را دچار عذاب می کند و فرهنگ سخیف غرب را به چالش می کشد. حضور یک زن محجبه در جامعه ی غربی، خط قرمز پررنگیست بر تبلیغات میلیاردی شان که انسان را در قوای شهوانی محدود میداند و همین است که پوشش یک زن مسلمان را چیزی مستقل از این همه پوشش های مختلف در غرب می شناسند. 

به راستی زنانی که با بد حجابی در جستجوی آزادی غربی هستند، می دانند که در غرب نیز نمی گذارند که هرکسی هرآنطور که می خواهد زندگی کند؟! آیا می دانند که در زندگی غربی آزادی آنجایی ارزش دارد که با ایدولوژی شان منافات ندارد و هر آزادی که موجب حتی تبلیغ علیه تفکراتشان باشد را بر نمی تابند؟! آیا می توان به پشتوانه ی تبلیغات آزادی دوستانه ی غرب، چشم را بر دیکتاتوری فرهنگ غرب بست؟! 

این مطلب در سایت چریغ منتشر شد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۹
سیاوش آقاجانی
دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۲:۰۱ ب.ظ

اشتباه برخی مبلغان حجاب

بسم الله الرحمن الرحیم

هرچقدر که در این سالها شاهد کم کاری مسئولان فرهنگی و اجرایی در مقوله ی ترویج حجاب و عفاف هستیم،‌ خوشبختانه شاهدیم که به همت بچه حزب اللهی ها، در فضای مجازی برای آن تلاش قابل تقدیری انجام می شود، که البته در اجرای این کار خوب هم مثل هر کار خوب دیگری آفات و اشتباهاتی دیده می شود که لازم دیدم به آن  بپردازم.

این نگاه که حجاب می تواند زیبایی های خانم ها و دختران را بیش از بی حجابی یا به اندازه آن نشان دهد از نگاه های غلطی است که متأسفانه در نگرش برخی مروجان حجاب و به خصوص در تصاویری که در تبلیغ حجاب ساخته و نمایش داده می شود ترویج داده می شود. اصرار بر نمایش چشم و ابروهای زیبا و بعضاً آرایش کرده در پس نقاب یا چادر از این موارد به شمار می رود و یا برخی از این تصاویر دستان مزین به ساق های توری و یا گیپور و با رنگهای شاد را به نمایش می گذارد و یا دستان خانم های جوانی را نشان می دهند که انگشترهای تزیینی خوش آب و رنگ پوشیده اند، یا تصویر علی رغم نمایش حجاب ظاهری، عشوه گری زنانه را نیز به همراه دارد.

آنچه که در بحث ترویج حجاب و عفاف مهم است این است که باید خود عفاف و حجاب را به عنوان زیبایی نمایش داد، نه کسی را که لباس محجبه پوشیده است. ترویج این نگاه که حجاب و به خصوص چادر موجب زیباتر به نظر رسیدن می شود به انحراف در بحث حجاب نیز منجر می شود، به عنوان مثال چندی پیش از سوی آقای جوانفکر نیز به این شکل گفته شده بود که چون چادر صورت زن را قاب و زیباتر می کند بهتر است استفاده نشود!!!، به راستی باید مواظب باشیم در قبال مطلبی که به دیگران منتقل می کنیم، یک شبهه و یا اشتباه نیز به ایشان انتقال داده نشود، اشتباهاتی که بعدها می توانند در قالب یک انحراف بروز یابند.

حجابی که عفاف به دنبال نداشته باشد و عفافی که با حجاب همراه نباشد، هر دو ناقصند و نامطلوب. در تبلیغ حجاب و عفاف باید هم معیارهای فقهی حجاب اعم از محدوده ی پوشش و زینت نداشتن رعایت شود و هم معیارهای عفیفانه مانند نداشتند عشوه گری و طنازی و جلب توجه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۰۱
سیاوش آقاجانی
شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۰۵ ق.ظ

کلامی با استاد انتظامی عزیز

بسم الله الرحمن الرحیم

استاد انتظامی بزرگوار سلام

خواندن توضیحات تان در خصوص همراهی ناخواسته با آقای مشایی در روز ثبت نام شان در ستاد انتخابات کشور حقیقتاً ناراحت کننده بود، این که از شخصیت و اعتبار کسی سوءاستفاده کنند و او را بازیچه ی اهداف سیاسی خود کنند از سوی هیچ طرفی قابل پذیرش و توجیه نیست، هرچند در ظاهر با احترام همراه باشد.

