انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف
تبلیغات پذيرفته مي شود
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۵ اسفند ۹۳، ۲۰:۴۴ - النا شفاهی
    الیه
طبقه بندی موضوعی

۸۹ مطلب با موضوع «انتخاباتی» ثبت شده است

شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۱۷ ق.ظ

اشتباهی که در درک وقایع اکراین رخ داده است

بسم الله الرحمن الرحیم
 

سالهاست که کشور اکراین درگیر وقایعی است که انتخابات و شورش های خیابانی در متن آنهاست، به این شکل که انتخاباتی برگزار می شود و عده ای آن را به دلایل مختلف و خارج از مجاری قانونی برنمی تابند، انقلاب نارنجی (شما بخوانید کودتای مخملی نارنجی) نیز به همین شکل رخ داد، ابتدا علیه انتخابات شوریدند و با ابطال آن حکومت را در دست گرفتند و در انتخابات بعدی دوباره انتخابات را باختند، اما از آنجا که اکراین دارای قومیت های مختلفی است، پایتخت نشینان و غرب دوستان دوباره علیه رئیس جمهور قانونی اکراین شوریدند و فرد جدیدی را جایگزین نمودند و این مسئله باعث شد تا قومیت های دیگری که از تکرار دیکتاتوری نارنجی های غرب دوست به ستوه آمده بودند، یک به یک تمایل شان را برای جدایی از کیف اعلام نموده و با چراغ سبز روسیه، نسبت به پیوستن به روسیه اقدام یا اعلام آمادگی نمایند.

نقشه انتخابات 2004 اوکراین

با مداقه در وقایع اکراین، به خوبی می توان نقش اروپا و آمریکا را در هدایت نارنجی پوشان و حمایت از لوکاشنکو مشاهده نمود، ایشان با تمام قوا سعی کردند به بهانه هایی مانند پیوستن به اتحادیه اروپا و حمایت های مالی، مردم کیف را تحریک کرده و به خیابان ها بیاورند، متأسفانه برخی از مسئولان سیاست خارجی برداشت اشتباهی از این وقایع پیدا کردند و برهمان اساس در موضع گیری های شان دچار تزلزل گردیدند.

به نظر حقیر، مشابه پنداری شرایط ایران و اکراین به دلیل قومیت ها و سلایق متعدد توسط دولت اقدامی اشتباه و غیراصولی است، در واقع آنچه که در وقایع اکراین عامل اصلی تنش هاست، دیکتاتوری مردم بخشی از مناطق اکراین، نسبت به آرای سایر مناطق بود، نه چند قومیتی ایشان؛ چرا که این مناطق 2 بار آرای مردم اکراین را به نفع خود ابطال کردند و سلیقه خودشان را برای کل اکراینی ها اعمال نمودند، در صورتی که نارنجی پوشان اکراین به آرای تمام مردم اکراین احترام می گذاشتند، نه کریمه و نه هیچ بخش دیگری از اکراین، اعلام استقلال نمی کرد.روسیه به عنوان کشوری که با ایران منافع و موقعیت مشترک تر و مشابه تری نسبت به غرب دارد، در این چندساله بارها در سازمان ملل به نفع ایران رأی داده و چه بسا بازهم نیاز به رأی روسیه داشته باشیم، اما درست در همان زمانی که روسیه به حمایت ایران در این خصوص در سازمان ملل محتاج بود، ایران در رأی گیری حاضر نشد که البته این مسئله حداقل ناشی از 2 دلیل می تواند باشد، دلیل اول که دولت به آن اذعان نمی کند، این است که ایران نمی خواسته مذاکرات تحت الشعاع رأی ایران به نفع روسیه قرار گیرد و شاید این مسئله به مثابه ی لبخند سیاسی دیگری برای آنها به حساب آید و دلیل دوم که برخی مسئولان یا رسانه های حامی دولت تلویحاً به آن اشاره کرده اند این است که دولت با مشابه دانستن چند قومیتی بودن ایران و اکراین، نمی خواهد به شورش های قومیتی علیه حکومت های مرکزی مشروعیت ببخشد.

تشابه مسائل اکراین با وقایع فتنه 88 اینقدر زیاد است که نمی توان از ذکر و عبرت آموزی از آن چشم پوشی کرد، نگاهی به آرای مردم حوزه های مختلف انتخابات 88 و شهرها و مناطقی که در آنها کانون اعتراضات به انتخابات 88 بود، نشان می داد که مردم تهران و به خصوص مناطق بالاشهر تهران و سایر مراکز استان ها کانون تشنجات بود و این با تمام انقلاب های واقعی در تعارض بود، چرا که در انقلاب های واقعی همواره محرومان و مستضعفان و مظلومان هستند که ناراضیان اصلی از حکومت و جلودار انقلاب هستند و حال این که در اغتشاشات اکراین و فتنه 88 ایران، عملاً پایتخت نشین ها و سطوح مرفه جامعه در خط مقدم اعتراضات حضور داشتند و اکنون که سالها از روشدن دست فتنه گران 88 و حامیان خارجی شان و شکست فتنه 88 گذشته است، درک آنچه که در صورت موفقیت فتنه 88 ممکن بود رخ دهد با مشاهده ی وقایع اکراین قابل تحقق است، وقایعی که در نهایت اکراین را به دامن اختلافات درونی، جنگ قومیت ها، فروپاشی، ضعف و ذلت سوق می دهد.

 

نقشه انتخابات 2010 اوکراین

آن کسی که باید از وقایع اکراین بهترین استفاده را بنماید دولت است، اگر چه همه دولت های ما برآمده از آرای تمام ایران هستند و حق رأی تمام ایرانیان نیز بایکدیگر مساوی بوده و هست، اما دولت باید طوری رفتار کند که تمام مردم و قومیت های مختلف او را از خود بدانند و این مسئله باید به نحوی صورت گیرد که نه پایتخت نشینان احساس کنند دولت به ایشان تعلق ندارد و نه مرز نشینان نسبت به دولت احساس دوری داشته باشد که این مسئله با توزیع عادلانه ی بودجه در کشور و رسیدگی مناسب به تمام قومیت ها می تواند موجب استمرار حمایت یکپارچه ی تمام ایرانیان از حکومت جمهوری اسلامی ایران گردد.

بحث دیگری که در شرایط حاضر باید مدنظر قرار گیرد، افزایش تحریم ها علیه روسیه است که می تواند موقعیت مناسبی را برای ایران و روسیه در افزایش تعاملات اقتصادی ایجاد نماید و دولت نباید سرکه ی نقد افزایش تعامل با روسیه را به حلوای نسیه ی کاهش تحریم های غربی ترجیح دهد، بلکه باید به صورت مناسبی به بهره گیری از شرایط حاضر و قرابت جغرافیایی با روسیه و حتی کسب امتیاز از طرفهای غربی بپردازد.

توجه به متن و حواشی اکراین نه تنها نباید دولتمردان را نگران سازد، بلکه باید ایشان را وادار سازد ضمن موضع گیری های درست، مردم و احزاب را تشویق نمایند که به هر قیمتی به آرای یکدیگر و حل مشکلات سایرین احترام بگذارند و تمام جناح های سیاسی بفهمند که امثال وقایع اکراین و فتنه 88، حتی اگر به نتیجه هم برسند، نتیجه ای جز فروپاشی، تجزیه، وابستگی، ضعف و ذلت نخواهد داشت. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۱۷
سیاوش آقاجانی
سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۲۱ ب.ظ

پیرامون مصاحبه انتخاباتی دکتر حداد با نشریه مثلث

بسم الله الرحمن الرحیم


آقای دکتر حداد عادل از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری 92 بودند که به دعوت دکتر ولایتی به همراه دکتر قالیباف  ائتلافی را به عنوان 2+1 تشکیل داند تا در نهایت تنها یکی از ایشان در صحنه باقی بماند و 2 نفر دیگر او را یاری کنند که البته این مسئله همانطوری که استاد مصباح پیش بینی کرده بودند هرگز محقق نگردید و در نهایت جز شخص دکتر حداد کسی از این ائتلاف کناره گیری نکرد و البته همان موقع طی مطلبی با عنوان "ایثار حداد و بی اخلاقی ولایتی و قالیباف" از ایشان تقدیر کردم، لیکن اخیراً آقای دکتر حداد عادل مصاحبه ای با نشریه مثلث داشته اند که بخش هایی از آن که به بحث انتخابات 92، مسائل ائتلاف 2+1 و جبهه پایداری معطوف بود که بخش هایی از این مصاحبه و نقد کوتاهی بر آن را تقدیم تان می نمایم:

..من یا باید به نفع آقای قالیباف کنار می‌رفتم که در زمان انصراف من رای او در نظرسنجی بالاتر از آقای ولایتی بود یا به نفع آقای جلیلی کنار می‌رفتم که جمع زیادی از جوانان انقلابی و حزب‌اللهی طرفدار او بودند. من نمی‌خواستم با این موضع‌گیری، اختلاف و دوگانگی در داخل حوزه اصولگرایان را تشدید کنم چراکه شاهد بودم که در ماه‌های قبل از رأی‌گیری جماعتی که در ابتدا دنبال آقای لنکرانی بودند و بعد از انصراف ایشان به دنبال آقای جلیلی رفتند بیشترین انتقاد را نسبت به آقای قالیباف وارد می‌کردند و  اصلا کار ما طوری شده بود که در جلسات سخنرانی برای انتخابات، باید وقتمان صرف پاسخگویی به شبهات طرفداران پایداری می‌شد که بر خود اصولگرایان وارد می‌کردند.

نظرسنجی‌ها تا دو هفته قبل از انتخابات با نتیجه ای که به دست آمد به کلی متفاوت بود. تنها در هفته آخر بود که می‌شد احتمال داد آقای روحانی پیروز می‌شود.  در هفته آخر که بعد از مناظره‌ها بود، نظرسنجی روند متفاوتی نسبت به قبل پیدا کرد.....به نظرم با توجه به بالاتر بودن رای آقای قالیباف این اقدام معقولی بود؛ کما اینکه نتیجه انتخابات هم چنین نگاهی را اثبات کرد، اما متاسفانه تلاش‌های من به نتیجه نرسید. تنها من هم نبودم که برای چنین کاری تلاش می‌کردم. افراد دیگری هم بودند که فعال بودند اما یک جریان مقابلی هم بود که این کناره‌گیری‌ها صورت نگیرد، بعدها هم در اخبار خواندید که برخی افراد از افراد دیگری تشکر کردند و از آنها نام بردند که اینها باعث شدند فلان فرد در ائتلاف کناره‌گیری نکند و آقای روحانی پیروز شود.... یعنی در داخل خود ما، در عالم سیاست مشخص شد که دست هایی در کار بود که اختلاف و تفرقه میان اصولگرایان را تا روز انتخابات نگه دارد. اینها واقعیت‌هایی است که من به اشاره از آنها می‌گذرم و شما و خوانندگان‌تان از آنها خبر دارید.

امروز هیچ اصولگرایی نیست که منکر ضرورت وحدت باشد؛ رهبری کسانی را که دم از تکلیف محض می‌زدند، نصیحت کرد که «تکلیف‌گرایی با واقع‌بینی منافات ندارد.» این عبارت بسیار حکیمانه و ملایمی بود، امیدوارم آنها توجه کرده باشند که باید این دو را در کنار هم در نظر بگیرند. بنابراین سراغ هر کسی که بروید، به ضرورت وحدت و ائتلاف، اعتراف می‌کند؛ اما مساله مهم این است که چه ساز و کاری و چه الگویی برای ائتلاف طراحی شود. دستورکار امروز اصولگرایان برای انتخابات بعدی، یافتن الگویی برای وحدت و ائتلاف است.

در سخنان جناب آقای دکتر حداد عادل، 2 تناقض بزرگ وجود دارد، از یک سو از عدم وحدت اصولگرایان و تشکیل ندادن ائتلاف جمعی گلایه می کند و حتی شبهات و سؤالاتی که توسط حامیان جبهه پایداری پرسیده می شد را عامل تضعیف جبهه اصولگرایی معرفی می کند و از سوی دیگر در داخل اصولگرایان یک جریان خاص را معرفی می کند که عمداً به دنبال تضعیف اصولگرایان بودند و در این خصوص نیز به اظهارات بعد از انتخابات برخی افراد اشاره می کنند که البته این تناقض خودش بهترین پاسخ به اظهارات دکتر حداد است.

آقای دکتر حداد عادل و بسیاری از منتقدان جبهه پایداری توجه نمی کنند که اگر جریان اصولگرای سنتی حاضر به قبول و درک استحاله ی بسیاری از اعضای خود بودند، هرگز جبهه ای به نام پایداری تشکیل نمی شد، متأسفانه عملکرد افرادی مانند علی لاریجانی، ناطق نوری، باهنر و خیلی از افرادی که سال ها از ایشان به عنوان اصولگرایان اصیل یاد می شد به مرور دچار تحولات عمیقی شدند و مواضع و رفتارها و گفتارهای شان بیش از این که به اصولِ انقلاب نزدیک باشد به گفتمان های متفرقه یا مقابل مانند اعتدال و اصلاحات قریب شد و این قرابت تا حدی بود که بعضاً اثبات شد حتی در خلوت و جلوت هماهنگی های نیز وجود داشته و حتی توقعات سرلیستی و همکاری مستقیم نیز ایجاد شده است.

آقای حداد عادل و بسیاری از دوستانی که به درستی به اهمیت وحدت در اصولگرایان اذعان دارند، بعضاً مصداق های اصولگرایی را فراموش کرده و افرادی را محور ائتلاف و وحدت قرار می دهند که از گفتمان اصولگرایی فرسنگ ها فاصله گرفته اند، حرفی که جبهه پایداری می زند این است که نمی توان افرادی را که در اصول حیاتی مانند ولایت مداری، استکبار ستیزی، ساده زیستی و ... بارها دچار لغزش های غیرقابل اغماض شده اند را به عنوان محور ائتلاف قرار داد وگرنه جبهه پایداری که حتی در معرفی نامزد اهمیتی به عضویت افراد در جبهه پایداری نمی دهند چرا باید نسبت به وحدت کردن با دیگران مقاومت نشان دهند، و اتفاقاً در فرصتهایی مثل تشکیل ائتلاف برای انتخابات مجلس (موسوم به7+8) تشکیل شده بود نیز حاضر به فعالیت بودند ولی شرط شان عدم حضور برخی از همین عناصر محول الحال بود. متأسفانه آقای حداد عادل و دوستان شان تشکیل یک ائتلاف پرشمارتر که به لحاظ اعضای محوری و گفتمانی دچار ضعف های ریشه ای هستند را بر یک ائتلاف کم شمار که گفتمانی اصیل و انقلابی دارد ترجیح دادند و البته همانطوری که در سخنان فوق آشکار است در جایی نیز به تناقض رسیدند و نمی دانستند به تعهدات ائتلافی عمل کنند و یا به تعهدات انقلابی و اخلاقی! و البته جناب حداد عادل به بینابین این دو عمل کردند و صادقانه و خیرخواهانه از انتخابات به نفع اصولگرایان کنار کشیدند.

اگر چه آقای حداد تلویحاً به نقش دکتر ولایتی در تشکیل یک ائتلاف هدفمند  که مطابق پیش بینی استاد مصباح نیز هرگز محقق نشد، اشاره دارند اما ایشان تنها به بخشی از نقش دکتر ولایتی اشاره کردند و نقش بسیار مهم دکتر ولایت صرف تشکیل ائتلاف نبود، آقای ولایتی در مناظره ی حساس بین نامزدها، در  سیمای یک اصولگرا و به عنوان یکی از نمایندگان این گفتمان به گفتمان انقلاب و مقاومت تاخت و هرآنچه که روحانی نمی بایست می گفت را بر زبان راند تا گفتمان مذاکره به جای گفتمان مقاومت انتخاب شود، اگر چه دکتر حداد عادل این بحث را مطرح نمی کنند ولی اذعان دارند که هفته ی آخر و پس از آخرین مناظره تمام نظرسنجی ها سمت و سوی جدیدی پیدا کردند، توجه به نظرسنجی های تا آن زمان نشان می داد که دکتر جلیلی و دکتر قالیباف به مرحله ی دوم انتخابات می رسند ولی نقش دکتر ولایتی در تضیع گفتمان اصولگرایی باعث شد تا در نهایت جبهه اصولگرایی با شکست مواجه شود، البته تلاش مجاهدانه جناب حداد در همان مناظره در جهت خنثی کردن ادعاهای دکتر ولایتی هرگز از ذهنمان پاک نمی شود.

