انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف
تبلیغات پذيرفته مي شود
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۵ اسفند ۹۳، ۲۰:۴۴ - النا شفاهی
    الیه
طبقه بندی موضوعی

۲۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۶ ق.ظ

مظلومیتی تمام نشدنی

بسم الله الرحمن الرحیم

اگرچه حضرت امیر اول مردی بود که به پیامبر اعظم ایمان آورد و تنها برادر و اول یاورش بود و اگر چه از همان ابتدای اسلام هیچ کسی جز او برای جانشینی پیامبر اعظم مطرح نبود، اما مقام ولایت را از جایگاهش خارج کردند و او که حاضر نبود منافع اسلام را فدا کند، تیغ در گلو و خار در چشم مشکلات را تحمل می کرد و در این مظلومیتش شاهد شهادت اول بانوی دو عالم و جدا کردن مسیر امامت و ولایت و ایجاد بدعتی به نام خلافت شد، خلافتی که او پذیرشش را به اندازه آب بینی بز بی ارزش می داشت.

علی (ع) مظلومتیش نه فقط برای غصب ولایت بود، نه فقط برای تحریف ولایت به سمت خلافت بود، نه فقط برای شهادت همسر و تنها همتایش بود، بلکه علی (ع) بعد از خلافت نیز مظلوم بود، او را خلیفه ای مانند سایرین می دانستند که با رأی شورایی بیاید و با بیرون رفتن انگشتری خلع شود، علی (ع) از این که مردمش حق ولایتش را رعایت نکردند نیز مظلوم بود، علی (ع) یاران معاویه را در باطلشان استوار تر از یاران خودش می دید، علی (ع) مظلوم بود چون حتی قاضی حکومتش نیز مفهوم مع الحق بودن او را نمی فهمید، علی (ع) مظلوم بود چرا که حتی گاه شهادتش از نماز خواندنش تعجب کردند، علی (ع) مظلوم بود که حتی نانش را می خوردند و صبش می دادند، علی (ع) مظلوم بود که حتی علمش را نیز نخواستند در حالی که او به راه های آسمان آگاه تر بود، علی (ع) مظلوم بود که اگر نبود تنها همدلش، دل چاه نبود، علی (ع) مظلوم بود که حتی برخی حامیانش نیز با غلو در حقش به او ظلم کردند که به جای این که با او همراه شوند با او جنگیدند، علی (ع) مظلوم بود چرا که نه حرمت علمش را و نه حرمت عملش را و نه حرمت ولایتش را و نه حرمت بیعتش را و نه حرمت همسرش را نگاه نداشتند.

اگر چه مظلومیت حضرت امیر در عصر حیاتش به حدیست که اول مظلوم عالم باشد، اما مظلومیتش هرگز تمام نشد، او هنوز مظلوم است، هنوز شب و روز در حقش ظلم می شود، اصلاً هر جایی که حقی ضایع می شود، به حضرت امیر است که ظلم می شود چرا که او خود حق است و هر تضییع حقی، ظلم بر حضرت علی (ع) نیز است و چه کسانی ظالمتر از کسانی هستند که حق ولایت را از او و جهانیان غصب کردند. هر ظلمی که به ائمه هدی کردند در واقع به امام اول مرتکب شدند، هر امامی را که شهید کردند در واقع حضرت امیر و تمام ائمه و تمام جهانیان را شهید کردند، چرا که به قول قرآن کریم اگر کسی را به ظلم بکشند مثل این است که همه را کشته باشند و این که ائمه همه نور واحد بودند.

علی (ع) هنوز در زمان غیبت امام زمان و هم اینک نیز مظلوم است که حتی شیعیانش قدرش را نمی دانند که هنوز راه آشکار و نهج بلاغش را گام نمی نهند، علی (ع) هنوز مظلوم است که ولایتی را که ادامه ی ولایتش است را مظلوم می دارند، علی (ع) هنوز مظلوم است چرا که نه تنها مسلمین با انحرافات بر نمی خیزند بلکه هر روز تحریفات و انحرافات جدیدی در دینش ایجاد می کنند، علی (ع) هنوز مظلوم است، چرا که شیعیانش به راحتی گوش به دشمنانش می سپارند و دشمنان امامت و ولایت را دشمن خویش نمی شناسند، علی (ع) هنوز مظلوم است که افراطیون و تفریطیون رفتار خود را علوی می دانند و تبلیغ می کنند، علی (ع) هنوز مظلوم است که برخی گمان می کنند بدون عبور از باب علم می توانند به شهرش (که پیامبر است) دست یابند، علی (ع) هنوز مظلوم است که چون منی باید از مظلومیت های علی (ع) بگوید و خودش جزء ظالمان در حقش علی (ع) و امامت و ولایت باشد.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۰۶
سیاوش آقاجانی
سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۱۵ ق.ظ

کلامی با خانم ابتکار

بسم الله الرحمن الرحیم

برنامه ماه عسل امسال در اکثر مواردش خیلی جذاب و آموزنده بود به نحوی که به نظر می رسد پربیننده ترین برنامه مناسبتی این سالهای ماه رمضان بوده باشد، ابتکار عمل و اجرای قوی از سوی احسان علیخانی بیشتر مخاطبان گذری برنامه را به مشتریان پروپا قرص تبدیل می کند.

