انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف
تبلیغات پذيرفته مي شود
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۵ اسفند ۹۳، ۲۰:۴۴ - النا شفاهی
    الیه
طبقه بندی موضوعی

۲۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۲۱ ب.ظ

پیرامون مصاحبه انتخاباتی دکتر حداد با نشریه مثلث

بسم الله الرحمن الرحیم


آقای دکتر حداد عادل از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری 92 بودند که به دعوت دکتر ولایتی به همراه دکتر قالیباف  ائتلافی را به عنوان 2+1 تشکیل داند تا در نهایت تنها یکی از ایشان در صحنه باقی بماند و 2 نفر دیگر او را یاری کنند که البته این مسئله همانطوری که استاد مصباح پیش بینی کرده بودند هرگز محقق نگردید و در نهایت جز شخص دکتر حداد کسی از این ائتلاف کناره گیری نکرد و البته همان موقع طی مطلبی با عنوان "ایثار حداد و بی اخلاقی ولایتی و قالیباف" از ایشان تقدیر کردم، لیکن اخیراً آقای دکتر حداد عادل مصاحبه ای با نشریه مثلث داشته اند که بخش هایی از آن که به بحث انتخابات 92، مسائل ائتلاف 2+1 و جبهه پایداری معطوف بود که بخش هایی از این مصاحبه و نقد کوتاهی بر آن را تقدیم تان می نمایم:

..من یا باید به نفع آقای قالیباف کنار می‌رفتم که در زمان انصراف من رای او در نظرسنجی بالاتر از آقای ولایتی بود یا به نفع آقای جلیلی کنار می‌رفتم که جمع زیادی از جوانان انقلابی و حزب‌اللهی طرفدار او بودند. من نمی‌خواستم با این موضع‌گیری، اختلاف و دوگانگی در داخل حوزه اصولگرایان را تشدید کنم چراکه شاهد بودم که در ماه‌های قبل از رأی‌گیری جماعتی که در ابتدا دنبال آقای لنکرانی بودند و بعد از انصراف ایشان به دنبال آقای جلیلی رفتند بیشترین انتقاد را نسبت به آقای قالیباف وارد می‌کردند و  اصلا کار ما طوری شده بود که در جلسات سخنرانی برای انتخابات، باید وقتمان صرف پاسخگویی به شبهات طرفداران پایداری می‌شد که بر خود اصولگرایان وارد می‌کردند.

نظرسنجی‌ها تا دو هفته قبل از انتخابات با نتیجه ای که به دست آمد به کلی متفاوت بود. تنها در هفته آخر بود که می‌شد احتمال داد آقای روحانی پیروز می‌شود.  در هفته آخر که بعد از مناظره‌ها بود، نظرسنجی روند متفاوتی نسبت به قبل پیدا کرد.....به نظرم با توجه به بالاتر بودن رای آقای قالیباف این اقدام معقولی بود؛ کما اینکه نتیجه انتخابات هم چنین نگاهی را اثبات کرد، اما متاسفانه تلاش‌های من به نتیجه نرسید. تنها من هم نبودم که برای چنین کاری تلاش می‌کردم. افراد دیگری هم بودند که فعال بودند اما یک جریان مقابلی هم بود که این کناره‌گیری‌ها صورت نگیرد، بعدها هم در اخبار خواندید که برخی افراد از افراد دیگری تشکر کردند و از آنها نام بردند که اینها باعث شدند فلان فرد در ائتلاف کناره‌گیری نکند و آقای روحانی پیروز شود.... یعنی در داخل خود ما، در عالم سیاست مشخص شد که دست هایی در کار بود که اختلاف و تفرقه میان اصولگرایان را تا روز انتخابات نگه دارد. اینها واقعیت‌هایی است که من به اشاره از آنها می‌گذرم و شما و خوانندگان‌تان از آنها خبر دارید.

امروز هیچ اصولگرایی نیست که منکر ضرورت وحدت باشد؛ رهبری کسانی را که دم از تکلیف محض می‌زدند، نصیحت کرد که «تکلیف‌گرایی با واقع‌بینی منافات ندارد.» این عبارت بسیار حکیمانه و ملایمی بود، امیدوارم آنها توجه کرده باشند که باید این دو را در کنار هم در نظر بگیرند. بنابراین سراغ هر کسی که بروید، به ضرورت وحدت و ائتلاف، اعتراف می‌کند؛ اما مساله مهم این است که چه ساز و کاری و چه الگویی برای ائتلاف طراحی شود. دستورکار امروز اصولگرایان برای انتخابات بعدی، یافتن الگویی برای وحدت و ائتلاف است.

در سخنان جناب آقای دکتر حداد عادل، 2 تناقض بزرگ وجود دارد، از یک سو از عدم وحدت اصولگرایان و تشکیل ندادن ائتلاف جمعی گلایه می کند و حتی شبهات و سؤالاتی که توسط حامیان جبهه پایداری پرسیده می شد را عامل تضعیف جبهه اصولگرایی معرفی می کند و از سوی دیگر در داخل اصولگرایان یک جریان خاص را معرفی می کند که عمداً به دنبال تضعیف اصولگرایان بودند و در این خصوص نیز به اظهارات بعد از انتخابات برخی افراد اشاره می کنند که البته این تناقض خودش بهترین پاسخ به اظهارات دکتر حداد است.

آقای دکتر حداد عادل و بسیاری از منتقدان جبهه پایداری توجه نمی کنند که اگر جریان اصولگرای سنتی حاضر به قبول و درک استحاله ی بسیاری از اعضای خود بودند، هرگز جبهه ای به نام پایداری تشکیل نمی شد، متأسفانه عملکرد افرادی مانند علی لاریجانی، ناطق نوری، باهنر و خیلی از افرادی که سال ها از ایشان به عنوان اصولگرایان اصیل یاد می شد به مرور دچار تحولات عمیقی شدند و مواضع و رفتارها و گفتارهای شان بیش از این که به اصولِ انقلاب نزدیک باشد به گفتمان های متفرقه یا مقابل مانند اعتدال و اصلاحات قریب شد و این قرابت تا حدی بود که بعضاً اثبات شد حتی در خلوت و جلوت هماهنگی های نیز وجود داشته و حتی توقعات سرلیستی و همکاری مستقیم نیز ایجاد شده است.

آقای حداد عادل و بسیاری از دوستانی که به درستی به اهمیت وحدت در اصولگرایان اذعان دارند، بعضاً مصداق های اصولگرایی را فراموش کرده و افرادی را محور ائتلاف و وحدت قرار می دهند که از گفتمان اصولگرایی فرسنگ ها فاصله گرفته اند، حرفی که جبهه پایداری می زند این است که نمی توان افرادی را که در اصول حیاتی مانند ولایت مداری، استکبار ستیزی، ساده زیستی و ... بارها دچار لغزش های غیرقابل اغماض شده اند را به عنوان محور ائتلاف قرار داد وگرنه جبهه پایداری که حتی در معرفی نامزد اهمیتی به عضویت افراد در جبهه پایداری نمی دهند چرا باید نسبت به وحدت کردن با دیگران مقاومت نشان دهند، و اتفاقاً در فرصتهایی مثل تشکیل ائتلاف برای انتخابات مجلس (موسوم به7+8) تشکیل شده بود نیز حاضر به فعالیت بودند ولی شرط شان عدم حضور برخی از همین عناصر محول الحال بود. متأسفانه آقای حداد عادل و دوستان شان تشکیل یک ائتلاف پرشمارتر که به لحاظ اعضای محوری و گفتمانی دچار ضعف های ریشه ای هستند را بر یک ائتلاف کم شمار که گفتمانی اصیل و انقلابی دارد ترجیح دادند و البته همانطوری که در سخنان فوق آشکار است در جایی نیز به تناقض رسیدند و نمی دانستند به تعهدات ائتلافی عمل کنند و یا به تعهدات انقلابی و اخلاقی! و البته جناب حداد عادل به بینابین این دو عمل کردند و صادقانه و خیرخواهانه از انتخابات به نفع اصولگرایان کنار کشیدند.