فراز انتهایی که به آن می پردازم بحثی است که در آن به استناد سخنان رهبر معظم انقلاب، استاد مصباح و جبهه پایداری را منظور رهبری معرفی می کنند و ایشان را به دلیل عدم درک درست از تکلیف گرایی مورد شماطت قرار می دهند و حال این که حقیر در همان مقطع که سخنرانی مقام معظم رهبری صورت گرفت طی مطلبی با عنوان "آیا مشی استاد مصباح برخلاف کلام رهبریست؟!" به آن مسئله پرداختم و البته نظرات شخص استاد مصباح در این خصوص با عنوان "ما مکلفیم به وظیفه؛ نه نتیجه» یعنی چه؟"، انطباق کامل نظر ایشان را با بیانات مقام معظم رهبری نشان می دهد.

نتیجه: اکنون که فضای انتخاباتی تمام شده است و آنچه اهمیت دارد درس گرفتن از انتخابات 92 است، ای کاش اصولگرایان راستینی مانند آیت الله مهدوی کنی و دکتر حداد عادل که از پرچمداران وحدت و ائتلاف بین اصولگرایان هستند، به حضور عوامل استحاله شده و نفوذی بیش از این حساس باشند و راه وحدت بین تمام اصولگرایان حقیقیی که به دنبال اصول انقلاب هستند، را باز بگذارند.

مطلب مرتبط:
عملکرد ناطق و ولایتی، مؤید لزوم باز تعریف اصولگرایی
آیا مشی استاد مصباح برخلاف کلام رهبریست؟!
ایثار حداد و بی اخلاقی ولایتی و قالیباف
شعارهای غلط دکتر ولایتی
سخنان جدید و قابل تأمل دکتر ولایتی+تحلیل 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۲۱
سیاوش آقاجانی
جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۴۹ ب.ظ

علت هجمه ها به نظام انتخاباتی چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم


نگاهی به سوابق انتقادات و ایرادات بدخواهان داخلی و خارجی در ایران و بسیاری از کشورها نشان می دهد که یکی از ایرادات بسیار معمول و مکرری که به حکومت ها وارد می شود، بحث نظام انتخابات آنهاست. ایراد به نظام های انتخاباتی از غرزدن های معمولی شروع می شود و با گسترش آن، به تدریج نظام حکومتی یک کشور را همانند آنچه که در کودتاهای رنگین مختلف شاهدیدم، با مخدوش دانستن مشروعیت و مقبولیت آن، زیرسؤال می برند، اگر چه بهبود و ارتقای هر سیستمی مطلوب و چه بسا وظیفه است، اما باید بین حرکاتی که در جهت اصلاح امور صورت می گیرند با هجمه هایی که از اساس به دنبال ضربه زدن و ایجاد خدشه هستند تفاوت قائل شد.

وقتی به مشروعیت و مقبولیت یک نظام حکومتی خدشه ای وارد نباشد، سخت ترین ضربات خارجی و خشن ترین آشوب های داخلی نیز نمی توانند پایه های آن حکومت را بلرزانند و اگر کودتایی نیز رخ دهد، خیلی سریع با دخالت مردم به شکست خواهد انجامید و به همین دلیل دولتهای مداخله جو و فتنه گری که قصد اعمال فشار و تغییر حکومت های غیردلخواه خود را دارند ابتدا طرحی برای خدشه وارد کردن به مشروعیت و مقبولیت حکومت های مد نظر خود تدوین می کنند.

نظام هایی که در آنها گزینش مسئولان و تدوین قوانین براساس انتخاب مردم صورت می گیرد، دارای مشروعیت و مقبولیت سیاسی و مردمی هستند و به همین دلیل، خودِ انتخابات، بالاترین مانع در رفرم و کودتا محسوب می شود و برای زیرسؤال بردن انتخابات یک کشور باید یک پروژه میان مدت را کلید زد تا در بینابین یک انتخاباتِ حساس، رسماً از آن بسترسازی ها برای زیرسؤال بردن انتخابات و به تبع آن مخدوش کردن مشروعیت و مقبولیت حکومت و سپس رفرم و کودتا استفاده گردد.

در نظام جمهوری اسلامی ایران که نوع حکومت، قانون اساسی، نمایندگان مجلس خبرگان، شخص رییس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و نمایندگان شوراهای اسلامی همگی با رأی مستقیم مردم انتخاب شده و می شوند و به همین شکل، شخص ولی فقیه و هیأت دولت و رؤوسای قوای مقننه و قضاییه به صورت غیرمستقیم با رأی مردم شناخته و یا منصوب می گردند، ولی از آنجا که بدخواهان این نظام به دنبال تشکیک در مشروعیت و مقبولیت انقلاب هستند، به ناچار همین ساختارِ برخواسته از رأی مردم را با برخی شهات مورد هجمه قرار می دهند که 3 مورد در میان این شبهات از همه شایعترند که مختصراً به همراه پاسخ تقدیم می گردد:

1- یکی از شبهات رایج این است که با توجه به وجود نظارت استصوابی در انتخابات من جمله در بحث تأیید صلاحیت نامزدها، ادعا می شود که: همگان در بحث نامزد شدن آزاد نیستند، در حالی که اولاً هر سیستم دولتی، صنفی و یا خصوصی در تمام دنیا برای افرادی که قصد حضور در رؤوس آن نهادها را دارند، شرایطی تدوین می کنند و برای سنجش تحقق آن ها نیز نهادی تعیین می شود، در ایران نیز همین مسئله در انتخابات های مختلف برعهده ی مراجع مشخصی مانند شورای نگهبان، وزارت کشور،‌ فرمانداری ها و ... گذاشته می شود. نظارت استصوابی (که از اصل 99 قانون اساسی برآمده است) و مرجع اجرای آن شورای نگهبان است، در دوره زعامت امام خمینی (ره) و پس از آن در دوره اصلاحات به شدت مورد هجمه قرار گرفتند که با مقاومت شخص امام خمینی و مقام معظم رهبری مواجه گردید و متأسفانه شاهدیم که پس از به روی کار آمدن دولت اعتدال، انتشار همین شبهه خیلی زود در دستور کار قرار گرفته است (مراجعه شود به اینجا).

2- از شبهات دیگری که معمولاً در انتخابات شاهدیم این است که به روند اجرایی انتخابات و مجریان و ناظران آن انتقاد وارد می کنند، براستی چگونه می توان ادعاهای افرادی مانند هاشمی، خاتمی، موسوی، وزرای کشور و سایر نزدیکان ایشان را که بعضاً بزرگترین تشکیک کنندگان سلامت سیستم انتخاباتی کشور در این سال ها بوده اند را باور کرد؟! در حالی که همینان در دولت های خود بارها با همین سیستم، انتخابات برگزار کرده و از همین سیستم انتخاباتی به مسئولیت رسیده اند و بارها در دفاع از همین سیستم انتخاباتی در برابر منتقدان جامه دریده اند؟! و به راستی اگر این سیستم انتخاباتی را دچار مشکل می دانستند چرا طرح و لایحه ای ارائه نکردند؟! چرا همان موقع سکوت پیشه کردند و دست روی دست گذاشتند؟! آیا این اعتراضات ریشه در منافع کنونی ایشان ندارد؟!

3- یکی دیگر از شبهاتی که مکرراً به انتخابات وارد می شود این است که برگزار کنندگان و ناظران آن را بی طرف نمی دانند و به همین استناد کل انتخابات را زیرسؤال می برند، البته نمی توان قبول کرد هیچ فردی در عرصه ی سیاست فعال باشد ولی نسبت به هیچ گزینه و جناحی تمایل و یا عدم تمایل نداشته باشد و چه بسا در مقاطعی نسبت به برخی گزینه ها نیز موضع نگرفته باشد، لیکن این مسئله تنها زمانی می تواند به انتخابات ایرادی وارد کند که افراد از این تمایلات درونی له یا علیه نامزد خاصی استفاده کنند و به صورت عملیاتی این تمایلات را در زیرپا گذاشتن قوانین دخالت دهند، باید توجه داشت که اگر چه مسئولان و دست اندرکاران انتخابات نباید قانوناً نسبت به هیچ گزینه ای، موضع گیری کنند، اما صرف چنین تخلفی هرگز به معنی مخدوش بودن انتخابات و یا سیستم انتخاباتی کشور نخواهد بود.