یکی از برنامه های جذاب امسال ماه و عسل، این بود که یک زن و شوهر که سالها در حسرت داشتن فرزند سوخته بودند را با سپردن یک کودک حدود 7 ساله بی سرپرست به ایشان خوشحال کرد که صحنه های این برنامه به شدت تأثیر گذار بود و نه تنها آن زن و مرد در این صحنه می گریستند بلکه اشک بسیاری از مخاطبان را نیز جاری کرد. این برنامه در واقع تشویقی بود برای سرپرستی کودکان بی سرپرست توسط خانواده هایی که از نعمت فرزند محرومند و به نظر می رسد در این هدف نیز کاملاً موفق بوده باشد، اما خانم معصومه ابتکار که زمانی معاونت رییس جمهور دولت اصلاحات (در محیط زیست) بود به شدت از این برنامه انتقاد کرده اند، ایشان این برنامه را غیر انسانی و ظلم در حق کودک مزبور معرفی کرده و نیت برنامه سازان این برنامه و سایر برنامه های تلویزیون را تنها پرکردن کنداکتورها و ایجاد احساسات در مخاطبان معرفی کرده است. ایشان بجای استفاده از تقبل سرپرستی کودکان بی سرپرست، این کار را به عنوان پیش کش کردن انسان معرفی کرده است. متن کامل یادداشت خانم ابتکار را می توانید در "اعتراض شدیدالحن معصومه ابتکار به ماه عسل" بخوانید که پاسخ ایشان را در ادامه عرض می کنم:

قبول دارین یکی از قشنگ تــرین برنامه های ماه عسل امشب بـــود ♥

خانم ابتکار! شما در یادداشت تان، پذیرفتن سرپرستی یک کودکِ بی سرپرست توسط زن و مردی که شیفته ی چنین اقدامی بودند را به پیش کشی انسان و زیرسوال بردن شأن انسان تشبیه کردید، در حالی که قبول کردن سرپرستی این کودکان هم موجب تضمین آینده ی این کودکان به لحاظ مادی و احساسی می شود و هم موجب غنای محبت در خانواده های بی فرزند می گردد، به راستی به کدام مجوز اخلاقی، اقدامی اینچنین انسانی را که با ترویج و دعوت سایرین همراه بود را با بکار بردن اصطلاحات مجعولی مانند پیش کش کردن انسان، زیر سوال بردید؟! ایا شما اصرار دارید نه تنها در این رفتار انسانی شریک نباشید که حتی برای نشرش چوب لای چرخ باشید؟!

خانم ابتکار! شما نه تنها با بازی با کلمات یک رفتار انسانی را برعکس جلوه دادید، بلکه تا حد نیت خوانی و زیر سوال بردن نیات افراد تنزل پیدا کردید، شما بر اساس کدام مجوز انسانی به خودتان اجازه می دهید که نیت قلبی افراد را بخوانید و بر همین اساس مرتکب تهمت شوید؟! پر کردن کنداکتور و جذب احساسی مخاطب حتی اگر رخ داده باشد، می تواند با نیت انتشار یک عمل انسانی بوده باشد و نیت خوانی به عنوان یک رذیله ی اخلاقی همواره می تواند موجب تهمت و خصومت گردد.

خانم ابتکار! هنوز یادمان نرفته است که چه بلوایی بر سر مضر بودن پارازیت های فیلتر کردن امواج ماهواره و تهیه خوراک برای شبکه های ضدانقلاب به راه انداختید و آن گاه که از شما حجت طلبیدند و حتی برای احتجاج تان روزشماری کردند، هیچ دلیلی برای ارائه نداشتید، حالا که شما به نیت خوانی روی آورده اید، پس به ما هم حق بدهید که لااقل از نیت شما بپرسیم، که آیا آن اشک تمساح ریختن برای سانسور ماهواره به حمله تان به رسانه ملی هیچ ارتباطی ندارد؟!! براستی اگر نیت تان را درست برداشت کرده باشیم، شما آسیب های انسانی و اخلاقی ماهواره را در فروختن روح و ایمان انسانها به شیطان، کمتر از آسیب های برنامه ماه عسل و پارازیتهای فیلترینگ ماهواره می پندارید؟!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۲ ، ۰۳:۱۵
سیاوش آقاجانی
دوشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۵۷ ق.ظ