اگر چه آقای حداد تلویحاً به نقش دکتر ولایتی در تشکیل یک ائتلاف هدفمند  که مطابق پیش بینی استاد مصباح نیز هرگز محقق نشد، اشاره دارند اما ایشان تنها به بخشی از نقش دکتر ولایتی اشاره کردند و نقش بسیار مهم دکتر ولایت صرف تشکیل ائتلاف نبود، آقای ولایتی در مناظره ی حساس بین نامزدها، در  سیمای یک اصولگرا و به عنوان یکی از نمایندگان این گفتمان به گفتمان انقلاب و مقاومت تاخت و هرآنچه که روحانی نمی بایست می گفت را بر زبان راند تا گفتمان مذاکره به جای گفتمان مقاومت انتخاب شود، اگر چه دکتر حداد عادل این بحث را مطرح نمی کنند ولی اذعان دارند که هفته ی آخر و پس از آخرین مناظره تمام نظرسنجی ها سمت و سوی جدیدی پیدا کردند، توجه به نظرسنجی های تا آن زمان نشان می داد که دکتر جلیلی و دکتر قالیباف به مرحله ی دوم انتخابات می رسند ولی نقش دکتر ولایتی در تضیع گفتمان اصولگرایی باعث شد تا در نهایت جبهه اصولگرایی با شکست مواجه شود، البته تلاش مجاهدانه جناب حداد در همان مناظره در جهت خنثی کردن ادعاهای دکتر ولایتی هرگز از ذهنمان پاک نمی شود.

فراز انتهایی که به آن می پردازم بحثی است که در آن به استناد سخنان رهبر معظم انقلاب، استاد مصباح و جبهه پایداری را منظور رهبری معرفی می کنند و ایشان را به دلیل عدم درک درست از تکلیف گرایی مورد شماطت قرار می دهند و حال این که حقیر در همان مقطع که سخنرانی مقام معظم رهبری صورت گرفت طی مطلبی با عنوان "آیا مشی استاد مصباح برخلاف کلام رهبریست؟!" به آن مسئله پرداختم و البته نظرات شخص استاد مصباح در این خصوص با عنوان "ما مکلفیم به وظیفه؛ نه نتیجه» یعنی چه؟"، انطباق کامل نظر ایشان را با بیانات مقام معظم رهبری نشان می دهد.

نتیجه: اکنون که فضای انتخاباتی تمام شده است و آنچه اهمیت دارد درس گرفتن از انتخابات 92 است، ای کاش اصولگرایان راستینی مانند آیت الله مهدوی کنی و دکتر حداد عادل که از پرچمداران وحدت و ائتلاف بین اصولگرایان هستند، به حضور عوامل استحاله شده و نفوذی بیش از این حساس باشند و راه وحدت بین تمام اصولگرایان حقیقیی که به دنبال اصول انقلاب هستند، را باز بگذارند.

مطلب مرتبط:
عملکرد ناطق و ولایتی، مؤید لزوم باز تعریف اصولگرایی
آیا مشی استاد مصباح برخلاف کلام رهبریست؟!
ایثار حداد و بی اخلاقی ولایتی و قالیباف
شعارهای غلط دکتر ولایتی
سخنان جدید و قابل تأمل دکتر ولایتی+تحلیل 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۲۱
سیاوش آقاجانی
سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۲۰ ب.ظ

در برابر هاشمی و برنامه هایش چه کنیم

بسم الله الرحمن الرحیم


با به روی کار آمدن جناب روحانی، آقای هاشمی که از حامیان اصلی ایشان بود شرایط ویژه ای را تجربه می کند و با رفتارها و گفتارهایش سعی می کند ضمن پاک کردن خاطره ی سیاهی که از او و فرزندانش در اذهان مردم وجود دارد، تمام آن سیاهی ها و همه مشکلات کشور را با سیاه نمایی به احمدی نژاد و حامیانش حواله دهد و البته در این مسیر تمام کسانی را که حتی در مقاطع و یا موضوعات خاصی از رفتارهایش به عنوان رییس جمهور قانونی کشور حمایت کرده بودند را با همان چوب می نوازد و از سوی دیگر کسانی را که در این 8 ساله با هاشمی همراه بودند و با دولت قانونی و حامیانش به زبان فتنه و لجاجت برخورد کردند را محترم می شمارد.

در حالی که هاشمی و یارانش صراحت لهجه در برابر دشمنان را کنار گذاشته اند و دوستان انقلاب را صراحتاً افراطی می خوانند، چگونگی برخورد با ایشان از اهمیت خاصی برخوردار شده است، درک صحیح اهداف هاشمی و یارانش و آینده ی محتمل کشور می تواند به ما در تشخیص واکنش صحیح کمک نماید، به این منظور بحث را  با چند سؤال پی می گیرم:

سؤال اول این که آیا هاشمی و یارانش همانطوری که تاکنون مشکلات کشور را به دولت قبل حواله می دادند می توانند طی سه سال و نیم آینده نیز همه ی اشتباهات را متوجه دولت های قبل کنند؟!

اگرچه این ادعای اخیر ایشان که می گویند، "عمق خسارات دولتهای قبلی را هنوز مردم نمی دانند" را در ادامه ی همین سیاست می دانم، ولی به راستی جامعه تا کجا این ادعاها را خواهد پذیرفت؟! به عنوان مثال این بهانه که "دولت میزان نیازمندی مردم که طی این سالها رخ داده بود را نتوانسته بود در توزیع سبد کالا پیش بینی کند و به همین دلیل صف های طولانی تشکیل شد" آیا توانست میزان انتقاد مردم به نحوه ی اجرای این طرح را تحت الشعاع قرار دهد؟! به نظر می رسد که مردم به عنوان کسانی که ناظر و شاهد تمام مسائلند و رسانه هایی که به صورت گسترده مسائل را تحت پوشش قرار می دهند به خوبی میزان تدبیر دولت را در تمام مسائل، از سیاست خارجی تا مدیریت داخلی رصد کرده و در انتخابات بعدی مدنظر قرار خواهند داد.

سؤال بعدی این که آیا عصبی شدن منتقدان و از کنترل خارج شدن ایشان موجب کنترل سیاست های هاشمی و یارانش خواهد شد یا در راستای به ثمر رسیدن آن ها خواهد بود؟!

به نظر می رسد در حال حاضر یکی از اهداف اصلی هاشمی و یارانش، عصبانی کردن نظام و حامیان ریزش نکرده ی انقلاب است تا از این عصبیت بتواند صید مناسبی بنماید؛ باید توجه داشت که جناب هاشمی و یارانش از انتقادات آکنده به توهین و بداخلاقی نهایت استفاده را خواهند کرد و در فرصتی که ضعف ها را نتوانند به دولت های قبل بازگردانند به منتقدان و مانع تراشی های ایشان متوجه خواهند ساخت و به راحتی صدا و رسانه های منتقدان را به همین بهانه ها خفه و حذف خواهند نمود؛ در حالی که "زمان"، شفاف کننده ی میزان صداقت، تواضع، دلسوزی، تحمل، نقدپذیری و تدبیر هاشمی ویارانش خواهد بود و با توجه به سرمایه گذاری بیش از حدی که روی بحث مذاکره گذاشته شده است به ضرر دولت در حال گذر است، ایشان به دنبال سرمایه گذاری روی حرکات نسنجیده منتقدان خواهند بود و به همین دلیل از شرایطی که منتقدان را در موقعیت هایی عصبی شدن و بروز رفتارهای احساسی قرار دهند استقبال خواهند کرد، نگاهی در رفتار و گفتار آرام و منطقی رهبر معظم انقلاب در صدور مجوز نرمش قهرمانانه و مباحث دیگر مورد نقد بهترین شاخص برای نیروهای انقلابی خواهد بود.