این مطلب در عمارنامه منتشر شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۴۹
سیاوش آقاجانی

بسم الله الرحمن الرحیم


در کوران انتخابات مجلس در سال 90 مطلبی نوشتم با این عنوان که شأن "  شأن حضور جبهه ی پایداری ناقض ائتلاف " و حدود یک ماه پیش مطلبی نوشتم با این عنوان "عملکرد ناطق و ولایتی، مؤید لزوم باز تعریف اصولگرایی"  و در آن عملکرد ناطق و ولایتی را به استناد رفتارشان و گفتار برخی از نزدیکان ایشان و پیشنهادهای برخی رقبای سابق شان را، موید لزوم بازتعریف جریان اصولگرایی دانستم و بازهم چندی بعد به مناسبت حضور در یک جلسه با حضور اصولگرایان که در آن به جریان استاد مصباح و جبهه پایداری را مقصر شکاف بین اصولگرایان می دانستند، مطلبی در دفاع از استاد مصباح و سیاستهای ایشان تقدیم کردم. اما امروز به مناسبت مصاحبه آقای محمدرضا خاتمی با روزنامه آرمان که بخشی از آن می آید مطلب کوتاهی تقدیم می کنم:

اظهارات محمد خاتمی، مؤید استحاله جریان غالب اصولگرایی+توصیه

تردید نکنید نقشی که آقای ناطق نوری در انتخابات خرداد 92 داشت کمتر از نقش خیلی چهره‌های اصلاح‌طلب دیگر نبود و آقای ناطق هم با همین هدف فعالیت می‌کرد …. در انتخابات آینده بعید نیست اصولگرایان میانه و اصلاح‌طلبان به یک لیست واحد برسند. این نظر شخص من است و از طرف اصلاح‌طلبان حرف نمی‌زنم بلکه از طرف شخص خودم این موضوعات را مطرح می‌کنم و معتقدم که باید این سعه صدر را داشته باشیم .... یک اقلیت تند و رادیکالی در کشور حضور دارد که در اصولگرایان هم نمی‌گنجد و اصولگرایان هم با اینها مرز دارند. اگر بتوانیم در طول این مسیری که پیش می‌رویم، این اقلیت تند و رادیکال را هر چه ایزوله‌تر کنیم و هر چه دایره آنها را محدودتر کنیم و مرز‌بندی بین آنها و اصولگرایان سیاست ورز را روشن کنیم خدمت به کشور است!

سخنان آقای خاتمی خیلی نیازی به تشریح ندارند، فقط همین بس که براساس این سخنان، و رفتارها و گفتارهایی که از سوی خود اصولگرایان و سایر اصلاح طلبان سر می زند، باید به نزدیک شدن مسیر حرکت اصلاح طلبی و اصولگرایی سنتی ایمان داشت و این که این نزدیکی نه از سوی اصلاح طلبان که از سوی اصولگرایان سیاست ورز (به قول آقای خاتمی) رخ داده است، در واقع این اصولگرایان قدم های بلندی به سمت اصلاح طلبان برداشته اند و گرنه اصلاح طلبان طی این مدت به خصوص با مشارکتی که در فتنه 88 داشتند، ماهیت رادیکالتری از خود نشان دادند.

اظهارات محمد خاتمی، مؤید استحاله جریان غالب اصولگرایی+توصیه

همانطوری که قبلاً به رفتارهای متناقض برخی اصولگرایان سنتی (سیاست ورز) با اصول مهم اصولگرایی مانند ولایت مداری، استکبار ستیزی و مقاومت محوری اشاره کردم، اکنون نیز برای بار چندم می نویسم که جریان اصولگرایی به معنای مصطلح و معروفش، دیگر معرف شخصیت و مختصات انقلابی گری نیست و هر چه بیشتر می گذرد بصیرت و وقت شناسی استاد مصباح در جدا کردن خط انقلابی گری از اصولگرایی رایج و سیاست ورز بیشتر نمایان می گردد.

جریان جدید اصولگرایی که قبلاً نحوه ی تولد و رشد آن را در قالب عبارت "نواصولگرایی" بررسی کرده بودم، نهال نوپایی است که به شدت به مراقبت، جریان سازی، کادرسازی، پرهیز از بداخلاقی و دور شدن از رفتارهای احساسی و غیرمنطقی در کنار واکنش های به موقع، صریح و قابل دفاع نیاز دارد که امیدوارم بزرگان این جریان که عموماً از شاگردان و مریدان استاد مصباح هستند، بیشتر مراقب رعایت این چارچوب ها باشند و از هرگونه گزک دادن به سیاستورزان اصولگرا و اصلاح طلبان خودداری نمایند، باید با رعایت اخلاق و انصاف کاری کرد که هیچ بدخواهی نتواند وصله ی افراطی گری را به جریان اصیل انقلابی را بچسباند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۴۴
سیاوش آقاجانی

بسم الله الرحمن الرحیم


به این دو عبارت از دو تن از حامیان و فعالان انتخاباتی آقای روحانی توجه فرمایید:

علی عسگری مشاور پارلمانی حسن روحانی در مرکز تحقیقات مجمع، با این بیان که ان شاءا... ایشان (آقای ناطق نوری) راضی باشند من این مسائل را بیان می کنم    (5 مهر 92): از سوی دیگر نیز بحث این بود که آقای ولایتی کنار برود. آقای ولایتی به هر دلیلی کنار رفتن برایش سخت بود بعضی از بزرگان جریان اصول گرا از جمله آقای مهدوی کنی به وی گفتند که کنار برود. وقتی آقای ولایتی با آقای ناطق در این باره مشورت کرد، آقای ناطق در پاسخ گفته بود که مگر غیر از این است که بزرگان اصول گرا می خواهند که جریان اصول گرا پیروز شود شما (ولایتی) بگوید من مشروط کنار می روم آن هم به این شرط که آقای جلیلی و من با هم کنار برویم .

این هم اظهارات آقای محمدجواد حق‌شناس عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی (1 دی 92) است: اگر چه بستر پیروزی آقای روحانی را اصلاح‌طلبان و آقایان هاشمی و خاتمی فراهم ساختند اما نباید فراموش کنیم که حمایت آقای ناطق نوری از آقای روحانی و نقشی که جریان اصولگرای خردگرا در این زمینه داشتند و همچنین نقشی که آقای ولایتی در انتخابات ایفا کرد و از انتخابات کناره‌گیری نکرد در پیروزی آقای روحانی نقش بسزایی داشتند.

اگر چه برای کسانی که به صورت دقیق مسائل سیاسی، چرخش ها و تغییر مواضع افراد و جریان های سیاسی را دنبال می کنند، قبل از آگاهی از اظهارات فوق و امثال آن ها (که در این مدت به تکرار بیان نشده است)، چندان تعجب برانگیز نیست اما اهمیت مسئله اینقدر زیاد است که لازم است از آنها درس گرفته شده و به همین دلیل به آن پرداخته شود، ولی قبل از ورود به مسئله عرض می کنم که در این مطلب اصلاً قصد ندارم تا از رقابت های طبیعی در انتخابات 92 چیزی بنویسم، بلکه مواردی مورد نظرم هستند همگی به عنوان یک سناریوی هماهنگ و یا حداقل هدایت شده در انتخابات از سوی آقایان هاشمی، ناطق، ولایتی به پیش رفت تا آقای روحانی بتواند پیروز انتخابات گردد:

1- اگر چه رابطه ی نزدیک و دوستانه آقایان هاشمی، ناطق، روحانی و ولایتی برای کمتر کسی پوشیده است اما شواهد و قرائن اثبات می کند که این رابطه ی دوستانه به تقسیم کار و هماهنگی ختم شده و ایشان در بحث انتخابات کاملاً در یک راستای مشخص همکاری کرده اند. دعوت به آمدن، توجیه به ماندن، دلیل برای کنار نکشیدن، راهنمایی برای دلیل تراشی برای عدم پایبندی به ائتلاف برای ولایتی از یک سو و از سوی دیگر دعوت و حمایت از کناره گیری عارف و تمرکز به هنگام در حمایت از روحانی، همه و همه نشان دهنده ی این است که این جریان در جبهه ی اصلاح طلبان روح وحدت و در جبهه اصولگرایان روح تفرقه را دمیدند و به آن دامن زدند و از اصولگرایان برای ایجاد شکاف و حتی ایجاد ضربه مستقیم به مبانی اصولگرایی به خصوص اصل مقاومت استفاده کرده اند، در این میان ناطق به عنوان یک اصولگرای سنتی، هاشمی به عنوان یک به اصطلاح فراجناحی! و خاتمی به عنوان یک اصلاح طلب، از بیرون نامزدها و ولایتی به عنوان یک نامزد اصولگرا، نقش کلیدی ایفا نمودند.

