انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف

.سلام، در این وبلاگ، درباره هر موضوعی به اندازه دانشم، با زبان ادب و انصاف خواهم نوشت

انصاف
تبلیغات پذيرفته مي شود
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۵ اسفند ۹۳، ۲۰:۴۴ - النا شفاهی
    الیه
طبقه بندی موضوعی

۲۶ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۹ ق.ظ

پاسخ به مجموعه ای از شبهات علیه اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

دو سه روز پیش مطلبی را در فضای مجازی دیدم که رسماً شبهاتی را علیه اسلام و در دفاع از منکران اسلام و حتی خدا مطرح می کند که عیناً با درج هر شبهه، پاسخ خواهم گفت:

همه مغلطه هایی که از یک مسلمان می شنوید
در بحث با مسلمانان، مغلطه های یکسانی تکرار می شود. این مغلطه ها را حتی در ویدیوهایی که به عنوان پاسخ به ناباوران منتشر می کنند هم تکرار می کنند به امید اینکه با تکرارش، مغلوط بودنش پوشیده بماند. امیدواریم با آوردن این مغلطه ها در اینجا، از آنها بخواهیم پیش از مطرح کردن دوباره شان به دلایل مغلوط بودن گوش بکنند
.

در پاسخ این مقدمه باید بگویم که این مواردی که نگارنده آنها را مغلطه ی مسلمانان نام نهاده است در واقع شبهاتی است که به اسلام وارد می شود و همگی دارای پاسخهای متقن هستندکه حقیر به قد علمم، پس از درج هر شبهه، به آنها پاسخ می گویم:

1- مغلطه مرد پوشالی در این جا معمولا حرف هایی به ناباوران نسبت داده می شود تا با آن حرف شان را به کرسی بنشانند «من که هرگز خدا را ندیده ام. من هرگز خدا را لمس نکرده ام». اما اگر با ناباوران حرف بزنید می بینید که آنها می گویند «هیچ شاهدی برای وجود خدا نیست». برای محکم کاری، مثلا می گویند روح هم دیده نمی شود، لمس هم نمی شود. این یعنی مسلمانان حتی نمی داند ناباوران چه می اندیشند چرا که بیشتر ناباوران، به وجود روح هم اعتقاد ندارند.

پاسخ ما به این مغلطه این نیست که روح هم دیده نمی شود (چرا که اصولاً کسانی که منکر خدایند روح را نیز قبول ندارند) بلکه پاسخ در خصوص حقایق مسلمی است که دیده نمی شوند، مثلاً این که کسی شاد یا غمگین باشد را که نمی توان انکار کرد و اتفاقا مشاهده هم نمی شود، اما آثارش را می توان در صورت و حرکات فرد شاد یا غمگین دید و این یعنی چیزهایی وجود دارند که جز آثارشان علامت مستقیمی ندارند، یعنی خود شادی دیده نمی شود ولی آثارش چرا. با فرض این که سوال منکران این باشد که هیچ شاهدی برای خدا نیست؟! پاسخ این است که خیلی چیزها وجود دارند که بدون آثارشان قابل درک و تشخیص نیستند.

2- مغلطه سوال هدف دار ترفند بعدی است که اینگونه مطرح می شود «چه کسی ماه و زمین و آسمان ها را آفریده است؟» این پرسش پیشاپیش فرض گرفته است که اینها حتما باید آفریننده ای داشته باشند. هیچ شاهدی مبنی بر اینکه کسی اینها را آفریده باشد وجود ندارد. با این حال ناباوران اطلاعات نسبتا مفیدی درباره نحوه شکل گیری این اجرام دارند. آنها می دانند که گرانش و زمانی بسیار طولانی لازم است. 