سؤال جدی دیگر این است که در برخورد با گفتارها و رفتارهای خاص ایشان چه باید کرد؟!

گام اول- آنچه که بارها بر آن تأکید داشته ام احیا و تقویت درونی جبهه انقلاب است، نیروهای انقلاب باید در شرایط موجود، خودِ انقلابی خود و خانواده و اطرافیان شان را احیاء و تقویت کنند، باید هر انقلابی یک مجسمه ی منطق، انصاف، اخلاق و دلسوزی برای کشور و مردمش باشد، نباید گذاشت وجهه ای که به دروغ از انقلاب و حزب الله در ذهن برخی هموطنان ساخته اند، رسوب نماید؛ و این نیازمند خودسازی و تسلط بر نفس و تقوای خاص الهی است.

گام دوم- باید نسبت به شناخت نیروهای خوب و قوی و کادرسازی و تقویت تشکل های مردمی و انقلابی بیشتر فعال بود و البته در شناسایی نیروهای نفوذی و غیرمطمئن نیز حساس بود، نباید دوباره مثل آنچه که در این سالها از سکوت برخی خودی ها و یا از نفوذی های انتخاباتی در صف اصولگرایان خسارت دیدیدم دوباره تکرار شود، نباید در صف انقلابی ها کسانی محور ائتلاف و وحدت باشند که عملاً خواسته یا ناخواسته مهره های جبهه مخالفند. باید کادرسازی کرد و نیروهای مخلص و توانمند را که در هر شرایطی پای انقلاب و آرمان هایش هستند را به جای نیروهایی که نگاه شان همواره به مسیر باد است جایگزین نمود.

گام سوم- تکلیف مهم دیگر حضور در صحنه است، باید با دقت مسائل را رصد کرد و در مواقع لزوم بدون خروج از دایره ی منطق، انصاف و ادب با انتقادِ آمیخته با پیشنهاد، پرچم انقلابی گری را بالا نگاه داشت، حضور مؤثر و منطقی برعکس حضور احساسی و عصبی می تواند فریب ها را به فریبکاران بازگرداند و موج روشنگری را در جامعه به راه بیندازد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۲۰
سیاوش آقاجانی

بسم الله الرحمن الرحیم


در شرایطی که از هم اکنون زنگ خطر بحران پیری جمعیت به صدا درآمده است و کارشناسان اجتماعی همگی بر کاهش نسبت جمعیت فعال کشور به جمعیت غیرفعال کشور در آینده ای که حال ِما از هم اکنون آن را رقم زده اذعان دارند، تک فرزندی به شدت طرفدار پیدا کرده است و بسیاری از خانواده ها حتی حاضر به تفکر در خارج از این چارچوب نیستند، از یک سو بچه ای را تک و تنها و بدون یار بزرگ می کنند که در بهترین حالت، همبازیانش والدینی با 20-30 سال فاصله سنی از او قرار دارند و از یک سو در خلال همین همبازی شدن ها، کم کم شأن پدرومادر بودن را به شأن یک دوست ارزان تنزل می دهند و تمام سرمایه ها و درآمدهای خانواده را نیز معطوف ایشان می کنند و در کودکی با خرید موبایل، تبلت، فبلت، لپ تاب و انواع اسباب بازی و در بزرگسالی با خرید موتورسیکلت، خودرو و خانه سعی می کنند تا بحران تنهایی او را که به تدریج با خودخواهی نیز همراه شده را سیراب کنند.

پدر و مادر عزیز! به راستی بزرگترین حق کودکتان که داشتن خواهر یا برادری است را به کدام گناهی از او دریغ می کنید؟! به کدام منطقی، نعمت بزرگ یک همبازی همخون  را با اسباب بازی های چین و ماچین از ذهنش می زدایید؟! این چه نوع مهربانی و عطوفتیست که او را از محبت یک همراه و غمخوار برای تمام عمرش دریغ می کند؟! این چه فرهنگ نابیست! که نوه احتمالی تان را از داشتن عمه، عمو، خاله و دایی محروم می کند؟! آیا صرف هزینه های میلیونی برای خرید انواع اسباب بازی، موبایل، تبلت و ... برای یک فرزند می تواند توجیه مناسبی برای فرار از هزینه های شیرخشک و پوشک و ... فرزند دوم باشد؟! به راستی خانواده هایی که کلاً دغدغه مالی نیز ندارند، چگونه خودشان را گول می زنند؟! آیا این بهانه ها می تواند وجدان شان را برای همیشه ساکت نماید؟! به کدام حقی فرزندی را که می تواند یاد بگیرد چگونه دارایی هایش را با خواهرش سهم کند و یا چگونه با زیاده خواهی های برادرش بجنگد را به فرزندی خودخواه، ترسو و منزوی تنزل می دهید؟! به راستی آیا گمان نمی کنید همین کاهش افراطی فرزند دلیلی بر کاهش توانایی در تعاملات خانوادگی و اجتماعی و از دلایل اصلی افزایش روز افزون طلاق نیست؟!

تک فرزندی نه تنها برای فرزند مظر است بلکه مشکلات زیادی نیز برای والدین دارد و آن عدم سیراب شدن زن و شوهر از حس فرزند داشتن است، معمولاً اولین فرزند بیش از این که با شیرینی و لذت همراه باشد با حیرت و تعجب همراه است و غالباً در زمان تولد فرزند دوم به بعد است که والدین متوجه حلاوت فرزند می شوند، به راستی شیرینی کار در کدام اداره، کارخانه، مطب و دفتری می تواند با لذت دویدن فرزندان به آغوش والدین خسته از کار برابری کند؟! فرزندانی که می توانند بیاموزند چگونه در محبت به پدرو مادر از هم پیشی بگیرند، در حالی که هم اکنون این پدر و مادرند که در محبت کردن به تک فرزندشان به شکلی غیرسازنده از هم سبقت می گیرند و ساعت ها نیز بر سر آینده اش با هم می جنگند! وقتی فرزند یکی باشد، خودش را صاحب و وارث هرآنچه در دست والدین است می پندارد و از بیان این توقع هم غالباً شرم نمی کند ولی وقتی تعداد فرزند بیشتر شد، فرزندان به احترام همدیگر و والدین شان توقعات شان را تعدیل خواهند کرد و از پدرومادر در برابر زیاده خواهی های احتمالی فرزند دیگر دفاع خواهند کرد و در نهایت این که والدین تک فرزند، بسیار آسیب پذیرند و در برابر کوچکترین بیماری، فقدان و یا دوری از فرزندشان به سرعت آسیب می بینند و تنهایی خیلی سریع روحشان را خواهد آزرد، درست در سنینی که به دیدن فرزند، نوه و نتیجه در پیرامون شان نیاز دارند. 