تحلیلی از مصاحبه ی اولین های احمدی نژاد

بسم الله الرحمن الرحیم

امشب رییس محترم جمهور یک مصاحبه ی تلویزیونی داشت که به اولین های دولت می پرداخت، مباحثی که مطرح شد به نظر حقیر بعضاً درست و بعضاً اشتباه بودند که در این مطلب به نکات کلیدی این مصاحبه و تبیین موضع خودم در خصوص آنها اشاره می کنم:

در اولین گام باید قبول کرد که دولت در 3 بخش عمرانی، علمی و ورزش به خصوص با توسعه ی تمرکز گریزانه بسیار خوب عمل کرده است و به راستی باید از این سه جنبه دولت اول در دولتهای جمهوری اسلامی شمارده شود. تعداد و حجم و سرعت پروژه های عمرانی اعم از راه سازی و مسکن مهر و پروژه های زیربنایی و رشد تولید علم در دولتهای نهم و دهم و در نهایت تعداد و گستردگی ورزشهای در حال رشد کشور در دولت احمدی نژاد به حدی است که هیچ انسان منصف و آگاهی نمی تواند منکر این ها باشد.

از دیگر بهترین های دولت احمدی نژاد، نشر مبانی انقلاب در سایر کشورها و مجامع بین المللی بود که منجر به تضعیف دشمنان به خصوص اسرائیل و تقویت جبهه مبارزه با استکبار گردید، ویژگی های کلیدی احمدی نژاد در بخش سیاست خارجی موجب بروز دشمنی های علنی در قبال وی گردید که برخی از این دشمنی ها جز با اقرار به ضعف و شکست شان همراه نبود.

یکی دیگر از بهترین های احمدی نژاد، ایستادگی بر حقوق ملت، از جمله انرژی هسته ای بود که از تعطیلی مطلق به فعالیت رو به رشد و غیرقابل عقب نشینی توسعه یافته است.

از مباحث دیگری که مورد قبولم است بحث تعداد و سطح قوانین پایه ای و نقشه های راه در سطوح مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور است، مباحثی که به ارائه لوایح کاربردی و جدی و سامان دهی بخشهای مختلف گردیده و یا بسترش را فراهم نموده است.

یکی از مزیتها و ابداعات مورد تقدیر دولت، همین سفرهای استانی و مواجهه مستقیم با مردم اقصی نقاط کشور بود که منجر به رشد متوازن کشور گردید و این ابداع اگر چه طاقت فرسا و پرزحمت بود اما به یک مطالبه مردم و رهبری مبدل شده است.

از مزیتهای دولت احمدی نژاد شکستن حلقه های بسته مدیریتی بود که موجب شد خون تازه ای در سطوح مدیریتی کشور جاری شود و افراد نخبه و زبده ای در مباحث مدیریتی به مجموعه مدیران کشور افزوده شود. حضور این مدیران در بسیاری موارد منجر به شکستن حلقه ها و باندهای مفاسد و کارشکنی گردید.

از مباحث دیگری که غیر قابل انکار است، شجاعت دولت در اجرای طرح های ریشه ای مانند هدفمندی یارانه ها و سهمیه بندی سوخت است که در برخی مقاطع و بخشها منجر به تحول و حتی نجات کشور به خصوص در تحریم بنزین گردید.

اما در کنار این نقاط مثبت و صادقانه در سخنان رییس جمهور، برخی از نکاتی که رییس جمهور گفت قابل انتقاد است:

 این جمله ی آقای رییس جمهور که گفتند "این دولت قانون‌مدارترین دولت تاریخ است" اگر در خصوص دولت نهم باشد صحیح است، اما  در مورد دولت دهم خیلی بعید به نظر می رسد، اگر چه بارها مقام معظم رهبری به مجلس توصیه به تصویب قوانین کاربردی و عملیاتی نموده است ولی در کنار هر یک از این توصیه ها، به دولت نیز توصیه شد که قوانین مصوب را باید اجرا نماید ولی آقای احمدی نژاد به این بهانه که قسم خورده است تا قانون اساسی را پاس بدارد گمان می کند باید مرجع تأیید قوانین نیز خودش باشد و اینچنین است که رییس جمهور خودش را قانون مدارترین می داند چرا که در انبوه قوانینی که دولت دهم نادیده انگاشت برای خودش یک بهانه قانونی جور کرده است، به نظر دولت حتی این مجلس و شورای نگهبان هستند که از قانون تخطی کرده اند و این نگاه یعنی تداخل قوا، یعنی قوه مجریه در دو قوه دیگر و در شورای نگهبان حق دخالت و حق وتو داشته باشد و این نگاه نشان می دهد نه تنها دولت قانون مدارترین نیست، بلکه معنی قانون مداری را نیز تحریف کرده است. این تفکر اشتباه رییس جمهور در خصوص قانون منجر شد که حتی شورای داوری که از طرف رهبری برای اختلافات قوا تعیین شده بود نیز عملاً با تفسیر به رأی آقای احمدی نژاد در خصوص جایگاه قانونی خود مواجه شود، به راستی آقای احمدی نژاد چگونه حق تفسیر قانون اساسی را از شورای نگهبان اخذ کرده و به نام خودش سند زد؟! آیا این برداشت رییس جمهور اصل صریح قانون اساسی را که قائل به تفکیک قواست را نفی نمیکند؟! به راستی اگر آقای احمدی نژاد روزی رییس مجلس بشود بازهم همین تفکر را در خصوص قانون خواهد داشت؟!