البته این که آقای مشایی شما را در آخرین روز ثبت نام انتخابات و به صورت تصادفی دیده باشند و شما هم بدون این که بدانید آن زمان، آخرین لحظات ثبت نام انتخابات است! و آقایان احمدی نژاد و مشایی به کجا می روند! و تنها به امید وعده ی موافقت با مجوز بنیادتان سوار ماشین شان شده باشید! و ناگاه به خود آمده باشید و خودتان را در میدان فاطمی دیده باشید! اگر چه خیلی شبیه فیلم های هندی درآمده است!، اما لااقل نشانگر یک واقعیت است که شما از مسائل سیاسی و مهم کشورتان اطلاعات چندانی ندارید.

استاد بزرگوار! بهترین و تأثیرترین بازی که از سینمای ایران در ذهنم وجود دارد مربوط به بازی شماست در آن صحنه است که با احساسات تمام از عشقتان به یک دختر پاپتی (روسری آبی ) برای فرزندانتان می گفتید و بدون این که از حرف و سخن مردم بترسید با صداقت سخن گفتید،‌ می بینید! بی خود به شما آقای بازیگر لقب نداده اند،‌ شما مجسمه ی بازیگری و الگوی بازیگران هستید! براستی چگونه می توان تأثیر گذاری شما را بر جامعه ی هنرمندان نادیده گرفت؟! اما با تمام این، جناب استاد! آیا شما احساس نمی کنید که آگاهی تان در مسائل سیاسی اینقدر ضعیف است که جریان های سیاسی از محبوبیت شما سوءاستفاده می کنند؟! آیا هرجایی که شلوغ بود و تعداد زیادی از شما مطالبه ای اغواگرانه داشتند شما باید همراه شوید؟! جناب استاد! حقیقتاً شناخت جریان های سیاسی حتی برای بسیاری از سیاسیون دشوار است و با آن که نمی توان عدم شناخت و اشتباه را در تشخیص جریان های سیاسی را از سوی هنرمندانی مانند شما نکوهش کرد، اما آیا بهتر نیست در مسائلی که شناخت لازم ندارید با احتیاط گام نهید؟! آیا هرجایی که شما را با احترام و تکریم صداکردند باید بروید و همراهی کنید؟!

نگاشتن این سطور برایم سخت است چرا که شما در عرصه ی هنر کشورمان به حقیقت یک الگو به شما می روید، ولی آیا شما و امثال شما می توانید به خودتان حق بدهید که با چنین جایگاهی به اشتباه با جریانات سیاسی فریبکارانه همراه شوید؟!! آیا همراهی شما با این جریان ها جز برای این است که از جایگاه شما سوءاستفاده کنند؟! آیا همانطوری که شما را با فریب همراه خود می کنند، می دانید شما هم خیل افرادی را همراه خود به همان سمت می کشانید؟!

استاد بزرگوار! یادتان هست که 4 سال پیش، دروغ برخی را که خودشان را دوست هنر و مردم معرفی می کردند را باور کردید؟! یادتان هست که چه عکسها و نوشته ها و مقالاتی از شما در حمایت از آن جریان علم شد؟! شاید تحلیل سیاسی و اثبات اشتباه بودن آن تلاش هایی که به گمان خودتان در راستای خدمت به کشور انجام می دادید اشتباه بود ولی اینک فقط کافیست ببینید که همان ها که این انقلاب و حکومت را متقلب معرفی می کردند، برای انتخاباتی دیگر در همین نظام به رقابت روی آورده اند و به دنبال کسب صلاحیت از همان مراجع هستند که آنها را نامشروع می دانستند! آیا هنوز خیل اصلاح طلبان و حتی حامیان رسانه ای شان که ایشان را تشویق به حضور در انتخابات می کنند برای شما قابل تأمل نیست؟!!