موارد فوق تنها به بررسی زیان های مستقیم تک فرزندی برای خانواده می پردازد وگرنه آسیب های غیرمستقیم تک فرزندی به خانواده ها کمتر از این ها نخواهد بود، چرا که علم و تجربه نشان می دهد که هر وقت جامعه ای دچار پیری شد، نشاط و پویایی جامعه تنزل خواهد یافت و مهاجرت معکوس برای گرداندن چرخ اقتصاد یک الزام خواهد شد و این مهاجرت ها نیز همواره با تغییر فرهنگ و حتی شکاف های عمیق و استحاله های فرهنگی همراه می گردد و جامعه و خانواده خیلی سریع از اصالت های خاص خود دور خواهد شد.

مطالب مرتبط:
لزوم پرهیز از افراط و تفریط در رشد جمعیت
بررسی سؤال ها و شبهات افزایش فرزندآوری
 مهمترین موانع تغییر نرخ رشد جمعیت
تغییر روند توالد نیازمند چیست؟
سیاستگذاری جمعیتی نیاز جدی کشور
کاهش یا افزایش جمعیت؟!
لزوم سیاستگذاری علمی و دقیق جمعیتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۵۸
سیاوش آقاجانی
دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۵۷ ق.ظ

آخرین برنامه پایش و اقدام علمی دولت

بسم الله الرحمن الرحیم


عصر جمعه ی دیروز آخرین برنامه پایش سال 92 از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد و همچنان محوریت برنامه با بحث تشویق مردم به انصراف از یارانه نقدی و نظرسنجی در خصوص محل استفاده یارانه های مورد انصراف بود که بیش از 50 درصد از مردم یارانه های انصرافی را برای توزیع بین طبقات ضعیف و کم درآمد ترجیح دادند که البته با توجه به حمایتی که مجریان و میهمانان برنامه از سایر گزینه ها مثل کمک به دارو و درمان داشتند، انتخاب مردم جای تحلیل دارد، به نظر حقیر شاید این تنها گزینه ای بود که پایش و کنترل آن به راحتی برای مردم میسر است و شاید به نوعی بی اعتمادی به دولت را در خود داشته باشد، انتخاب این گزینه نشان از شرایط بد طبقات ضعیف جامعه دارد و دیگر این که به احتمال زیاد بسیاری از کسانی که در طبقات ضعیف قرار دارند و چه بسا قادر به انصراف از یارانه نیستند ترجیح می دهند یارانه های انصرافی سایرین بین خودشان تقسیم گردد و البته تمام این ها غیر ممکن به نظر می رسند و دولت هرگز برای خودش هزینه ی اضافی نخواهد تراشید و اصولاً دولت به دنبال این است که کمی از کسری بودجه اش در این خصوص بکاهد.

قسمت جالب برنامه مطالب کاملاً متضادی بود که از میهمانان دو بخش برنامه ارائه گردید. در بخش اول برنامه از دو نفر از تجار و تولید کنندگان مطرح کشور، آقایان اسدالله عسگراولادی و محمدرضا دیانی دعوت شده بودند تا مردم را به انصراف از دریافت یارانه تشویق کنند اما طبق معمول که آقای دیانی عادت دارد هیچ تریبونی را برای فشار بر بانک ها در جهت کاهش نرخ سود بانکی از دست نمی دهد، بخش زیادی از سخنان ایشان به محکوم کردن سیستم بانکی و لزوم کاهش نرخ سود بانکی گذشت که جناب عسگر اولادی نیز بر این ادعا صحه می گذاشت.

توضیح حقیر در خصوص ادعاهای جناب دیانی و عسگراولادی این است که اگر چه سیستم بانکی به شدت به اصلاح نیاز دارد و در خدمت رسانی و توزیع عادلانه تسهیلات و شفافیت اقتصادی و پرهیز از اقدامات خلاف قانون باید مورد نظارت شدید بانک مرکزی و دولت قرار گیرد، اما به دلیل ارتباط قوی نرخ سود بانکی با میزان جذب نقدینگی و در نتیجه تأثیر آن روی نرخ تورم، اصرار برکاهش غیرمتناسب با نرخ تورم را هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ تجربی (باتوجه به تجربه ای که در این خصوص در دولت جناب احمدی نژاد کردیم) کاملاً رد می کنم و با توجه به این که طی 2-3 سال اخیر  بارها در این خصوص مطالب متعددی نوشته ام، از تشریح بیشتر نظراتم خودداری می کنم.

اما بخش بعدی برنامه با حضور دکتر حسین عبده تبریزی به عنوان کارشناس انجام شد تا ایشان در خصوص سرمایه گذاری به مردم توصیه های فنی بنمایند و ایشان رسماً اعلام کرد که سعی دولت بر این است که سود هیچ بخش دلالی و واسطه گری از سود بانکی بیشتر نباشد و معنی دیگر این مسئله این است که دولت هم بخش های دلالی را کنترل خواهد کرد و هم از تغییر سودبانکی ابایی نخواهد نمود و تمام این بحث ها مقدمه ای بود تا دکتر عبده به مردمی که کمتر از 50 میلیون نقدینگی دارند اطمینان خاطر دهد که سرمایه گذاری بهتری از بانک وجود ندارد، مگر این که کسی راه و رسم بازار سرمایه (بورس) را بداند و به آن سمت حرکت کند؛ نگاه و مشی دولت در جهت کنترل ورود نقدینگی به بازارهای کاذب ارز، سکه، خودرو و مسکن از این جهت که می تواند موجب کاهش تورم گردد (همانطوری که تاکنون نیز تاحدودی مفید بوده)، قابل ستایش است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۵۷
سیاوش آقاجانی
جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۰۲ ب.ظ

به رسم لقمان، سلام

به رسم لقمان

سلام جناب هاشمی

اخیراً گفتید "همان چیزی که می خواستم محقق شده است و از این شرایط خیلی راضی هستم" و دوباره گفتید و تکرار کردید که "دولت های قبل نامشروع بودند" و نه تنها انتخابات 88 را همچنان (برای خودتان البته) زیر سؤال نگه داشته اید، بلکه انتخابات 84 را نیز زیر سؤال بردید، برداشت من از کسی که علی رغم نامشروع دانستن دو دوره انتخابات، دوباره در انتخاباتی که یک دولت نامشروع!!! برگزار می کند، شرکت می نماید و یا نماینده می دهد این است که یا ادعاهایش دروغ است و یا دچار آلزایمر است که مدام در همین سیستم متقلب، مشارکت می کند.

بحث دیگر این که شما فقط در انتخابات های مورد بحث ناکام نبودید، بلکه در همان انتخابات که حمایت تان پشت جناب ناطق بود نیز مردم به خاطر شما به ناطق رأی ندادند، پس چگونه است که رأی مردم به روحانی را به حساب خود می آورید ولی رأی "نه" مردم به ناطق را نه؟! و دیگر این که مگر شما نبودید که در دوره اصلاحات در انتخابات مجلس شورای اسلامی در تهران شرکت کردید و با دیدن نتیجه ی ناامید کننده انتخابات و اطلاع از میزان محبوبیتِ! خود، قید حضور در مجلس را زدید؟! جناب هاشمی شما که به بهانه نامشروعیت انتخابات 88، کشور را بهم ریختید، پس چرا انتخابات نامشروع! 84 را برتابیدید و کشور را برهم نزدید؟! چرا در انتخابات مجلس به خاطر رأی پایین تان اعتراض نکردید؟!