این جمله ی آقای رییس جمهور "بالاخره قانون‌مداری یک دولت را نباید در دعواهای سیاسی جستجو کرد" یک ایراد واقعی دارد و آن این که اتفاقاً قانون مداری و اخلاق مداری و ولایت مداری را در اوج دعواها باید جستجو کرد و گرنه در شرایط گل و بلبل که رعایت شان هنر نیست، دقیقاً این که در وسط دعوا کسی اخلاق را رعایت کند، از بگم بگم های بی مورد پرهیز کند، از حاشیه سازی دوری کند و از تفرقه افکنی و سرپیچی از دستور ولی ممانعت کند ارزش است.

آقای احمدی نژاد به سوال در مورد تغییرات متعدد در وزرا اینچنین گفتند که "بهترین‌ مربی‌های فوتبال نیز حداکثر تغییر را در زمین صورت می‌دهند، بنابراین تغییر مهم نیست، هدف و نتیجه مهم است" اما آقای احمدی نژاد یک تشبیه کاملاً اشتباه انجام دادند، ایشان مهره ی وزیر را مثل یک بازیکن فرض کردند که می توان فقط 10 دقیقه به او بازی داد و حال این که یک وزیر به مثابه یک مربی برای وزارتخانه اش است، یک وزیر ماهها طول می کشد تا در یک وزارتخانه از چم و خم کار و نوع روابط و پتانسیل های مجموعه تحت الامرش آگاه شود و ماهها طول می کشد تا بتواند از این پتانسیل استفاده کند و هرگز نمی توان با تغییرات بی معنی در مربی یک تیم، آن تیم را فلج کرد، این کاری است که تنها تیمهای عربی که بویی از فوتبال منطقی و مردانه ندارند به نمایش می گذارند.

"یکی از آرزوهایی که بارها مطرح شده بود و نزدیک به 50 سال سابقه داشت انتقال آب از شمال و جنوب به دشت مرکزی بود، بعد از انقلاب نیز بارها مطرح شد و برای اولین‌بار در این دولت کار آغاز و پروژه‌ آن نیز تعریف شده است." این پیشنهاد آقای رییس جمهور در حالی مطرح می شود که اجرای آن کشور و حتی منطقه را با آسیب های متعدد زیست محیطی مواجه می کند و از سوی عموم کارشناسان و متخصصان کشور کاملاً مردود و غیرعلمی به شمار می رود، به راستی آیا نباید برای شجاعت در اجرای طرح ها هیچ مرزی من جمله مرز علم و مصلحت قائل بود؟! 

وی ادامه داد: "دولت ما اولین دولتی است که در انتخابات ریاست جمهوری بعد از خودش کاندیدا نداشت و رقیب کسی نبود" این هم از مظلوم نمایی های بی مورد آقای رییس جمهور است، ایشان علی رغم این که می دانست نظر نظام نسبت به مشایی چگونه است تا آخرین لحظه و حتی خارج از مجاری قانونی با اصرار به دنبال حکم حکومتی بود تا همان مشایی را به عنوان تنها نماینده دولت به انتخابات وارد کند در حالی که از ماهها قبل در تمام جلسات و محافل با کارهای نمایشی از قبیل تحویل پرچم و تقدیم مدال و تعریف و تمجیدهای غلو آمیز روی این مسئله سرمایه گذاری کرده بود. به راستی آیا دولت نمی توانست مهره ی دیگری که اصرار به تئوری پردازی های جلعی در مسائل دینی در باب های انبیا تا ولایت فقیه و مکتب سازی های مجعول نداشته است را به عنوان نامزد انتخاب و معرفی کند؟! آیا هنوز دولت گمان می کند با این رأیی که مردم به نماینده ی دشمن احمدی نژاد دادند، جایگاهی برای مشایی که بیش از مصالح کشور به حاشیه سازیهای بی مورد خود علاقمند بود، قائل باشند؟! براستی آقای احمدی نژاد متوجه نشد خیلی ها تنها اصل شان این بود که کسی که شبیه احمدی نژاد است دیگر رأی نیاورد؟! دولت نماینده در انتخابات نداشت چرا که خودش به یک بازی لجوجانه دست زد و حیثیتش را خرج یک نفر نالایق کرد و پیش از مظلوم نمایی و طلبکاری، باید متوجه ظلمی شود که در این مقوله به خودش، انقلاب و مردم کرده است.