2- اخیراً رسماً از ناطق نوری دعوت شد تا به عنوان سرلیست اصلاح طلبان در انتخابات مجلس شورای اسلامی حاضر شود و این مسئله در کنار انتصابات متعدد ولایتی از سوی هاشمی نشان می دهد که این همه لطف و اعتماد به آقایان ناطق و ولایتی ریشه دار است و به دوستی های سطحی بازنمی گردد، آخر چگونه می توان باور کرد که ناطق بدون خدمت شایسته ای به اصلاح طلبان، معتمد ایشان شده باشد و او را به عنوان سرلیست انتخاب کرده باشند؟!

3- انرژی بسیاری از اصولگرایان در انتخابات به جای این که در پاسخگویی به تخریب های بی امان علیه اصولگرایان صرف شود، به اختلافات داخلی ائتلافی که به پیشنهاد شخص دکتر ولایتی تشکیل شد معطوف گردید. معلق ماندن نتیجه ی ائتلاف در حالی که شخص استاد مصباح از همان بدو تشکیل ائتلاف بر ناکام بودن آن تأکید کرده بودند، از همان اول شک برانگیز بود، بهانه های مختلفی که برای تن ندادن به ائتلاف از سوی دکتر ولایتی تراشیده شد و پاسخ ردی که به سینه ی علمایی مانند آیت الله مهدوی کنی زده شد و اظهارات پس از انتخاباتی حامیان آقای روحانی، همگی از هدفدار بودن تشکیل و تعلیق این ائتلاف حکایت دارند.

4- حمایت طبقه اصولگرای سنتی از دکتر ولایتی براساس سابقه و تجربه گذشته ی وی در وزارت امور خارجه و مشاوره برای شخص مقام معظم رهبری انجام شد، اما آنچه که عملاً از سوی دکتر ولایتی صورت گرفت این بود که ایشان بیش از این که سابقه و تجربه اش را صرف خودش کند، با هرآنچه داشت به اصولگرایان تاخت، به مقاومت و استکبار ستیزی یورش برد و در این راه از افشای رازهای مگو و حتی تحریف آنها نیز مضایقه نکرد و حتی از کارهایی که رأساً و بدون هماهنگی با دولت و حتی در تعارض با سیاست های صریح رهبری انجام داده بود نیز پرده برانداخت تا بتواند گفتمان مقاومت و اصولگرایی را گفتمان لجاجت، بی منطقی و کور نشان دهد. ولایتی با نمایشی که در انتخابات به خصوص مناظرات انتخاباتی از خود ارائه داد، عملاً سبد آرای اصولگرایان را به سمت سبد آرای رقیب یله کرد، چیزی که نه با شناخت مردم از ولایتی قابل جمع بود و نه با تعریف اصولگرایی، در هر صورت هیچ ضربه ای بهتر از ضربه ای نیست که از داخل زده می شود و این همان ضربه ای بود که ولایتی از داخل به اصولگرایی و گفتمان مقاومت زد و همه را وقف رضایت جناب هاشمی و انتصابات وی نمود.

نتیجه: رفتار ولایتی و ناطق در صحنه انتخابات 92 و میزان هماهنگی ایشان با اصلاحاتی ها و به خصوص شخص هاشمی، همچنین سکوت و رفتارهای برخی مدعیان اصوگرایی در انتخابات 88 که در قالب سکوت در فتنه و حتی حمایت مستقیم از فتنه گران بروز یافت، نشان می دهد که اصولگرایی سنتی و دسته بندی های مربوطه دیگر به هیچ وجه قابل اتکا نیستند و بایستی فکری نو برای زدودن جریانهای به اصطلاح اصولگرای سنتی کرد، چرا که سالهاست برخی از ایشان، اصولشان بسته به مسیر بادهای منحوس قدرت و ثروت تعریف می گردد و در بسیاری موارد در تقسیم مسئولیت هایی که با اصلاح طلبان و کارگزارانی ها، به ایفای نقش تخریب از درون جریانهای اصولگرایی می پردازند و از این تحرکاتشان ارتزاق می کنند.

مطالب مرتبط:
 
شعارهای غلط دکتر ولایتی
سخنان جدید و قابل تأمل دکتر ولایتی+تحلیل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۲ ، ۰۳:۱۳
سیاوش آقاجانی
پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ب.ظ

اهداف این همه تغییرات مدیران و مقررات

بسم الله الرحمن الرحیم

از ابتدای شروع به کار دولت آقای روحانی تا کنون، تغییر تمام مدیران در رده های بالایی و حتی میانی در دستور کار بوده است و مدیران پایینی نیز عموماً با تغییر مدیران میانی در معرض تغییر هستند، 685 مدیر در کمتر از 3 ماه در هر وزارتخانه و سازمان دولتی، در رده معاونان، مشاوران ارشد و شرکت های تابعه تغییر کرده اند که بر همین اساس جدول زیر در سایت رجانیوز نیز منتشر گردیده است:

وزارتخانه یا سازمان دولتی

تعداد جا‌به‌جایی مدیران

نهاد ریاست جمهوری

93

نفت

74

بهداشت، درمان و آموزش پزشکی

69

کشور

62

اقتصاد و دارایی

53

صنعت، معدن و تجارت

50

فرهنگ و ارشاد اسلامی

43

مناطق آزاد

38

راه و شهرسازی

33

تعان، کار و رفاه اجتماعی

30

میراث فرهنگی

28

علوم، تحقیقات و فناوری

20

ارتباطات و فناوری اطلاعات

15

جهاد کشاورزی

14

نیرو

11

ورزش و جوانان

11

آموزش و پرورش

10

بنیاد شهید و امور ایثارگران

9

محیط زیست

8

امور خارجه

8

معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی

6

دادگستری

0 ( هیچ تغییری به طور سمی گزارش نشده) 

و این در حالی است که آقای روحانی چه قبل از انتخابات و چه در اولین نشست خبری خود اصرار داشت که از تغییرات گسترده مدیران پرهیز خواهد کرد و حتی گفتند که "با کلید آمده اند نه با داس" و "این که با تغییرات اتوبوسی نیز مخالفند" که این شعارها با این حجم تغییرات گسترده حقیقتاً در تضاد است؛ اگر چه با به روی کار آمدن هر دولتی، تغییر مدیران و مقررات مسئله ای غیرقابل پرهیز است لیکن نمی توان به موارد زیر توجه ننمود:

1- تغییرات مدیران تنها در حدی باید باشد که مدیران موجود به لحاظ توان کاری یا خط فکری با مسیر دولت موافق نباشد، لیکن تغییرات موجود بنا به شواهد گسترده ی ملموس و مشاهدات شخصی حتی افراد توانمند و همفکر را نیز در برگرفته است.

2- این حجم تغییرات در جایی که دولت جدید سیاست های تغییر مدیران در دولت قبلی را به شدت مورد انتقاد قرار داده بود و آن سیاست ها را با عبارت هایی مانند "داسی" و یا "اتوبوسی" تشبیه کرده بود، قابل جمع نبوده و یک تضاد واقعی را نشان می دهد.

3- دولت ادعا داشت برای 100 روز اولش برنامه ای دارد که مردم برکاتش را در زندگیشان خواهند دید، لیکن مشهود ترین برنامه ای که بعد از تغییر کلیه وزیران مشاهده شد، عزم جدی برای تغییر معاونان وزرا، مشاوران، مدیران کل وزارتخانه ها، استانداران، معاونان استانداران، فرمانداران، مدیران سازمان ها و ادارات و... است. در حالیکه آداپته شدن یک مدیر با زیرمجموعه اش و این دومینوی تغییر مدیران، ماه ها به طول می انجامد و عملاً چند ماه اول کار دولت به این حجم گسترده تغییر مدیران و رایزنی های مربوطه و آشنایی مدیران جدید با زیرمجموعه هایشان می گذرد، امور مردم در دایره ی بلاتکلیفی تغییر مدیران و قوانین اسیر می گردد.