بحث دیگری که از سخنان شما متوجه می شوم این است که شما که رأی به آقای روحانی را به نام خود سند زده اید و به این رأی زیر 51 درصدی ایشان اینقدر خوشحال و مفتخر هستید، یقیناً به جایگاه خود در این 16 سال وقوف دارید که از این رأی ناپلئونی اینقدر راضی هستید و این با نامشروع خواندن دولت های قبلی سازگاری ندارد چرا که دقیقاً در این سال ها بسیاری از کسانی که شما نزدشان محبوب نبودید به تفکرات مقابل شما رأی می دادند و این تفکرات بود که جناب احمدی نژاد، 2 دوره پی درپی رأی آورد، چرا که مردم مبارزه با رانت و فساد و آقازادگی را می خواستند و شما و اطرافیان تان را مدافع و متولی آن می دانستند.

و اما این که شما چرا اینقدر سعی دارید تا 2 انتخابات، با دو برگزار کننده متفاوت را نامشروع بدانید در حالی که همان دولتِ نامشروع، انتخاباتی برگزار کرد که جناب روحانی در آن مشروعیت یافت؟! پاسخ در آلزایمر خودساخته شماست، شما نمی خواهید منفوریت خودتان در آن مقطع زمانی را در حافظه تان نگاه دارید ، شما می خواهید بگویید که همیشه و در تمام مقاطع تاریخی از حمایت مردم برخوردار بوده اید و اگر در چند انتخابات ریاست جمهوری و مجلس، شما و نمایندگان تان شکست خوردید حتماً! انتخابات ها فاقد مشروعیت بوده اند، این اصرارهای شما اینقدر عجیب است که به سادگی می توان نتیجه گرفت که شما تنها انتخاباتی را مشروع می دانید که خودتان و نمایندگان تان در آن پیروز شوید، به راستی اگر کسی در انتخابات هایی که دوستان شما برگزار می کنند، چنین ادعایی کند چه خواهید کرد؟! آیا گوش شنوایی خواهید داشت؟! البته قبلاً پاسخ تان را در دوره هایی که خودتان انتخابات برگزار کردید، دیده ایم.

جناب هاشمی! شما خیلی روی بصیرت تان! مانور می کنید و همه ی وقایع و مسائل این چندساله را به بصیرت تان ربط می دهید، حتی اگر شما فقط و فقط از روی بصیرت تان با احمدی نژاد بد بودید نیز نباید قانون شکنی می کردید و حتی اگر انتخابات مخدوش هم بود شما حق نداشتید جز از راه های قانونی معترض شوید و هرچقدر هم که دلسوز بودید نمی بایست در آن نامه ی کذایی رهبرتان را تهدید می کردید، شما که مدعی بصیرت هستید چرا اینچنین دشمن با شما همگام شد و همگام ماند؟! آیا دشمن از دلسوزی برای انقلاب با شما همراه شد؟! شما اگر اینقدر اهل بصیرت بودید، پس چگونه نتوانستید مچ متقلب را بگیرید و به جرزنی متوسل شدید؟! شمایی که از ماه ها قبل از انتخابات کمیته صیانت از آرا هم تشکیل داده بودید؟! جناب هاشمی! شما که اینقدر اهل بصیرت بودید چرا در این ده ها سال که در مجلس و دولت و مجمع مشغول بودید گامی در جهت اصلاح این نظام سستِ انتخاباتی که در همه انتخابات هایش به راحتی تقلب می شود برنداشتید؟! چرا با آن بصیرت مثال زدنی تان جلوی تقلب های آینده را با لایحه ای یا طرحی یا پیشنهادی نگرفتید؟!

جناب هاشمی! مشی شما و دوستان تان برای پیروزی در انتخابات 92 دست گذاشتن روی مشکلات و ضعف ها و بر این ادعا بود که شما راه حل تمام مشکلات را دارید و البته برخی مردم که در این 16 سال مدیریت تان را ندیده بودند یا فراموش کرده بودند و یا جناب روحانی را برتر از شما می دانستند به جناب روحانی اعتماد کردند، ولی آیا براستی تاکنون توانسته اید مجوز نرمش قهرمانانه ای که با اصرار به دست آوردید را به ثمر برسانید؟! آیا تاکنون بر عزت مردم و کشور توانسته اید بیفزایید؟! آیا تاکنون توانسته اید با لبخندهای ملیح تان از لحن جنگ جویانه دشمن حتی کمی بکاهید؟! آیا توانسته اید با مهربان و مؤدب خواندن دشمن او را به رحم آورید؟! آیا با اخمی که به مرگ بر آمریکاگویان کردید توانستید از اخم دشمن هم بکاهید؟! آیا خواهید توانست بحث یارانه را بدون این که به مستضعفان فشار بیاید جمع کنید؟! آیا کرامت مردم را در طرح های تان در نظر خواهید گرفت؟! آیا خواهید توانست بدون منت و بی حرمتی بر مردم ایشان را خدمتگزار باشید؟! آیا براستی می توانید آنچنان که شایسته است در راه خانه دار شدن مردم گامی کوچک بردارید؟! آیا خواهید توانست گام های آخر مسکن مهر را به سرمنزل مقصود برسانید؟! آیا در عزل ها و انتصابات حقیقتاً به شایسته سالاری اهتمام داشته اید؟! آیا تاکنون دولت، دولت راستگویان بوده و خواهد ماند؟! آیا خواهید توانست به جای کمک به اشتغال خارجی ها به اشتغال مردم خودمان کمک کنید؟! آیا به راستی گامی در کاهش واردات برداشتید؟! آیا حقیقتاً توانستید تاب انتقادات یا حتی سؤالات را داشته باشید؟! آیا توانستید صریح القلم ها را تحمل کنید؟! آیا با مردم و رسانه ها در خصوص مسائل داخلی و خارجی کشور روراست بودید؟! آیا مردم را محرم دانستید؟! آیا مرز بین منتقدان و مدافعانتان را سواد قرار ندادید؟! 

جناب هاشمی! اگر چه پاسخ بسیاری از این سؤالات، در تدابیری که در همین چندماه به خرج دادید ناامید کننده است، لیکن ما همچنان به رسم لقمان، این دولت را نیز مانند دولت های گذشته مشروع می دانیم و فقط از بدی ها و ضعف های دولت نمی گوییم و بر توانایی های دولت در کاهش تنش های پولی و ارزی و سایر موفقیت های احتمالی صحه گذاشته و خواهیم گذاشت و به رسم ولایت مداری در مسیر دفاع از انقلاب، دولت را با نقد و پیشنهاد سازنده یاری خواهیم کرد و معتقدیم که به فضل و اذن الهی، مکر خدا ریش فتنه گران داخلی و بدخواهان خارجی که چراغ انقلاب را پف می کنند، خواهد سوزاند:

چراغی را که ایزد برفروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد

و به رسم لقمان

والسلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۰۲
سیاوش آقاجانی
پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۴۰ ق.ظ

در رد سیاست جدید سوختی دولت+پیشنهاد

بسم الله الرحمن الرحیم


دیروز جناب دکتر نوبخت سخنگو و معاون رییس جمهور گفتند که دو نرخی بودن قیمت سوخت باعث مفاسدی می شود و احتمالاً قیمت سوخت تک نرخی خواهد شد (می توانید اصل مطلب را اینجا بخوانید) و در این صورت دیگر سهمیه بندی سوخت نیز بی معنی خواهد شد که این مسئله را به دلایل زیر رد می کنم:

1- با توجه به این که سهمیه ی بنزین هم اکنون تنها به خودروهای داخلی با حجم موتور کمتر از 1800 سی سی و به خودروهای خارجی با حجم موتورکمتر از 1400 سی سی تعلق می گیرد، عملاً این سهمیه به خودروهای گران قیمت و لوکس و پرمصرف تعلق نداشته و سهمیه یارانه ای بیشتر به طبقات متوسط و متوسط به پایینی که خودروهای داخلی و کم مصرف دارند اختصاص می یابد و این سهمیه ها به نوعی براساس نوع خودرو در راستای هدفمند کردن یارانه ها قرار گرفته است.