یکی از جملات ماندگار آقای احمدی نژاد این بود که ایشان دلیل عدم ورود به احزاب را این گونه بیان می کند "چون من به همه ملت تعلق دارم" و جملات بسیار زیاد دیگر در خصوص محبوبیتش بیان کرد که حقیر اصلاً منکر محبوبیت ایشان نیستم اما لااقل برای خودم از خدا پناه می جویم که کثرت عیب پوشی های پروردگار، مرا به خودم و محبوبیتم مغرور نکند، و برداشت من از جملات خودستایانه آقای احمدی نژاد به خصوص در رد ورود به مسائل حزبی این است که ایشان با این بیان خودش را بالاتر از هر حزبی معرفی می کند، به راستی این جمله که من کوچک و نوکر و خادم ملت هستم به تنهایی نشان از تواضع افراد نیست، چرا که خیلی از انسانهای مغرور و خودخواه نیز از این جملات استفاده می کنند و بعضاً همین محبوبیت که حاصل خطا پوشی رب است، می تواند به یک منم منم بی جا و فریبنده منجر شود.

رییس جمهور در خصوص امامت و انسان کامل در دو مقطع از مصاحبه اینچنین بیان کرد: "ما گفتیم که امامت و انسان کامل حلقه اتصال انسان به آسمان است و هر کس به این حلقه متصل شد بالا می‌رود و الا راهی برای رفتن به سمت بالا ندارد و معنویت و کمال در سایه این فرهنگ است."  و " دعا کنیم که آن اصلی بیاید، آن کسی که بدلی نیست او بیاید" این جملات را در راستای همان نگاه انحرافی آقای مشایی به بحث ولایت می دانم، این که در زمان غیبت نیز اصرار کنیم که تنها راه معنویت، اتصال به شخص امام است، این انحرافی برای پاک کردن مفهوم ولایت فقیه و در جهت همان بحث ظهور صغری است و این که گمان کنیم ولایت فقیه بدل است نیز اشتباه است، برای این که ولایت فقیه نایب امام زمان است و اطاعت از ولایت فقیه عین اطاعت از امام زمان است، آن کسی که نمی تواند از نائب امام زمان تبعیت کند چگونه می تواند مدعی تبعیت از خود امام زمان باشد؟! این نگاه آقای احمدی نژاد به بحث ولایت فقیه که آن را بدلی و تقلبی می داند با این نگاه امام خمینی و بسیاری از فقها که ولایت فقیه در عصر غیبت را عین ولایت رسول الله می داند کاملاً در تعارض است و ریشه در تفکرات انحرافی مشایی در باب ولایت فقیه دارد، که اخیراً نیز گوشه ای از این انحرافات را در خرداد ماه 92 تبیین کرده اند که هم از حوصله بحث خارج است و هم دیگر نیازی به پاسخگویی به فرعیات این فرع که تا همین جا هم زیادی بزرگ شده نمی بینم و اگر نیازی بود حتماً به آن هم خواهم پرداخت. متأسفانه شبیه همان نگاه که با تأویل اشتباه در خصوص قانون مندی منجر به قانون شکنی شد، در خصوص نگاه به بحث ولایت فقیه نیز وجود دارد که منجر به تعلل در برابر ولایت فقیه و تحریف مفهوم ولایت مداری گردیده است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۵۷
سیاوش آقاجانی
يكشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۱۰ ب.ظ

ژست میانه روی و اشعری های زمان

بسم الله الرحمن الرحیم

در طول حیات تمام انبیا و اولیا غیر از کسانی به ایشان ستیز می کردند و کسانی که یاری شان می کردند، افرادی نیز بودند که می گفتند ما بی طرفیم و میانه رو، این افراد را در صحنه صحنه وقایع تاریخی می توانی ببینی شان، در شهرهایی که انبیا را به قتل می رساندند و در زمان هایی که ائمه را شهید می کردند. کی معاویه می توانست حکومت را از حضرت علی (ع) بستاند، اگر بی طرفی ابوموسی اشعری ها وجود نمی داشت؟ کجا مسلم در کوچه های کوفه اسیر می شد اگر بی طرفان کثیرِ شهر کوفه این قدر به صدای قدمهای تنهای کوفه زیاد نبودند؟