به راستی آیا برای خالق داشتن چیزها و ناظم داشتن نظم ها باید دلیل ارائه کرد یا برای نداشتن آنها؟!! به فرض این که این منکران به استناد قوانینی مانند همین گرانش که سیارات و کهکشان ها و ذرات عالم از آنها تبعیت می کنند منکر خدا می شوند، ولی آیا این همین قوانین می توانند بدون موضع باشد؟! اگر کسی ادعا کند این همه قوانین بدون موضعند باید دلیل ارائه کند یا برعکس؟! مگر عقل مادی چیزی را بدون دلیل می تواند بپذیرد که اینجا می پذیرد؟! بحث دیگر این که حتی همان منکران نیز نمی توانند منکر هوش و نظم و قانون در جهان باشند و این ها را اگر به خدا نسبت ندهند به چیزی مانند علم و طبیعت نسبت می دهند، مثلاً می گویند طبیعت، جهان را به این سمت برده است و در واقع آنها مصداق خدا را در چیزی به نام طبیعت قرار داده اند، نه این که واقعاً منکر خالق و ناظم و موضع باشند، مگر این که اصولاً منکر نظم و علم و قوانین در جهان باشند!!!

3- تصادفی بودن جهان مغلطه بعدی است که معمولا به فراوانی از مسلمانان شنیده می شود. آنها می گویند از نظر ناباوران، همه چیز تصادفی بوجود امده. وقتی من پایم به فرش گیر می کند و به زمین می خورم، تصادفی رخ داده به این دلیل که هدفم زمین خوردن نبوده. ولی فرگشت و مهبانگ (بیگ بنگ) تصادف نبوده اند، به این دلیل که هدفی در کار نبوده که به اشتباه، چیز دیگری رخ داده باشد.

به راستی بین این که جهان بدون خالق حادث شده باشد با این که تصادفی به وجود آمده باشد چه تفاوتی وجود دارد ؟! این شبهه و شبهه قبلی عملاً یک سوال به نظر می رسند نه دو سوال، بحث دیگر این که این سوال که جهان بدون هدف و تصادفی به وجود آمده شده باشد، در اثبات خدا بکار نمی رود، بلکه در هدفمند بودن جهان و توجه دادن انسان به هدف آفرینش بکار می رود تا بشر به دنبال هدف خلقت بگردد و به آن تحقق بخشد، که این مسئله را در آیات مختلف قرآن می توان مشاهده نمود به عنوان مثال در آیه ی 115 سوره مومنون اینچنین آمده است:

 أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ
آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‏ایم و اینکه شما به سوى ما بازگردانیده نمى‏شوید

4- مغلطه دیگر قیاس مع الفارق است درباره مقایسه اشیاه پیچیده همچون ماشین یا هواپیما، با هستی و نتیجه گیری که هر دو می بایست خالقی داشته باشند. درباره ماشین ها، ما می توانیم از استقرا به این نتیجه برسیم که هر ماشینی چطور ساخته می شود چون تجربه ساخت ماشین های متفاوت را داشته ایم. ولی درباره جهان، ما تنها تئوری هایی برای بوجود آمدن جهان ها داریم و تنها جهان خودمان را داریم. نمی دانیم مابقی چطور بوجود می آیند و در واقع از وجودشان خبر نداریم. بنابراین استقرا از یکی به دیگری مجاز نیست. ما تنها می دانیم جهان ما چیزی حدود 13.7 میلیارد سال پیش بوجود آمده. به علاوه این مغلطه، خلقت از هیچ را با خلقت از مواد یکی می گیرد. اولی یعنی خالقی بدون وجود داشتن چیزی، چیزی خلق کرده باشد و دومی یعنی خالقی با جا به جا کردن موادی از پیش موجود، یک چیز جدید خلق بکند. اینها قیاس های مع الفارق اند. همینطور مغلطه مشابهی در مورد موجودات زنده می کنند که می گویند انسان نمی تواند یک پشه خلق بکند. این ادعا مضحک است، اگر منظور خلقت از مواد موجود باشد، دو دهه پیش انسان ها موفق به خلق یک گوسفند شدند. اما ظاهرا منظور گوینده این است که خلقت از هیچ باشد. در این صورت از انسان ها انتظار انجام کاری را دارند که هرگز سندی بر اینکه خدا انجام ش داده باشد ارایه نکرده اند.