2- اگر قرار باشد قیمت ها تک نرخی شود احتمالاً قیمتی بین قیمت سهمیه یارانه ای و نیمه یارانه ای خواهد داشت که این مسئله منجر به انتفاع طبقات مرفه تر و ضرر طبقات متوسط و پایین تر از آن خواهد شد.

3- توزیع کارت سوخت فراتر از بحث دونرخی بودن قیمت سوخت انجام شد تا در صورت فشارهای احتمالی و تحریم ها و یا هر دلیل دیگری بتوان مصرف سوخت را مدیریت کرد. بحث مدیریت مصرف سوخت و رصد میزان مصرف سوخت خودروها در شرایطی که حتی با تک نرخی شدن سوخت نیز همچنان به آن یارانه تعلق می گیرد و در شرایطی که آلودگی هوا نیز به عوامل مهم و محدود کننده تبدیل می شود یک الزام تلقی می گردد.

4- سهمیه بندی و صدور کارت سوخت برای هر خودرو با صرف هزینه و سرمایه صورت گرفته است و توقف این طرح بدون دلیل و توجیه فنی و علمی موجب هدر رفتن سرمایه خواهد بود، در صورتی که نوع خودرو نشان و علامت خوبی از میزان رفاه خانوارها محسوب می شود و کارت سوخت در این زمینه ابزار لازم را در جهت توزیع هدفمند یارانه ها و مدیریت سوخت در اختیار دولت قرار میدهد.

پیشنهاد: با توجه به بستری که در زمینه ی سهمیه بندی سوخت و هدفمندی یارانه ها وجود دارد توصیه می شود که:

اولاً - سیاست توزیع کارت سوخت و مدیریت سوخت و سهمیه بندی به خصوص در راستای اجرای اقتصاد مقاومتی با قوت ادامه یابد.

ثانیاً - به هر خانواده تنها یک سهمیه یارانه ای تعلق گیرد ولی تمام خودروهای حتی بدون سهمیه یارانه ای نیز از کارت سوخت استفاده نمایند.

ثالثاً - نه تنها سهمیه بندی سوخت به تک سوخت تک نرخی تبدیل نشود، بلکه به سمت 3 نرخی شدن پیش برویم یعنی برای یک خودروی هر خانواده، 60 لیتر سهمیه یارانه ای و 100 لیتر نیمه یارانه ای و بقیه به قیمت آزاد فوب خلیج فارس محاسبه گردد، این مسئله موجب خواهد شد تا با افزایش قیمت بنزین برای خانوارهایی که به لحاظ تعداد خودرو و پرمصرف بودن آنها بیشتر از بنزین نیمه یارانه ای استفاده می کنند، عملاً هدفمندی یارانه ها از مسیراصلی منحرف نشده و ضمناً درآمد دولت در بحث هدفمندی افزایش و به گام انتهایی نزدیک تر گردیم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۴۰
سیاوش آقاجانی

بسم الله الرحمن الرحیم


کاترین اشتون رییس اتحادیه اروپاست و همانطوری که کشورهای عضو همین اتحادیه و کدخدایشان (آمریکا) در مقدمه سازی برای فتنه 88 و پروبال دادن به آن، نقش پررنگی ایفا و به آن اقرار کردند، نمی توان پذیرفت که نسبت به عُمال خود احساس مسئولیت نداشته باشند، پس یقیناً کاترین اشتون و امثال ایشان در ایران به دنبال دیدار با عُمال خود بوده اند و چنین چیزی را مطالبه کرده و بازهم خواهند کرد و البته مسئولان ما باید از این فرصت ها استفاده می کردند و به جای فرصت برای دیدار با یاران فتنه، در برنامه های ایشان دیدار با کسانی را قرار می دادند که مستقیماً در اثر حمایت های منافقان و تروریست های تحت حمایت غربی ها دچار خسران شده اند، نه این که دست آلوده ی غربی ها به خون هزاران کشته ی ترور، جنگ و هسته ای، در پس مانور تبلیغاتی دشمن در خاک ما به فراموشی سپرده شوند.

ریاست محترم قوه قضاییه، آیت الله آملی لاریجانی نیز به شدت به این دیدارها و گزارش های متعاقب آن انتقاد کردند و به عنوان رئیس دستگاه قضا اخطار کردند که در صورت تکرار این مسئله به شدت وارد عمل خواهد شد و با هرگونه قانون شکنی در این خصوص برخورد خواهد کرد که فارغ از این که چه کسی در تنظیم دیدارهای خانم اشتون مقصر و یا قاصر بوده و چه اهدافی احتمالاً دنبال می شده است،  ضمن تأیید و تقدیر در خصوص این موضع گیری از سوی آقای آملی لاریجانی، یک انتقاد نیز به خود قوه محترم قضاییه دارم:

به راستی آیا قوه قضاییه از مسائلی که در بحث کهریزک و ستار بهشتی رخ داد، درس عبرت گرفته است؟! اگر چه کسی نمی تواند شرایط سخت مدیریت  فتنه را در روزهای نخست آن فراموش کند ولی نمی توان از خاطر برد که این گونه مسائل چگونه باعث شد تا غربی ها با استفاده از قدرت رسانه ای شان موضع طبلکارانه نظام در برابر دخالت ها و خیانت های فتنه گران داخلی و خارجی را به موضع ضعف و پاسخگویی تغییر دادند و این چند لکه ی سیاه چگونه همچنان به عنوان نقطه ضعف ما، مورد مانور دشمنان قرار دارد. به راستی آیا مقصران کهریزک و فوت ستار بهشتی به مجازات خود رسیدند؟! آیا زندان ها و بازداشتگاه ها و نیروهای قضایی و امنیتی در خصوص این گونه موارد مورد آموزش، توجیه و استاندارد سازی قرار گرفتند؟! آیا قوه قضاییه همچنان گزک های اینچنینی به دشمنان خواهد داد؟!

مطالب مرتبط: 
چند جمله با آقای آملی لاریجانی
عزل رییس پلیس فتای تهران از سوی سردار احمدی مقدم
پلیس فتا سریعاً پاسخگو گردد
این مدافعان انقلاب را سرخورده کنید  
گزارشی دقیق برای ستار بهشتی

مراجع قضایی و انتظامی برای فتنه آماده اند؟!
کلامی با قوای قضاییه و مجریه برای بازداشت مرتضوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۳۷
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۵ ب.ظ

پیشنهادی برای تشکل های فرهنگی و مذهبی گیلان

بسم الله الرحمن الرحیم


استان گیلان به لحاظ پتانسیل نیروهای ارزشی و انقلابی چه در پیروزی انقلاب، چه در دفاع مقدس، چه در حوزه های علمیه و چه در فعالیت های فرهنگی، هنری و رسانه ای و به خصوص در فتنه ی 88 جزء فعالترین استانهای کشور بوده است و این مسئله باعث شده است که این استان به لحاظ غنای نخبگان فرهنگی و مذهبی در حد والایی قرار داشته باشد، نخبگانی که اگر چه حضور و فعالیت های فردی آنها نیز بی تأثیر نیست اما آنچه که باعث تحرک و پویایی و گفتمان سازی است، اتصال این نخبگان و ایجاد  تشکل های فرهنگی و مذهبی است که این مسئله معمولاً باید در گام اول از طریق دفتر نماینده ی ولی فقیه استان و در گام های بعدی از سوی مسئولان دولتی نهادهایی مانند ارشاد و سازمان تبلیغات و آموزش و پرورش و ... مورد حمایت باشد که متأسفانه استان گیلان به این لحاظ از عدم حساسیت مسئولان ذیربط به شدت رنج می برد، مسئله ای که مورد اذعان اکثریت قریب به اتفاق این فعالان قرار داشته و به هیچ و جه قابل کتمان هم نیست.