استاد بزرگوار! ای کاش همانطوری که از همراهی ناخواسته تان با جریان انحرافی گفتید،‌ همانگونه نیز از دلایل همراهی تان با کسانی که به اشتباه صادقشان دانستید می گفتید، اگر چه غبار فتنه جایش را به شفافیت داده و نیازی به توضیح ندارد! استاد بزرگوار! آیا همیشه روزگار اینقدر فرصت برای درک اشتباه به انسان می دهد؟! براستی اگر شما فرصتی برای تبرایتان از جریان انحراف پیدا نمی کردید آیا اسمتان برای همیشه در این جریان ثبت نمی شد؟! آیا عمر و روزگار همیشه فرصت و شفافیت لازم را برای درک و  توضیح رفتارها به انسان می دهد؟! البته دعا می کنم که لااقل به ما و شما همیشه چنین فرصت حیاتی داده شود.

‌استاد انتظامی عزیز! شأن هنر بالاتر از شخصیت انسان نیست،‌ شخصیت شما بیش از هنرتان برای ما ارزش دارد که شما بخواهید آن را برای گرفتن یک مجوز یا حتی به زعم خودتان ارتقای هنر (که هرچند حقتان هم هست)،‌ زیرپا بگذارید، شما متعلق به یک گروه و یا قشر خاص نیستید! شما به همه ایرانیان تعلق دارید که با آثارتان زندگی کرده اند. استاد بزرگوار! در میدان سیاست یک آن که حواست پرت باشد در ستاد انتخاباتی مشایی یا موسوی یا روی آنتن bbc  و voa هستید و چه بسا تا فهمیدن و توضیح دادن ابهامات،‌ همه چیز خیلی زود، دیر شده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۰۵
سیاوش آقاجانی
پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۱:۵۸ ب.ظ

اسفندیار شاهنامه فردوسی یا اسفندیار رحیم مشایی؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

سخنان اخیر آقای مشایی در جشنواره شعر بهار مواردی داشت که با ذکر عین جملاتشان از سایت ایرنا "اسفندیارم، اما کینه ای از رستم در دل ندارم"، توضیحاتی را در حاشیه شان تقدیم می کنم:

اسفندیار رحیم مشایی مشاور رییس جمهوری، با بیان اینکه اسفندیارم، اما کینه ای از رستم در دل ندارم، گفت: فصل حماسه، فصل پاک کردن کینه ها و زدودن نفرت هاست؛ بنابر این ما باید با هم تاریخ پر عظمت کشورمان را بسازیم.

وقتی کسی مدام اصرار دارد مبهم حرف بزند در واقع خودش به بقیه حق تفسیر و تأویل می دهد و اینجا اگر آقای رحیم مشایی خودش را به اسفندیاری تشبیه کرده است که از رستم کینه ای به دل ندارد، در واقع به مخاطب اجازه می دهد که خودش مصداق رستم را بشناسد، براستی رستم کیست؟!! آیا آقای احمدی نژاد است؟! آیا امام زمان است؟!! جواب هیچیک از این دو نیست چرا که چه دلیلی برای وجود تنفر از این دو وجود دارد؟!! کسی که هم مقام پدری بر اسفندیار داشته باشد و هم با او جنگیده باشد؟!!! جواب جز ولی فقیه چه می تواند باشد؟!!

بحث دیگر این که آیا اسفندیار ما بر اسفندیار فردوسی هیچ ارجحیتی دارد؟!! آیا اگر اسفندیار رستم را می شناخت (که پدرش است) می توانست از او کینه به دل بگیرد؟!! آیا این که کسی از پدرش کینه به دل نداشته باشد جای افتخار دارد یا وظیفه است؟!! آیا باید از پدر کینه بردل نداشت یا باید از او تبعیت کرد؟!! آیا جمله بعدی ایشان که فصل حماسه را با پاک کردن کینه ها و نفرت ها میسر می داند خطاب به کسیست که این فصل را حماسه نام نهاده است؟! دقیقاً منظور مشایی و احمدی نژاد از این گونه صحبت کردن چیست؟!!! 