بی طرفی تنها یک جاست که قابل تجویز است، تنها در زمانی که بین دو باطل دعوایی رخ دهد، بی طرفی در جایی که بین حق و باطل دعوایی باشد عملاً حمایت از باطل است. خود حضرت امیر به مومنان سفارش می کند در فتنه هایی که دو باطل با هم درگیرند باید مانند کسی بود که نه اسیر فتنه شود و نه سواری به اصحاب فتنه دهد، اما اشتباه نشود، این مربوط به دعواهایی نیست که یک طرف حق باشد و طرف دیگر باطل، در کدام آیه و سوره و حدیثی آمده است که اگر کفر و اسلام سرشاخ شدند بی طرفانه به این جنگ می توان نگریست؟! در کدام آیه و سوره گفته است که اگر باطلی که فاقد مشروعیت و حتی مقبولیت است، علیه حکومت اسلامی کودتا کرد می توان با سکوت و گفتار، ژست بی طرفی و میانه روی گرفت و به آن افتخار کرد؟! چه کسی گفته اگر انگلیس به عنوان مظهر استکبار و ایران به عنوان مظهر مقابله با استکبار باهم سرشاخ شدند و هر کدام کاسه همدیگر را شکاندند بگوییم هر دو کاسه شکن باید محاکمه شوند؟! چه کسی گفته که اگر کسی منتخب ملت شد و کسی بدون سند و مدرک معترض شد و میان این دو جنگی درگرفت باید به میانه روی و اعتدال هر دو را مقصر دانست؟! آری امثال بوموسی اشعری ها هنوز هستند، اما کت و شلوار به تن کرده اند و به جای علی و معاویه، جنگ ایران و انگلیس را، فتنه کودتای مخملی را، حامیان ولایت فقیه و دشمنان ولایت فقیه را با بی طرفی قضاوت می کنند.

از مدعیان اعتدال نیز سوالی دارم، آیا ممکن است کیف پولتان را روی میز بگذارید و با کسی که مدعی کیف شماست بر سر سهم دوطرف به میانه روی و اعتدال و انصاف چانه زنی کنید؟! آیا این مذاکره را اعتدال و عقل و انصاف می توان نامید؟! پس چگونه است که ایستادگی بر حق هسته ای و حق استقلال و حق پیشرفت را برخی خلاف اعتدال می دانند و مدعی مذاکره با دزدان حقوق ملتها هستند؟!

به راستی اگر بین دو خط متنافر حق و باطل خطی بکشیم آیا حق داریم آن را میانه روی و اعتدال بدانیم و یا نه تنها یک باطل جدید ابداع کرده ایم؟! باید پذیرفت که اعتدال را نمی توان از حق جدا کرد و حق مظهر اعتدال است، نمی توان در جنگ بین اسرائیل و فلسطین بی طرف بود و نه غزه و نه لبنان سر داد و معتدل بود، نمی توان در جنگ بین اسلام و کفر بی طرف ماند و منافع ملی را علم کرد، نمی توان بین دعوای برندگان و بازندگان انتخابات بی طرف ماند و مدعی مردم سالاری و اعتدال شد، نمی توان بین دعوای فتنه گران و ولایت فقیه ساکت فتنه ماند و گلوی اعتدال صاف کرد، نمی توان بین عدل و ظلم راه میانه ای پیدا کرد، نمی توان بین ولایت طاغوت و ولایت الله، اعتدالی را تعریف کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۱۰
سیاوش آقاجانی
شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۱۲ ق.ظ

ابعاد تکلیف گرایی، آفت و درمان آن

بسم الله الرحمن الرحیم

هر کار خوبی آفتی دارد و شناخت و کنترل آفات تضمین کننده ی استمرار خوبی هاست. به عنوان مثال، عزت نفس به آفتی به نام غرور می تواند منجر شود و صداقت می تواند به بی پردگی در گفتار منتج شود و قناعت نیز آفتی به نام بخل دارد و به همین شکل است که تکلیف گرایی که یکی از صفات شایسته و مهم است نیز آفتی دارد. بحث تکلیف گرایی در چند ماهه اخیر و به خصوص در بحث انتخابات از مباحث شایع و مظلومی بود که لازم دیدم به آن بپردازم.

تکلیف گرایی یعنی که هرفرد یا جمعی خود را مکلف به انجام تکالیف و وظایفش بداند، اگر چه این تعریف خیلی ساده به نظر می رسد ولی پیچیدگی های زیادی دارد. اولین پیچیدگی در شناخت تکلیف و دومین آن در ابعاد و حواشی آن است. شناخت تکلیف بعضاً از انجام خود تکلیف سخت تر است، چرا که هم به سلامت نفس نیاز دارد و هم به قوه فرقان و هم بصیرت. نفسی که سالم نباشد نمی تواند جز از دریچه ی نفسانیت به مسائل بنگرد و چنین نگاهی ثمره ای جز خدمت به نفس ندارد. بعد از سلامت نفس داشتن قوه فرقان از ملزومات شناخت تکلیف است. قوه ی فرقان در نتیجه ی ایمان و عمل صالح و شناخت صحیح دین برای مومن حاصل می شود و مومنین به توسط آن می توانند خوب و بد را طبق موازین دینی و الهی از هم تشخیص دهند.