اگر چه همانطوری که عرض شد متولیان فرهنگی و مذهبی استان گیلان در زمینه ی حمایت از نخبگان فرهنگی و تشویق ایشان به کارهای گروهی بسیار ضعیف عمل کرده اند، اما این مسئله موجب نگردیده است که این نخبگان و دلسوزان کار را زمین بگذارند و به صورت خودجوش و با تشکیل تشکل های کوچک تحت نام های مؤسسه، جمعیت، جامعه، کانون، هیأت یا هرنام دیگری گرد یکدیگر جمع شده اند و به فعالیت های خوبی در قالب امور مربوط به نوجوانان، جوانان و سطوح مختلف فعالیت های قرآنی، فرهنگی، مذهبی و انقلابی مشغولند و اینک که این تشکل ها هرکدام چندسال به صورت خودجوش و جزیره ای مشغول فعالیت بوده اند، هر کدام به اعتبار اسلام و ارزشهای انقلاب دارای یک شخصیت، وجهه و اعتبار خاصی گردیده اند و چه خوب است که با تشکیل یک مجمع یا انجمن به هم افزایی بپردازند و هر یک بتوانند در قالب همان تشکل های خود با سایر تشکل های فرهنگی همراهی و همکاری داشته باشند که این مسئله نیازمند به پیشگام شدن 3-4 عدد از این تشکل هاست تا به عنوان هیأت مؤسس چنین مجمعی را تشکیل داده و با دعوت از کلیه ی فعالان و نهادها و تشکل های دیگر و با برگزاری انتخابات برای آن ساختار و اساسنامه مناسبی تشکیل دهند، اگر چه انتشار این مطلب برای شروع این مسئله می تواند کافی باشد ولی در صورت عدم اهتمام این تشکل ها به مسئله شخصاً‌ به اتفاق برخی از افراد دیگر فرهنگی و مذهبی شناخته شده ی استان در جهت تحقق آن گام خواهیم نهاد، ان شاءالله. 

این مطلب در عمارنامه منتشر شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۳۵
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۳ ب.ظ

آزادی مسئولانه چیست؟! (طنز)

بسم الله الرحمن الرحیم



در پی اظهارات اخیر ریاست محترم جمهور در خصوص اعتقاد ایشان به "آزادی مسئولانه" برای رسانه ها،  برخی ممکن است به اشتباه گمان کنند که منظور ایشان از آزادی مسئولانه یعنی مسئولیت مساوی همه ی رسانه ای ها در برابر قانون و شرع، در صورتی که رفتار و گفتار دولت محترم در برخورد با منتقدان دولت و از سوی دیگر حمایت از کسانی که به احکام الهی و قرآن جسارت کرده اند باعث شده است تلقیم در خصوص "آزادی مسئولانه" به این شکل اصلاح گردد:

در آزادی مسئولانه، همه ی رسانه های دوست، خودشان شخصاً مسئولیت دارند با تخلفات خودشان برخورد کنند و دیگر نیازی به ممیزی و برخورد قانونی نخواهد بود.

آزادی مسئولانه یعنی هیچ کس آزاد نیست مگر متوجه مسئولیتی باشد که برایش تعیین شده است و چیزی را که نباید، نقد نکند و چیزی را که صلاح ندانسته اند بداند، به شدت مورد تقدیر قرار دهد.

آزادی مسئولانه، آزادی است که برخی رسانه ها دارند تا مسئولانه و با تمام قوا افراطی ها را از صحنه حذف کنند.

آزادی مسئولانه یعنی هر انتقادی حتی به احکام الهی آزاد است، البته بهتر است طوری انجام شود که موجب فشار و انتقاد افراطی ها به مسئولان و تعطیلی رسانه های مورد حمایت مسئولان نگردد.

آزادی مسئولانه یعنی آزادی که برای رسانه ها در مسیر دفاع از مسئولان و انتشار پیام انتخابات 92 تعریف شده است.

آزادی مسئولانه آزادی است که باعث می شود اهل رسانه ی ارزشی و غیرارزشی نیز از نگاه مسئولان به یک اندازه آزاد باشند.

آزادی مسئولانه در اعلام نام مفسدان، یعنی مجوز برای اعلام نام مفسدانی که مسئولان تشخیص می دهند، نه مفسدانی که با م-ه ها نسبت و ارتباطی داشته باشند.

آزادی مسئولانه نام دیگر آزادی باسوادان است و در تضاد کامل با آزادی بی سوادان یا همان منتقدان قرار دارد.

ودر کلام آخر آزادی مسئولانه یعنی اگر چه آزادی هست ولی هرگز نباید مسئولان را فراموش کرد مفهومی که جناب ضرغامی بیش از همه آن را درک می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۳۳
سیاوش آقاجانی
جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۱:۵۳ ب.ظ

سازمان بازرسی باید متحول گردد...

بسم الله الرحمن الرحیم


اگر چه برخورد و نظارت با مفاسد و جرائم در هر نهاد و دستگاهی بخشی از مهمترین وظایف همان نهاد است اما از آنجا که بسیاری از نهادها و دستگاه ها قادر یا راغب به کشف و برخورد با نقاط سیاه سازمان خود نیستند، در تمام حکومت ها نهادهایی برای برخورد با مفاسد و جرائم پیش بینی می گردد و در کشور ما نیز مبارزه با مفاسد بر عهده ی قوه ای مستقل نهاده شده است تا بتواند به راحتی به کشف و برخورد با جرائم و تخلفات و رسیدگی به شکایات بپردازد و این قوه نیز با ابزارها و بازوهایی که دارد به این مهم می پردازد، اما آنچه که متأسفانه شاهدیم این است که این قوه که وظیفه اش عدالت گستری و مبارزه با موانع عدالت گستری است دچار ایرادات اساسی است.

در این مقال نمی خواهم به ریشه ی مشکلات اعم از سخت افزاری، نرم افزاری، مدیریتی، ساختاری یا انسانی و ... بپردازم، بلکه آنچه که در نهایت برای مردم آزاردهنده است این است که نه تنها اراده ای برای کشف جرایم و مفاسد وجود ندارد بلکه حتی نسبت به گزارش ها و شکایات مردم علیه این نهادها نیز وقعی نهاده نمی شود. مفاسد مالی و غیرمالی در بسیاری از بخش ها و نهادهای اداری، دولتی و شبه دولتی گسترده شده است و مفسدان با تشکیل باندهای فساد به راحتی در حال گسترش و ریشه دواندن و آلوده کردن جامعه و سایرمتصدیان امر هستند و البته آنچه به جایی نرسد فریاد است و این در حالی است که باندهای فساد در بانک ها و مؤسسات مالی، در فوتبال و سایر ورزش ها، در سینما، در گمرک، در واردات و ... از معضلات اساسی و موانع پیشرفت هرکدام از این بخشها محسوب می شوند.

اگر چه ریشه برخی از جرائم هرگز با برخوردهای قهری خشکانده نمی شود و دلایل اصلی آن به فساد پرور بودن برخی سیستم ها و قوانین و پول کلان موجود در آنها بازمی گردد، اما در هر صورت موارد زیادی نیز وجود دارند که برخورد قهری در آن ها کارگشا و موجب بازگرداندن حقوق مظلوم و البته افزایش اعتبار برای قوه قضاییه و جلوگیری از جرائم مشابه می گردد.