رحیم مشایی با بیان این نکته که اگر دوستانی هستند که مایلند همچنان از عنوان بهار برای تحقق خواسته های سیاسی بهره ببرند من مانع آن نیستم، گفت: جایگاه رفیع بهاری یعنی وجود مقدس امام زمان (عج) - این حقیقت آشکار - فراموش نشود.

آقای مشایی در این جملات با سرعت تمام فرار به جلو کرده اند، با نزدیک شدن به انتخابات، کلمه ی بهار به نهایت حد استفاده در فرهنگ واژگان رییس جمهور و حلقه ی انحرافی رسیده است و با این وجود این ادعا که منتقدان قصد استفاده ی سیاسی از واژه بهار را دارند، خنده دار به نظر می رسد! ادعایی که در دفاع از خود، به دروغ متوسل شده است و در حمله به دیگران، به تهمت.

امروزه باید این نکته را بیان کنم که دچار سوء تفاهم نشود، اگر به بهانه بهار از اسفند دعوت می کنند، یادمان نرود اسفند پشت به زمستان و رو به بهار دارد. رحیم مشایی، با بیان این مطلب که شماری از من می پرسند چرا این همه تو رو بهانه می کنند، اظهار داشت: گناه این است که من یار اسفند هستم.
مشاور رییس جمهوری در ادامه اضافه کرد: از قدیم الایام مردان و زنان عادت کرده اند که چشم بد را با سوزاندن ما(اسفند) از خود دور کنند. کما اینکه کسانی باشند تا بسوزند تا چشمان بد، ساحت قدسی مردان و زنان پاک، هوشیار و با بصیرت ایران سرافراز اسلامی در امان بماند که این افتخار بزرگی است.

این جملات نهایت حدیث نفسی است که یک عارف!!! می تواند از خود به نمایش بگذارد، این که کسی اسم خود را این گونه بهانه ای برای تعریف و تمجید از خودکند در نوع خود جالب است!!! این که کسی اسم زمستانی اش را بتواند به عنوان دلیل بهاری بودنش مطرح نماید!!! ایشان می توانستند اینگونه برداشت کنند که بهار انسان کامل نمی آید مگر این که از اسفند و اسفندیار ها گذشته باشیم!!! براستی چگونه می توان از کسی که اینگونه مبهوت کمالات خویش است توقع داشت تا به رییس جمهور بگوید که این همه تعریف ناحق از او نکند؟!!!

رحیم مشایی، با ذکر این نکته که انسان رو به تعالی و کمال در حال حرکت است، گفت: هر چه به سمت آینده پیش می رویم انسان به سمت رشد و تعالی دست پیدا می کند و جلوه های بالاتری از خداوند در انسان تجلی می کند.

این که بعد از ظهور امام زمان انسان به سمت رشد و تعالی می رود حرف معقول و مستندیست، اما این سخن که هرچه به سمت آینده می رویم نیز همینطور باشد با مصداق این آیات سوره واقعه منافات دارد که :

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ?10?، أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ?11?، فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ?12?، ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِینَ ?13?، وَقَلِیلٌ مِّنَ الْآخِرِینَ ?14?

وی ادامه داد: ما اگر عادت کنیم سخن و منطق ما شبیه خدا شود، احساسمان که اقتضای ایمان به خدا باشد بدون تردید نفرت، جنگ و حسد خود به خود حذف می شود.

در توضیح این سخن آقای مشایی باید عرض کنم که ما هرچقدر هم که مومن باشیم، هرچقدر هم که به خدا نزدیک باشیم بازهم جنگ تمام نخواهد شد، هرگز حتی نفرت نیز از بین نخواهد رفت بلکه اینها هدفمند خواهند شد، مومن برای خدا محبت می ورزد و برای او نیز دشمن می دارد و می جنگند چرا که همواره کسانی نیز وجود خواهند داشت که با جبهه ایمان دشمن باشند و به تقویت جبهه کفر و شرک می پردازند و شرط حفظ و اثبات ایمان همین جنگیدن و دشمن داشتن و اشداء علی الکفار بودن در کنار رحماء بینهم است.