در شناخت تکلیف، پیچیدگی های دیگری نیز وجود دارد، یک انسان می تواند تکالیف مختلفی داشته باشد که بعضاً در تضاد با یکدیگر باشند و بعضاً در طول یا عرض هم قرار گیرند، به عنوان مثال یک مرد در برابر والدین و همسر خود تکالیفی دارد که بعضاً این تکالیف در تضاد یکدیگر قرار می گیرند و شناخت تکلیف غایی در این میان، به هوشمندی و بصیرت زیادی محتاج است.

همانطوری که می بینید، تکلیف گرایی مبتنی بر سه اصل سلامت نفس، داشتن قوه فرقان و بصیرت است و داشتن مجموع این سه کاری بسیار دشوار است. بسیار کسانی که خودشان را تکلیف گرا می دانند ولی حتی قادر به شناخت تکلیف خود هم نبوده اند.

یکی از شقوق مهم بصیرت در بحث تکلیف گرایی، فرعی به نام نتیجه گرایی است. اگر چه تکلیف گرایی و نتیجه گرایی به ظاهر دارای مفاهیم متضادی هستند ولی در برخی موارد و مباحث، شناخت تکلیف بدون درک و پیش بینی نتیجه، عملاً میسرنیست و شناخت موضع و موقعیتِ بحث نتیجه در شناخت تکلیف، از نکات بسیار کلیدی مبتنی به بصیرت است. امام حسن (ع) در جایی علی رغم این که می دانست معاویه اهل فساد است و اگر چه حکومت حق امام بود، ولی چون می دانست معاویه ماهیتش را با ریاکاری پنهان می کند، و چون می دانست، جهاد با آن یاران کم و سست عنصر عملاً به نتیجه ای که به نفع اسلام شود نمی شود صلح را تکلیف خود دانست، ولی تکلیف امام حسین (ع) در برابر یزید جهاد بود و از آنجا که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) هر دو یک نور واحدند ما به اهمیت نتیجه در شناخت تکلیف پی می بریم. نمونه ی دیگر این که وقتی پیامبر به رسالت رسید تا سالها به جهت حفظ جان مسلمین و امکان ادامه ی دعوت، رسالت خود را مخفیانه انجام می دادند و از مقطع خاصی تکلیف علنی را شروع کردند حتی با این که منتج به شکنجه و تحریم و محاصره اقتصادی شد و یا در بحث امر به معروف و نهی از منکر، اگر کسی احتمال تأثیر ندهد، تکلیفی بر او وجود ندارد در حالی که بعضاً نه تنها نتیجه مثبت محتمل نیست بلکه حصول نتیجه ی عکس نیز متقن است و اینها نشان می دهد که در برخی مسائل نباید نتیجه را در شناخت تکلیف موثر قرار داد و در برخی مسائل باید بر اساس نتیجه، تکلیف را تعیین کرد و اینها نیز به اهمیت بصیرت و شناخت صحیح خوب و بد محتاج است.

در بحث اهمیت بصیرت در شناخت تکلیف، یکی از نکات مهم و حیاتی بحث وحدت است، اگر هر کسی برای خودش تکلیفی بپندارد و به آن عمل کند معمولاً جز به تفرق و شکست منتج نمی شود و حتی در بحث تکلیف، تعمیم آن به جمع و رسیدن به وحدت از اهمیت ویژه ای برخوردار است. یعنی اگر هرکسی تکلیف صحیح را شناخت باید سعی کند دیگران را همراه خود گرداند ودر این وحدت، این عوام هستند که باید به علما و اولیا بپیوندند. واقعیت این است که بعضاً مهمترین تکلیف حفظ وحدت است و این نشان دهنده ی اهمیت وحدت در شناخت تکلیف است و با وجودی که وحدت اینقدر اهمیت دارد ولی بعضاً تکلیف در قلت نیز رسمیت می یابد، یعنی بعضاً برخی از تکالیف را به بهانه ی هیچ وحدت و هیچ کثرتی نمی توان بر زمین گذاشت، اگر لشکر امام حسین فقط 72 نفر باشد، تکلیف، همراهی همین قلت است.

شناخت تکلیف اینقدر مهم و بعضاً پیچیده است که در هر زمینه ای همه مکلفند به اهل آن زمینه رجوع کنند و بعضاً شناخت یک متخصص امین و آگاه نیز خودش سختی های زیادی دارد و این شناخت متخصص در هر زمینه ای، آنجا اهمیت خودش را نشان می دهد که بسیاری از متخصصان در یک زمینه، فتاوای متفاوتی صادر می کنند و این مسئله چه در علوم مختلف تجربی وجود دارد و چه در علوم انسانی. بسیاری هستند که در مباحث سیاسی و اجتماعی نظرات مختلفی دارند که این نظرات به شناخت متفاوت تکلیف منجر می شود، مثلاٌ یکی تکلیف به وحدت می کند و دیگری تکلیف به اصالت.