این شبهه عکس یکی دیگر از شبهات است که در جایی که منکران در خصوص آفرینش هر چیزی که به علمش پی برده اند آن علم را نشانه ای برای رد نیاز به وجود خدا معرفی می کنند و در جایی که علمی در خصوص نحوه ی آفرینش چیزی ندارند گویا این عدم علم داشتن، نمی تواند انسان را به وجود خدا راهنمایی کند و حال این که هر دو استدلال غلط است. خداوند بر اساس سنن الهی می آفریند و این سنن الهی یعنی قوانین حاکم بر جهان، یعنی همان گرانش یعنی همان نیروی تاریک و جرم تاریک و دافعه ی اینها و .... و همه ی اینها چه بشر به آنها پی ببرد و چه پی نبرد دلیل وجود نظم و علم و دقت در نظام آفرینش است.بحث دیگر این که چگونه می توان تبدیل چند ماده به یک وسیله را به سازنده محتاج دانست ولی تبدیل عدم به سنگین ترین و چگال ترین ماده که بیگ بنگ از آن آغاز شد و خلقت تمام آسمانها و زمین ها و ستارگان و سیارگان و حیات را از هیچ، فاقد خالق فرض کرد؟ و این غیر از آیات قرآن کریم و فرازهای نهج البلاغه است که در آنها مراحل خلقت آسمانها را آورده است و این مراحل که از دخان شروع شده تا کم کم به سیارات و ستارات و منظومه شمسی و سپس زمین و آماده شدنش برای حیات و گیاهان و حیوانات و انسان را تشریح می کند و حتی در خصوص بسط جهان در سوره زاریات نیز اینگونه می فرماید:

وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ 
وآسمان را به قدرت بر افراشته ایم وهمانا ما همواره در حال توسعه دادن آن هستیم .

ادعای نگارنده که گمان می کند بشر توانسته است موجود زنده خلق کند نیز در نوع خود جالب است!! این که مثلاً انسان بن مایه ی حیات را از یک جاندار بگیرد و مثلاً با شبیه سازی یا مسائل ژنتیکی و یا با کشت و بافت مثلاً یک موجود را تولید کند را به مثابه خلقت می آورد و حال این که نه تنها از عدم خلق نکرده است که حتی از عنصر نیز نبوده است، بشر هم اکنون از شناخت مشخصات و ظرایف DNA عاجز مانده است، چه رسد به اینکه بخواهد یک موجود زنده را با عناصر موجود در زمین بیافریند!!! 

5- ترفند دیگر، موعظه های استانداردی به شیوه پرسش گری است: اینکه زمین چطور دور خورشید می گردد و اینکه قلب انسان چطور می تپد. پاسخ به این سئوال ها، از عهده یک بچه مدرسه ای هم بر می آید اما برای مسلمانان، به دلایلی نامعلوم، ظاهرا شاهدی بر وجود خداست. 

برای مسلمانان هر چیزی که در آن نظم و زیبایی وجود داشته باشد، آیتی برای وجود خداست و البته منکران می توانند هر چیز زیبا و منظمی را یافتند به هرچیزی که دلشان می خواهد بیندیشند،می توانند تنها با این نیت که ثابت کنند خدایی وجود ندارد تنها به دلایل و علومی که خود اثباتی بر عالِم بودن خدا هستند بیندیشند، اما مسلمانی که خدا را باور دارد با دیدن قوانین و سنن الهی و نظم جهان و زیبایی های خلقت همواره و بیش از پیش به قدرت و مهربانی خدا ایمان می آورد. مومن پس از قبول خدا با دیدن هر چیزی می تواند به یاد خدا افتد و البته شما این را ترفند می خوانید و حال این که مومن این را ذکر می داند.