4- برخی از طرح های دولت های نهم و دهم مانند طرح مسکن مهر به اقرار بسیاری از کارشناسان، طرح های خوبی بودند که تنها باید ایرادات آنها مرتفع گردد، لیکن اصرار مدیران جدید بر تخریب وجهه ی این طرح ها آن هم بدون ارائه جایگزین مناسب (مثلاً به جای مسکن مهر) نشان می دهد که عملاً دولت به دنبال تغییر یا جایگزینی اصولی طرح ها نیست، این در حالی است که نه تنها دولت جدید از طرح های نیمه کاره دولت قبلی حمایت نکرده و آنها را تخریب می کند، بلکه در ادامه ی آنها سنگ اندازی نیز می کند که نمونه اش در افزایش هزینه های دولتی مسکن مهر (اعم از مجوزها، اشتراک ها، کنتور ها،عوارض شهرداری، مبلغ اجاره های 99 ساله برحسب قیمت زمین های آبادشده در سال 92 (و نه بایر در 86) و دریافت اجاره این چند سال و ....) است.

5- اصرار بر خالی بودن خزانه و بدهکاری های سنگین به جامانده از دولت قبل (که با مستندات و اظهارات کارشناسان و آمار رسمی در تضاد قرار دارد) و استفاده از این بهانه ها برای متوقف کردن بسیاری از طرح های حمایتی که در دولت قبلی برای کارمندان تصویب شده بود و اجرای آن ها به دولت جدید می رسید، از قبیل طرح مهرآفرین و بخشی از افزایش حقوق کارمندان ملغا شود، البته این انتقاد به دولت قبلی نیز وارد است که چرا این طرح ها را در ماه های آخر دولت تصویب کرد و حال این که کارمندان ترجیح می دادند به جای این طرح های پرحاشیه و غیرعملی، طبق قانون حقوق کارمندان در این چند سال معادل افزایش تورم افزایش می یافت و یا این که دو دولتِ قبل می توانستند سالانه به ازای نسبت قانونی از تعداد کارمندان بازنشسته، اقدام به بکارگیری کارمندان جدید نمایند.

6- متأسفانه دولت جدید خودش را چندان متعهد به اجرای تعهدات شفاهی یا کتبی دولتهای قبلی نمی داند و این مسئله در طرح ها و برنامه های مختلف مشاهده می شود و حال این که هر دولتی که برسر کار می آید حق ندارد به هر بهانه ای من جمله تخریب دولت قبل به این رفتار متوسل شود، بالاخره هر دولتی که بر سرکار می آید در شعارهای انتخاباتی و برنامه هایش، خود را متعهد به تعهدات دولت قبلی می داند و نباید این شعارها و برنامه ها به یک کلک سیاسی مبدل گردند.

نگاهی به مجموعه عوامل فوق، اهداف زیر را در پشت پرده ی تغییرات گسترده مدیران، طرح ها و مقررات متصور می سازد که اگر چه نمی توان تمام این اهداف را متوجه شخص رییس جمهور دانست، لیکن نمی توان این اهداف و تلاش برای تحقق آنها را از سوی مجموعه دولت تکذیب نمود:

اولاً- طرح ها و برنامه های خوب دولت قبلی حتی المقدور تخریب و یا با بن بست مواجه شوند تا مردم حتی المقدور هیچ خاطره خوش و هیچ سابقه خدمتی از دو دولت قبل در ذهن نداشته باشند.

ثانیاً- مدیرانی که در دولت قبلی منصوب شدند، حتی اگر در طیف فکری دولت جدید نیز باشند، باید عزل گردند چرا که هیچ مدیر دولت یازدهم نباید خودش را وامدار دولت قبلی بداند.

 ثالثاً- دولت 100 روز اول کارش را به تهیه گزارش علیه عملکرد دولت قبل اختصاص داده و این گزارش ها با حضور مدیران قبلی عملاً قابل سیاه نمایی نخواهند بود.

رابعاً-  دولتی که بدون رقیب اصلاح طلب رأیش به 51 درصد مردم هم نمی رسیده است، می داند که برای انتخابات 4 سال دیگر کار ساده ای نخواهد داشت و با فرض این که همچنان هیچ رقیبی از اصلاح طلبان با او رقابت نکند، می کوشد تا اصولگرایان و دولتی که خود را اصول گرا نمی دانست را با یک چوب و آنهم با چوب تخریب بنوازند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۲ ، ۱۲:۰۰
سیاوش آقاجانی
يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۰ ق.ظ

شیری که احمدی نژاد به زمین ریخت

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر چه برخی مثال ها در عرف سیاسی برای برخی مصداق ها مناسب نیستند، ولی به رسم این که در مثل مناقشه نیست و این که شخص آقای احمدی نژاد با آن تواضع معروفشان هرگز مقید به این ملاحظه کاری ها در بکارگیری ضرب المثل ها نبودند، امیدوارم این تیتر موجب دلخوری کسی نگردد، مطلبی را که خواهید خواند در پاسخ به برخی بت سازی های اخیر رسانه ای از شخصیت رییس جمهور سابق کشورمان جناب دکتر احمدی نژاد تقدیم تان می گردد:

اگر چه حضور احمدی نژاد در عرصه ریاست جمهوری، با زنده شدن شعارهای انقلابی مانند استکبار ستیزی، ساده زیستی، پرتلاشی، خدمتگزاری، مردم زیستی، احترام به طبقات مستضعف، تمرکز زدایی، دوستی با ملتهای آزاده و ... مصادف شد و تقریباً تا انتها نیز با همین شعارها پابرجا ماند، لیکن مسائلی پیش آمد که این سطح شیر زلال و گوارا بر زمین بریزد.

آقای احمدی نژاد در کابینه ی دولت نهم، برترین و قوی ترین نیروهای متخصص در بخشهای مختلف را با رویکرد توأمان تخصص گرایی، جوانگرایی و دور شدن از حلقه بسته مدیران به کار گماشت، به نحوی که جوان ترین، متخصص ترین و غیروابسته ترین دولت را تشکیل داد و خود به عنوان رییس دولت، هماهنگی این نیروها را بر عهده گرفت، لیکن در هماهنگی بین این نیروها که بعضاً مانند دکتر جهرمی فاقد تخصص در وزارت کار بودند، به جای این که تخصص را مد نظر قرار دهد، شروع کرد به اعمال نظرات غیرکارشناسی و به این شکل در اولین دعواهای دولت نهم که بر سر طرح کارگاه های زودبازده صورت گرفت، آقای احمدی نژاد 2 نفر از متخصصان مطرح کشور، یعنی آقایان دکتر دانش جعفری (وزیر اقتصاد وقت) و دکتر مظاهری (رییس بانک مرکزی) را کنار گذاشت و تا آخر نیز افرادی را در این حوزه های حساس به کار گمارد که به جای عمل به علم اقتصاد، به دستورات و اجتهادات رییس جمهور عمل کنند و اینچنین همین رویه ی غلط تا دولت دهم نیز ادامه یافت.

برخورد غیر اصولی آقای احمدی نژاد با برخی وزرای دیگر که بعضاً در مدیریت وزارتخانه ی خود بسیار موفق نیز بودند، تا آخر دولت یازدهم ادامه یافت و تعداد تغییرات وزرا با دلیل های فنی یا غیرفنی تا آخر دولت نهم ادامه یافت و با افزایش وزرایی که یا به حوزه تخصصی خود اشراف نداشتند و یا برخلاف علم خود (و طبق اجتهاد شخص رییس جمهور) عمل می کردند در دولت دهم، تعداد عزل و نصب وزرا مقداری کاهش یافت.