این همه پیچیدگی های تکلیف اگر سهل گرفته شوند به یک آفت منجر خواهند شد، چرا که اگر کسی در شناخت و عمل به تکلیف دچار اشتباه شده باشد و مصمم در انجام و اجرای آن شده باشد، خیلی سخت است که به او اشتباهش را فهماند و او را از راه اشتباه بازگرداند، اینجاست که تکلیف گرایی به آفتی به نام لجاجت در اشتباه می تواند منجر شود و برای نیفتادن در این آفت باید دقت کرد که اولاً شناخت تکلیف را باید به درستی با سلامت نفس، داشتن فرقان، بصیرت، مشورت با علما انجام داد و ثانیاً نباید هرگز خود را از اشتباه در درک تکلیف مصون دانست و باید حتی در حین انجام وظیفه، هشیار بود تا در صورتی که در درک تکلیف اشتباهی رخ داده باشد و یا اصولاً تکلیف عوض شده باشد، به تکلیف حقیقی عمل شود.

در کنار تمام پیچیدگی های تکلیف گرایی، یک میانبر برای رسیدن به این اصل وجود دارد و آن ولایت مداری است، یقیناً یکی از مهمترین و قطعی ترین نشانه ها برای شناخت تکلیف، دستور صریح ولی است، به عنوان مثال وقتی ولی فقیه در مسئله ای بیان مشخصی دارند باید به آن عمل نمود، مثلاٌ در بحث انتخابات وقتی می گوید باید به اصلح رأی داد و یا این که اگر کسی اصلح را نمی شناسد از اهل شناخت و بصیرت بپرسد، باید به دنبال شناخت اصلح با تحقیق  و در کنار مشورت با اهل نظر خود را مکلف دانست، نه این که به این فکر کنیم که آیا اصلح رأی می آورد و یا انتخاب او چه تأثیراتی بر جریانهای سیاسی داخلی و خارجی می گذارد! و اگر رهبر به نامزدها دستور می دهد که بدون آمادگی لازم وارد این عرصه نشوند، یعنی تکلیف بدانند که اولاً از آمادگی خود مطمئن باشند و ثانیاٌ اگر کسی را اصلح بدانند به نفعش کنار بکشند، متأسفانه در این چندساله اخیر مشاهده شد که افراد و جریانهای مختلفی به بهانه ی تکلیف گرایی حتی با انقلاب و رهبری نیز بد رفتاری کردند و همه ی اینها نشان از مظلومیت تکلیف گرایی و اهمیت تبیین آن دارد.

مطلب مرتبط: چه راحت احساس تکلیف می کنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۱۲
سیاوش آقاجانی
سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۴۶ ق.ظ

آیا حفظ نظام اوجب واجبات است؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

این جمله از جملات ماندگاری است که منتسب به حضرت امام خمینی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی است و جدیداً ایرادی به این سخن دیدم به این شرح که "حفظ مشروعیت نظام را مهمتر از حفظ نظام تعریف می کند" که مختصراً این ایراد را رد می کنم:

ایراد استدلال در این است که به ماهیت نظام توجه ندارد. نظام یعنی نظام ولایت فقیه، یعنی همان ولایتی که در زمان غیبت معصوم عیناً مثل ولایت رسول الله است. در این نظام مشروعیت از بالا وارد شده است و حفاظت باید از چارچوب محتوایی و ظاهری آن توسط مسلمین صورت گیرد. نظام یعنی کل نظام اعم از اهداف و اصول و چارچوبش و این نظام تا زمانی که ولایت فقیه را در رأس دارد مشروعیتش تضمین شده است. وقتی ولایتِ مشروع و لازم الاتباعی وجود دارد، تبعیت از او حفاظت از اسلام را در بردارد و نمی تواند از آن جدا باشد و مخالفت با چنین نظامی در واقع عین مخالفت با اسلام خواهد بود. ایراد دیگر این که اگر کسی این شبهه را به عنوان یک اصل بپذیرد، منتج خواهد شد به این که هر کسی برای خودش یک تعریف و یک برداشت و تفسیری از مشروعیت نظام بکند و بر اساس همان برداشت بخواهد اقداماتی خارج از چارچوب قانون و نظر ولی فقیه انجام دهد و اینچنین می توان متوجه شد که این شبهه در عمل به منظور جدا معرفی کردن نظام از مشروعیت ایجاد شده است و  راه را برای اقدامات فراقانونی و خارج از چارچوب نظرات ولی فقیه و حریم قانون باز می کند. باید توجه داشت که صلاحیت ولی فقیه مستمراً توسط فقهای جامع الشرایط مجلس خبرگان مورد پایش قرار دارد و همواره کسی که ولی فقیه است واجد شرایط ولایت و مشروعیت است و این مشروعیت است که اطاعت محض را در برابر ولایت مطلقه فقیه ایجاد می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۴۶
سیاوش آقاجانی