6- مغلطه استثنا قایل شدن برای خدای مورد علاقه مسلمانان به این شکل هست که پیشاپیش فرض می گیرند تسلسل باطل است و بنابراین می بایست بر فراز همه خلقت ها، خدایی نشسته است که خودش خلق نشده. معلوم نیست چرا باید چنین باشد و معلوم نیست چرا بایستی این خدا از قانون داشتن خالق مستثنا باشد و معلوم نیست چرا اصلا اگر چنین باشد، این خدا دقیقا همانی ست که در قرآن آمده. 

این شبهه همان شبهه 2 است یعنی در آن شبهه می گوید چه کسی گفته که چون اگر چیزی خالقی داشته باشد پس هر چیزی باید خالق داشته باشد و البته همانطوری که عرض شد در این شبهه برای این که منکر خدا بشوند، اصولاً علم یا طبیعت را باعث و دلیل تمام مسائل می شناسند که در واقع ایشان نیز متوجه اند که مجموعه ای از قوانین علمی و طبیعی است که در جهان حاکم است و جهان را فاقد حاکم نمی دانند و تنها به جای این که عالِم مطلق و خالِق طبیعت را خالق بدانند، عقلشان به همان علم و طبیعت قد می دهد.بحث دیگر این است که در این گونه شبهات، اینقدر سوال پرسیده می شود تا با ایجاد شک و شبهه حتی در بدیهی ترین سوالات، حتی اگر نتوانند مسئله ای را به صورت متقن رد کنند لااقل آن را غیرقابل کشف و فهم نشان دهند.

7- اگر قرار به مستثنا کردن یک چیز از قانون خالق داشتن باشد، چرا نگوییم جهان خودش این استثنا هست که نیاز به خالق نداشته؟
شکل دیگری از ادامه این مغلطه این است که صفات خدا متفاوت است بنابراین انسان نمی تواند آن را بفهمد. خالق بودن لزوما به معنای فراتر بودن از مخلوق نیست. مثلا وقتی انسان ها در آمیزش جنسی فرزندی خلق می کنند، تنها از نظر زمانی از آن فرزند جلو هستند و الا ممکن است فرزندشان قوی تر یا باهوش تر باشد. نیازی نیست مخلوق از خالق ضعیف تر باشد. این جور برداشت، سلیقه ای است.

در بخش اول این شبهه، جهان همان چیزی است که نیاز به خالق نداشته است، یعنی خالق مطلق است؛ و این جهان همان خدایی از نوع خدای بت پرستان است، که به جای درک مصداق اصلی خدایی، به بیراه رفتند و خورشید و ستارگان را خدا شناختند و در این شبهه نیز عملاً جهان خدا شناخته می شود، هر چند اگر منکر چنین نیتی باشند ولی حرفشان در همان راستاست، حداقل این است که ایشان با این فرض به وجود خدا و خالق مطلق اذعان می کنند.
ایراد دیگر این شبهه این است که گمان می کند اسلام انسان را یک خالق واقعی می داند و حال این که انسان در واقع یک نوع کاشف است و می تواند از ترکیب هوش و قدرت و طبیعت و استعدادهای بالقوه، تغییرات ماده را حاصل کند، بشر نمی تواند خلقت انجام دهد، نمی تواند از عدم خلق کند. پدر و مادر خالق نیستند، این که دو اسپرم را به تنگ هم بیندازند نمی توان به معنی خلقت تلقی شود، خلقت یعنی تولید هدفمند، عالمانه و طبق برنامه یک چیز، نه این که دو موجود بی عقل را بتوان خالق معرفی کرد.

8- نوع دیگری از مغلطه این است که خدا همانطور که قادر بوده زندگی ببخشد، قدرت این را دارد که زندگی پس از مرگ هم ببخشد. ولی هیچ مدرکی در میان نیست که من را خدا خلق کرده باشد، من را پدر و مادرم خلق کرده اند.