برخی تفکرات خاص اقتصادی آقای احمدی نژاد، با مبانی علمی و تخصصی بخش های اقتصادی در تعارض کامل قرار داشت و ایشان حاضر نبودند به نامه ها و توصیه های رسانه ای و غیر رسانه ای کارشناسان گردن بنهد و در مقابل اعتراضاتِ نخبگان، نقل به مضمون می گفتند که خود دولت از همه نخبه تر است. تفکرات اشتباه اقتصادی آقای احمدی نژاد در طول گذر زمان ماهیت ویران کننده ای می یافتند و بازهم دولت حاضر به تمکین به اصول علمی نبود و حتی در یک موردی که حاضر به عمل به توصیه ی کارشناسان اقتصادی شدند و حدود 4 درصد سودبانکی را در برابر افزایش حدود 10 درصدی تورم افزایش دادند، بازهم رسماً اعلام نارضایتی می کردند و این اقدام را نتیجه ی فشار اعلام کردند و البته من به جای فشار، واژه ی اضطرار را مناسب می دانم، و البته همان اصلاح کوچک باعث شد تا قیمت ارز و سکه حدود 20 درصد افت پیدا کند.

آقای احمدی نزاد برخلاف تمام اصول علمی و عقلی اصرار داشت که سود بانکی هیچ نسبتی با تورم نداشته باشد و به صورت دستوری باید به زیر 10 برسد، به حدی که در شرایط تورم بیش از 20 درصدی نیز تمایل داشت سود بانکی از 12 درصد نیز کمتر گردد. آقای احمدی نژاد نقدینگی را در تورم دخیل نمی دانست و علناً می گفت نقدینگی (ناشی از سیاستهای انبساطی) باعث تورم نمی شود، آقای احمدی نژاد نرخ ارز را در طی چند سال با تزریق دلارهای نفتی پایین نگاه می داشت و اصلاً به این مسئله توجه نمی کرد که این مسئله موجب از دست رفتن قدرت رقابت تولیدات داخلی با کالاهای وارداتی می گردد، آقای احمدی نژاد، کارشناسانی را که مبلغ یارانه نقدی را بیش از درآمد طرح می دانستند را حسودان بدخواه معرفی می کرد که نمی خواهند دولت پول در جیب ملت بگذارد!!! به صورت مختصر همین چهار اشتباه مهلک اقتصادی در خصوص نرخ سود بانکی، نقدینگی، نرخ ارز و مبالغ هدفمندی یارانه ها باعث شدند تا دولت با چند مشکل بزرگ مواجه شود:

1-  نرخ پایین سود بانکی موجب شد تا نقدینگی ها از بانک ها خارج شده و به سمت بازارهای مختلف مخرب اعم از مسکن و خودرو و سکه و بدتر از همه در بازار ارز وارد شود و همین مسئله موجب افزایش قیمت ها به خصوص در قیمت ارز گردید و همین عوامل به صورت مستمر موجب افزایش فاصله سود بانکی و نرخ تورم و در نتیجه تشدید تورم گردید.

2-  بودجه های انبساطی دولت به صورت مستمر موجب افزایش نقدینگی گردیده و این افزایش نقدینگی طبق پیش بینی های عالمان اقتصاد، موجب تشدید تورم گردید که مهمترین تورم ناشی از نقدینگی، در دولت نهم و در جریان پرداخت تسهیلات زودبازده رخ داد که همین مسئله موجب شد تا دولت بعد از یک دوره افراطی در پرداخت تسهیلات و پس از عزل رییس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد، در مواجهه با یک جهش تورمی بالاخره مجبور به تفریطی به نام قفل کردن صندوق بانک ها بشود که این افراط نیز ضربات مهلکی را به صنایع تولیدی محتاج تسهیلات سرمایه در گردش وارد کرد و البته این مسئله مانع بودجه های انبساطی دولت نشده و این روند همواره در تمام سال های دولت های نهم و دهم در دستور کار بود و مخالفتهای مجلس نیز در نهایت نمی توانست موجب اصلاح روند بودجه های انبساطی شود.

3- اگر چه نرخ ارز در ابتدای شروع به کار دولت نهم با نرخ ارز واقعی تا حدودی تناسب داشت، اما اصرار دولت به ثبات قیمت ارز (با تزریق مستمر آن به بازار ارز) موجب شد تا تورم داخلی (ناشی از افزایش قیمتها) از تورم خارجی (ناشی از کاهش ارزش پول ملی) فاصله بگیرد و این فاصله در روزی که دولت به دلیل کاهش درآمدهای نفتی نمی توانست ارز مورد تقاضای واقعی (مسافران، وارد کنندگان و تولید کنندگان) و تقاضای کاذب (که ناشی از ورود پول های سرگردان فراری از بانک ها بود) را تأمین کند و همین مسئله موجب شد تا هم فنر نرخ ارز از جا در رفته و از کنترل خارج شود و هم در این مدت که نرخ ارز پایین نگهداشته شده بود پدر تولید به دلیل عدم توان در رقابت با محصولات وارداتی درآید.

4- طرح شجاعانه هدفمندی یارانه ها به دلیل اشتباهی که در تنظیم هزینه و درآمد صورت گرفت، موجب شد تا دولت به جای این که از این طرح منتفع بشود، متضرر شود و با معزلی به نام تأمین یارانه ماهانه مردم گرفتار شود، به نحوی که یارانه ای که پرداخت آن 2 ماه قبل از هر ماه انجام می شد، هم اکنون در آخر ماه نیز با مشکل مواجه است و عملاً با توجه به عوامل قبلی که موجب افزایش تورم شده بودند، قیمت واقعی حامل های انرژی نیز افزایش یافته و عملاً میزان یارانه پرداختی (که حاصل بین قیمت مصوب و قیمت واقعی است) از یارانه های قبل از اجرای طرح نیز بیشتر شد و عملاً دولت هم یارانه غیرمستقیمی بیش از پیش از اجرای طرح پرداخت می کند و هم یارانه مستقیم هنگفتی را باید ماهانه کارسازی کند.

مجموعه ی عوامل چهارگانه اقتصادی فوق که ناشی از رفتارهای غلط اقتصادی بودند، در کنار برخی بی اخلاقی ها و حاشیه سازی های 2 سال آخر آقای احمدی نژاد و تأثیر فتنه بر مشکلات کشور (به خصوص در تشدید تحریم ها) و عدم همکاری سران سایر قوا با دولت، باعث شد تا شدت تحریم ها تأثیر بدتری بر مشکلات اقتصادی و اجتماعی کشور، در شاخص های تورم، اشتغال و کاهش بودجه گذاشته و مردم بیش از هرکسی در این شرایط دچار سختی شوند و اینچنین بود که انتخابات یازدهم ریاست جمهوری فرصتی شد تا رقبا، روحیه انقلابی گری، عدالت خواهی و استکبارستیزی احمدی نژاد را عامل مشکلات معرفی کرده و چاره حل شان را در دور شدن از این تفکر نمایش دادند. متأسفانه این رویکرد غیرمنصفانه به بار نشست و بخش قابل توجهی از مردم، استکبار ستزی، انقلابی گری و عدالت خواهی را به مثابه یک نقطه ضعف در نامزدهای انتخاباتی شناختند و نامزدها را با دو نگاه تحلیل می کردند، یکی این که کدام به احمدی نژاد شبیه تر و دیگر این که کدام کمتر شبیه است و متأسفانه این وضعیت، تا مدتی باقی خواهد ماند و اینچنین بود که احمدی نژادی که انقلابی گری را زنده کرده بود، دوباره آن را به گوشه رینگ عرصه سیاست برد و حکومت را دوباره به سمت هاشمی و دوستانش سوق داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۲ ، ۰۰:۵۰
سیاوش آقاجانی
سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۱ ب.ظ

پستی ظریف در پاسخ به پستِ ظریف

بسم الله الرحمن الرحیم

آقای ظریف در مطلبی که در فیس بوک خود گذاشته اند، از این گفته ی اوباما که تحریم ها را عامل حضور ایران بر میز مذاکره معرفی کرده، به شدت گلایه کرده است و آن را توهین به ملت ایران دانسته است. اینجانب نیز ضمن محکوم کردن اوباما و تأیید اظهارات آقای ظریف، در پاسخ به این تویت ظریف یک سوال جدی و ظریف دارم:

چه کسانی در تبلیغات انتخاباتی و پس از آن و هم اینک، چاره حل مشکلات را در لغو تحریم ها و چاره لغو تحریم ها را در مذاکره معنی کردند؟! چه کسانی در مناظره انتخاباتی با هماهنگی با چه کسان دیگری سعی کردند اثبات کنند که تحریم ها را می توان و باید با مذاکره حل کرد؟! براستی چه کسانی بودند که اجازه دادند اوباما به ملت قهرمان ایران توهین کند؟! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۲۳:۰۱
سیاوش آقاجانی
دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۹:۵۵ ق.ظ

تعجب هایمان از هاشمی تمام شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

اخیراً آقای هاشمی، مقارن با اولین روزهای ریاست جمهوری آقای روحانی اظهارات جدیدی داشتند که با جهت گیری های اصولی انقلاب در حمایت از فلسطین و مقابله با اسرائیل در تضاد است و این اظهارات به شدت مورد انتقاد نیروهای ارزشی و پایبند به اصول انقلاب، قرار گرفت. آقای هاشمی به غیر از این اظهارات، تفسیر جالبی را از انتخابات ارائه می کند، ایشان به جای این که از مواضع 4 ساله اش در متقلب خواندن نظام اظهار پشیمانی کند، همچنان در سیمای یک مدعی و طلبکار در مجامع ظاهر می شوند و این اظهارات که شاید 4 سال پیش برایمان عجیب بود اکنون برای برخی دوستان قابل توجه گردیده است!