در بسیاری از مواقع نهادی مانند سازمان بازرسی (که از زیرمجموعه های قوه قضاییه است) می توانند با ورود به هنگام، مناسب، دوره ای به نهادها و اهتمام به گزارش ها می توانند از گسترده شده مفاسد و باندهای فساد جلوگیری نمایند، اگر وجود یک رابطه بین تعداد جرائم کوچک، متوسط و بزرگ را قبول داشته باشیم باید به ازای هر پرونده ی چندهزار میلیاردی، صدها پرونده ی متوسط و هزاران پرونده ی کوچکتر کشف گردد، ولی متأسفانه چنین مسئله ای محقق نمی گردد و به راستی باید از مسئولان این قوه محترم و سازمان بازرسی پرسید که اگر مجموعه ی تحت سرپرستی ایشان به موقع وارد شوند آیا باید جرائم به حد چند هزار میلیارد برسد تا کشف گردند؟!! آیا این مسئله نباید موجب تأمل مسئولان این قوه باشد؟!!

اگر چه بحث ناکارآمدی قوه ی قضاییه در کشف و برخورد به هنگام و مناسب با مفاسد مسئله ای نیست که بخواهم با یک مثال آن را ثابت نمایم، اما لازم می دانم یک نمونه ی کوچک از آن را که تجربه ی شخصی پیگیری های حقیر البته در امری غیرشخصی است بیان کنم:

چند سال پیش همراه با شروع طرح مسکن مهر در گیلان، به عنوان عضو و بازرس یکی از تعاونی های مسکن مهر متوجه شدم که کلیه ی تعاونی های مسکن مهر گیلان مجبور شده اند تا با پیمانکاران و ناظران معرفی شده از سوی مسئولان دولتی و متولیان مسکن استان براساس قیمت های دیکته شده و به صورت ترک تشریفات قرارداد منعقد نمایند که در همان ایام کمر همت بستم و به استانداری گیلان رفتم تا پیگیری های لازم را بنمایم که با برخورد قهری و حتی بدنی یکی از کارشناسان اداره ی رسیدگی به شکایت همان جا مواجه شدم که به شدت از پیگیری هایم عصبانی شده بود و همانجا حدس زدم که این مسئله ریشه ای مهم دارد و بعد از گذشت مدتی متوجه شدم که در ورود و نحوه ورود و تعدادواحدهای واگذار شده به شرکتهای پیمانکاری و نظارت در پروژه های مسکن مهر عموماً مفاسد مالی و رابطه ای دخالت داشته است؛ به عنوان نمونه موفق شدم مستنداتی در این خصوص جمع آوری نمایم که چگونه برخی از مسئولان دولتی مسکن استان همزمان با طرح مسکن مهر با تشکیل شرکت های عمرانی، حریصانه روی سفره ی مسکن مهر مستضعفان خیمه زده اند و اکنون بعد از گذشت چندسال حاضر نیستند به این پروژه پایان دهند، چرا که نفعشان در طولانی تر شدن آن است. توضیح این که این مفاسد و جرائم موجب شده است پروژه ای که باید 22 ماه و مثلاً با 37 میلیون تومان آورده و تسهیلات به پایان می رسیده است، اکنون به 45 ماه رسیده است که هنوز چند ماه دیگر تا اتمام آن باقی مانده است و مجموع آورده و تسهیلات نیز به حدود 60 میلیون تومان رسیده است و چند سال نیز اجاره بهای بیشتر متوجه متقاضیان مسکن مهر گردیده است که به طور متوسط هریک از متقاضیان مسکن مهر گیلان به خصوص رشت تاکنون بیش از 40 میلیون تومان متحمل هزینه اضافه گردیده اند، سوال جدی این که آیا همین خصوصیات برای یک پروژه کافی نیست تا سازمان بازرسی در آن به صورت جدی وارد شود.

اکنون پس از چند سال پیگیری از طریق چند نهاد نظارتی دولتی و سازمان بازرسی استان به این یقین رسیده ام که هیچ عزمی در خصوص مبارزه با مفسدان پروژه مسکن مهر استان گیلان وجود ندارد و مفسدان بدون هیچ مانعی زالوصفت به مکیدن خون مستأجران و بعضاً آوارگان (که خانه های مستأجری خود را تحویل داده و رهنشان را صرف مسکن مهر نموده اند) مشغولند و در عین حال نیز در نهادهای تصمیم گیرنده دولتی در بحث مسکن مهر مشغولند.

توقع حقیر بعد از دادن مستندات و پیگیری های لازم این بود که سازمان بازرسی به صورت قاطع وارد گردد و ضمن مطالبه دلایل ترک تشریفات متولیان مسکن مهر استان، کلیه پیمانکاران و مشاوران (ناظران) پروژه مسکن مهر رشت را به لحاظ سهام داران، اعضا، مؤسسین و مخصوصاً به لحاظ داشتن سمت های دولتی مرتبط با بخش مسکن مورد واکاوی قرار دهند، لیکن بعد از گذشت حدود یکسال از ارائه مستندات، همچنان همان افراد که از جایگاه دولتی خود برای ورود به قراردادهای مسکن مهر گیلان سوءاستفاده کرده بودند حتی با افزایش! دستمزدهای خود مشغول طولانی کردن این پروژه و کسب درآمد از آن هستند.

شاید برخی از دست اندارکاران قوه قضاییه در خصوص این پرونده مدعی شوند که اگر اعضا شکایت کنند به حقوقشان رسیدگی می شود که در پاسخ باید گفت، اولاً اگر مردم راغب به شکایت نیستند مسئولان این قوه باید دلیلش را در زیرمجموعه خود بیابند، چرا که شکایت در این خصوص موجب قفل شدن کارهای اجرایی و متضرر شدن بیشتر اعضا تا سال ها می گردد و ثانیاً وقتی مردم مطمئن هستند که مسئولان نظارتی به چنین مسئله ی مهمی وقوف دارند ولی به عنوان مدعی العموم حاضر به دخالت نیستند، چه تضمینی وجود دارد که با انجام شکایت با اعتنای مسئولان مواجه شوند؟!

به راستی آیا می توان با این سیستم های نظارتی در دولت و قوه قضاییه منتظر گسترانیده شدن عدل و قسط که هدف اصلی هر حکومت الهی است ماند و هیچ نگفت؟! آیا تعداد زیاد پرونده های قضایی در دادگاه ها به دلیل همین ضعف های شدید نیست؟!! آیا مسئولان قوه قضاییه که همواره از تعداد کم قاضی سخن می گویند بهتر نیست بیش از این که منتظر شکایت مردم باشند در مبادی تخلف جلوی آنها را بگیرند؟! خاطر نشان این که همین ضعف نهادهای نظارتی در پروژه مسکن مهر باعث شده است که تعداد زیادی پرونده ی شکایت بین تعاونی ها، پیمانکاران، پیمانکاران جزء، مشاوران و ... باز شود و حال این که با برخورد به موقع از سوی ناظران دولتی و قضایی، مسکن مهر استان گیلان هم اکنون مثل استان های موفق در این زمینه به سرمنزل مقصود رسیده بود و جرایم مشابه در پروژه های آینده استان نیز تکرار نمی شد، اهمال کاری نهادهای نظارتی باعث شده است که برخی از همان مسئولان اجرایی و دولتی که در این مسئله قاصر یا مقصرند، اکنون ترفیع گرفته اند و به مقامات بسیار بالاتر استانی منصوب گردیده اند.

برخی مطالب مرتبط:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۵۳
سیاوش آقاجانی