رحیم مشایی تاکید کرد: جنس انسان از جنس مهر و محبت است و وقتی محبت حاصل می شود، طبیعا آن روی سکه که معرفت است نیز آشکار می شود. معرفت بدون محبت هم معنا ندارد یعنی اینکه نمی شود معرفت باشد، اما محبت نباشد. 

در سخنان فوق آقای مشایی محبت را پیش نیاز معرفت می دانند و حال این که اصولاً محبت بدون معرفت حاصل نمی شود، یعنی  اول شناخت ایجاد می شود و بعداز شناخت است که محبت رشد می کند. این که کسی محبت را بر معرفت مقدم بدارد در واقع محبت کورکورانه و متعصبانه را ترویج می کند.

رییس مرکز ملی مطالعات جهانی شدن، با ذکر این نکته که در این دیار عارفان وارسته ای داریم و چه بسا عالمانی داریم که درس نخوانده عالم هستند، اظهار داشت: چقدر انسان هایی هستند که به خاطر عشق به اهل بیت (ع) به درجات بالایی از معارف دست یافتند و همین که توانستند خیالات باطن را کنار بزنند، به طهارت دست یافته اند.

این مسئله نیز ایراد دارد، چرا که عشق به اهل بیت بدون معرفت ایجاد نمی شود، اول معرفت باید باشد تا عشق واقعی ایجاد شود و بسیار به ظاهر عشق هایی که به گمراهی، غلو و تعصب ختم شدند، تنها به این دلیل که بدون معرفت حاصل شده بودند، نمونه اش مداحانی که خودشان را عاشق دیوانه وار اهل بیت می دانستند ولی کفر می گفتند. اصلاً این همه اصرار آقای مشایی به مقدم بودن احساس، عشق و محبت بر معرفت از عرفان های اشتباه نشأت می گیرد، خداوند در حدیث قدسی اینچنین می فرماید:

 مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی، وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی، وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی،وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ ، وَ مَن عَشَقتَهُ قَتَلتَهُ ، وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلَیَّ دیََتَهُ ، وَ مَن عَلَیَّ دیَتَهُفَاَنَا دیَتَهُ ... "

اصولاً هیچ محبت و هیچ عشقی بدون شناخت حاصل نمی شود و این یکی از اشتباهات اساسی است که در کلام آقای مشایی به چشم می آید و البته این حرف ها در آثار امثال پائولو کوئیلو و عرفان های نوظهور و به قول بعضی ها در "مومن های منبر ندیده" زیاد دیده می شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۵۸
سیاوش آقاجانی
پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۲۱ ب.ظ

بسم رب الشهداء و الصدیقین

دیروز برای کاری به شهرم رودسر رفته بودم، وقتی که به میدان ورودی شهر نزدیک شدم،‌ یک بنر بزرگ که به تصویر دوست عزیزم امیرعلیزاده منقش بود نظرم را جلب کرد. برایم عجیب بود! او را می شناختم،‌ انسان خاکی و بی حاشیه ای بود، در حال رانندگی و عبور از کنار خودروها و عابران، با خودم فکر می کردم که حتماً موفق به کسب افتخاری شده است که برای تبریکش بنر زده اند، خیلی کنجکاو شده بودم،‌ شاید فکر می کردم الان باید با او تماس بگیرم و به خاطر آن افتخار به او تبریک بگویم، ناگاه نوشته ی روی بنر در حالی که رنگ سرخ کلمه ی شهید در منشور اشکم می رقصید، نامفهوم شد، آری او در سوریه و در عملیات بمب گذاری گروه های تروریستی و تکفیری به فیض شهادت نائل شده است و اکنون سردار شهیدیست که عشق را به عمل اثبات کرد و من سربازی تنها که تنها اهل حرفم و به یاد رفاقتِ قدیمی با او، شفاعت و شهادت را از او به سوغات می طلبم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۲۱
سیاوش آقاجانی