حقیر بیش از این که از اظهارات هاشمی در خصوص مسائل داخلی و خارجی تعجب کنم از متعجب شدن برخی از دوستان از این اظهارات تعجب می کنم، چرا که‌ ما 4 سال پیش تعجب های مان را از هاشمی و گفتار و رفتارش کرده ایم...

ما از این که کسی خودش را از بنیان گذار انقلاب، بنیان گذار تر معرفی کند و حتی در نقش کنترل کننده ی او و ناجی کشور، خودش را نمایش دهد تعجب کردیم، که چگونه چوب حراج بر عزت و آبرو و سلامت انقلاب نواخت، پس الان دیگر از کدام تهمت و دروغش باید تعجب کنیم؟!!!

ما از این که کسی خودش را یار و یاور رهبری معرفی می کرد، آنگاه که نامه تهدیدآمیز بدون سلام و والسلام نوشت تعجب مان را کردیم، الان به کدام بی حرمتی جدیدش به اصول رهبری باید تعجب کنیم؟!!

ما از آن وقتی که ایشان بدون حتی یک برگ سند، به انقلاب عزیز تهمت تقلب زد و جمهوریت نظام را به پای نفسانیت خود قربانی می کرد تعجب های مان را کردیم، پس اکنون که رأی مردم را به بازی گرفته اند و همه اش را به نام خودش مصادره می کند، چرا باید تعجب کنیم؟!!

آن وقتی که ایشان رأی 63 درصدی مردم به احمدی نژاد را بر نتافت تعجب مان را کردیم، پس چرا باید اکنون از بی ظرفیتی شان از یک رأی 50 درصدی متعجب شویم؟!! آن هم رأیی که به کس دیگری داده شده؟!!

ما نه از بازداشت فائزه در آشوبگری متعجب شدیم و نه از مکالمات مهدی هاشمی با نیک آهنگ کوثر، پس چگونه از تقلای پدرشان برای رسیدگی نکردن به پرونده های ایشان و سایر فتنه گران باید متعجب شویم؟!!

ما آن وقتی که ایشان بدون عذرخواهی برای ریاست جمهوری در مجموعه ای نام نویسی کرد که برگزار کننده و نظارت کننده اش همان مجری و ناظر 4 سال پیش است، حتی تعجب هم نکردیم؛ پس چرا وقتی که نامزد مورد حمایشت با کمی بیش از 50 درصد موفق شد باید منتظر عذرخواهی اش باشیم؟! به راستی چرا باید از طلبکاری ایشان متعجب شویم؟!! 

ما آن وقتی که ایشان و فرزندان شان طلبکاری از نظام و مردم را با تمرد در برابر رأی مردم نشان دادند، تعجب های مان را کردیم پس چرا الان باید از ادامه ی همان طلبکاری ها متعجب شویم؟!! چرا باید متعجب شویم که ایشان مدعی شده مردم را بیدار کرده است؟!! چرا باید متعجب شویم که ایشان می خواهد نظام را هم بیدار کند؟!!!

ما آن وقتی که ایشان و فرزندانشان شمشیر و چماق در هوا می چرخاندند و فرمان حمله صادر می کردند، چشمان مان از تعجب باز مانده بود، پس‌ اکنون از کدام خیانت ایشان باید دهان مان باز بماند؟!!

ما آن وقتی که ایشان شعار "نه غزه و نه لبنان" سر می دادند و از شعاردهندگان حمایت می کردند، از تعجب نزدیک بود شاخ دربیاوریم، پس اکنون چرا باید از موضع گیری شان علیه فلسطین و لبنان متجب شویم؟!! اکنون چرا باید متعجب شویم که ایشان سعی در ایجاد انشقاق در جبهه ی مقاومت در برابر اسرائیل پلید دارد؟!!

به راستی وقتی آقای هاشمی در این 4 ساله این همه ضربه بر امنیت، آرامش، اعتبار، اقتصاد و منافع این کشور زده است، از کدام ضربه ی دیگرش باید متجب شویم؟!!

به راستی وقتی کسی اینچنین کشورش را دچار ضربه می کند، آیا باید از ضرباتی که به فلسطین و لبنان و سوریه می زند تعجب کرد؟!! باید از خدمتی که به اسرائیل می کند متعجب شد؟!!

به راستی آیا باید از رفتارهای هاشمی متعجب شد؟! آیا چیزی برای تعجب مانده است؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۵۵
سیاوش آقاجانی
يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۰۲ ب.ظ

5 توصیه مهم برای حزب اللهی های رسانه ای

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر چه شعارها و تعدادی از وزرا و مسئولان منصوبه در دولت یازدهم مقبول و مطلوب قشر حزب اللهی نیست، ولی باید چند مسئله را در انتقادات مورد توجه داشت:

1- انتقادات باید برپایه اطلاعات دقیق و صحیح باشد، به عنوان مثال چند روز پیش چند سایت مهم ارزشی خبرهای مشکوکی در مورد انتصاب خانم فائزه هاشمی به سرپرستی وزارت ورزش منتشر کردند که دیدیم فرد دیگری به عنوان سرپرست این وزارتخانه معرفی شد و حال این که برخی از سایتها و وبلاگها بر اساس همین گمانه زنی ها مطالب تندی منتشر می کنند و بعد، هم خودشان را در موضع شرمندگی قرار می دهند و هم جامعه را دچار تنش می کنند.

2- انتقادات به دولت جدید باید برپایه ی انصاف باشد، باید در کنار ایرادها، مزایا را گفت تا انتقادات بوی کینه ورزی های شخصی و حزبی را ندهد. باید در نظر گرفت که انتقاداتِ منصفانه می تواند هدایت گر و انتقادات غیرمنصفانه می تواند موجب لجاجت ها و کدورت و خصومت و اصطکاک بی جا گردد.

3- همانطوری که ما به دولت و برخی رفتارش انتقاد داریم، اپوزیسیون و فتنه گران خارجی و داخلی نیز به او انتقاد دارند، نباید طوری در انتقادات زیاده روی کرد که این دولت و این رییس جمهور را به دامن اپوزیسون بیندازیم، بلکه با پرهیز از زیاده روی می توانیم هرچه بیشتر این دولت را در چارچوب نظام و دایره ی خودی ها حفظ نماییم.

4- در انتقاد نباید عجله نمود. این مسئله از سوی رهبری نیز مورد اهتمام بود که هنوز دولت شروع به کار نکرده نباید بی جهت در انتقاد کردن عجله کرد، به نظر حقیر، حداقل بایستی به دولتی ها فرصت داد تا نظرات و برنامه های شان را بیان کنند و براساس نظرات مصرح و یا عملکردشان انتقاد و یا پیشنهاد ارائه نمود.

5- اگر چه قائلم به این که هرکسی اگر در مقطعی کوتاه با فتنه همراهی نموده است، بسته به میزان همراهی بصیرت سیاسی اش زیر سوال است، اما نباید همه ی کسانی را که خیلی زود به آغوش ملت و حکومت بازگشتند را ضدانقلاب و ضدولایت فقیه دانست، این نوع نگرش اشتباه، می تواند موجب دور شدن از نقدهای کارشناسی و منصفانه گردد و البته همه ی بزرگانی که در پی فتنه گران حرکت کردند، باید صریحاً از محضر مردم، قانون و رهبری با قول و یا رفتار پوزش بخواهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۰۲
سیاوش آقاجانی