این شبهه هم همان شبهه قبلی است، اصولاً خلقت به معنی تولید هوشمند، هدفمند و طبق خواست و برنامه و از عدم است، آنطور که خود خداوند می فرماید "کن فیکون"، نه این که دو انسان دیوانه و یا حتی یک جفت حیوان به واسطه ی تولید مثل، خالق تلقی شوند. بحث دیگر این که در این شبهه توجه نمی شود که جهان پس از مرگ و در واقع معاد، پس از اصل توحید اثبات می شود و نگارنده می خواهد در حالی که اصل معاد مستلزم پذیرش توحید است، بدون این که توحید را پذیرفته باشد زیر بار معاد  نرود.

9- مغلطه همه ش در قرآن آمده هم گاه شکل مضحکی به خود می گیرد. مثلا می گویند در قرآن آمده که کوه ها حرکت می کنند (سوره نمل آیه 88) و نتیجه می گیرند قرآن می دونسته که زمین حرکت می کند و کوه ها هم با آن حرکت می کنند. این نهایت بی صداقتی ست که توصیفی که درباره کوه ها آن هم در روز جزا آورده شده را شاهد حرکت زمین در  قرآن بگیری.

به راستی آیا آیات متعددی که در قرآن وجود دارد و ناظر به مراحل مختلف خلقت است اعجاز نیستند؟! آیا آیات قرآن در خصوص بعد چهارم جهان اعجاز نیستند؟! آیا سوره ی روم که خبر شکست روم از ایرانیان را در سالها بعد پیشگویی کرده بود معجزه نبود؟! آیا همین که قرآن کریم در این همه علوم مختلف اظهار نظر دارد ولی نه تنها اشتباهی از آن اثبات نشده است، بلکه در موارد متعددی با پیشرفت علم، حقانیت آن بیشتر اثبات شده است، اعجاز نیستند؟! کدام کتاب بشری وجود دارد که در طول قرنها، اینچنین بتوان آن را با صدای بلند خواند و به زبانهای مختلف ترجمه کرد و بتوان از آن دفاع کرد؟! و اما همانطوری که نگارنده شبهات می گوید حرکت کوه ها در روز جزا  ربطی به اثبات حرکت زمین ندارد بلکه حرکت زمین را در آیه 15 سوره ملک می توانید مشاهده کنید:

هو الذی جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فی مناکبها وکلوا من رزقه والیه النشور
اوست کسى که زمین را براى شما (شتر) رام گردانید پس در فراخناى آن رهسپار شوید و از روزى [خدا] بخورید و رستاخیز به سوى اوست

این همه مغلطه برای اثبات اینکه از میان این همه خدا، فقط خدای مسلمانان راست می گه. 

و اما شبهه آخر این است که خدای اسلام را از سایر خداها متفاوت می داند و حال این که خدایی که این همه پیامبر را فرستاده است یکی بوده است و گرنه چگونه می توان عقلاً چند خدا را در کنار هم و بدون تضاد باهم پذیرفت، بدون این که بین خدایی و کبریایی شان جنگ و نا هماهنگی و بی نظمی رخ دهد؟ خدای اسلام همان خدای ادیان دیگر است و تنها تفاوتش این است که از تحریفاتی که در برخی کتب آسمانی وارد شده است مصئون مانده است، تحریفاتی مانند جسمانی کردن خدا، مثل کشتی گرفتن پیامبران با خدا و ... ، تحریفاتی که موجب شده است تا نسخ مختلف از کتب آسمانی وجود داشته باشند و حال این که بین روایات 14 گانه قرآن، تنها تفاوت های قلیلی که وجود دارد در لهجه های کتّاب قرآن است نه در معنی و مفهوم آن. به راستی چگونه می توآن از آخرین پیامبر الهی محروم ماند و برای توجیه، قائل به این شد که خدایان و پیامبران و ادیان با یکدیگر متفاوتند؟ پاسخ این شبهه را در مطلبی که چندی پیش نوشته بودم می توانید به صورت کامل تر اینجا بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۴۹
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۱۰ ق.ظ

چرا حضرت علی (ع) اول مظلوم عالم بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم

این که حضرت علی (ع) اول مظلوم عالم بود را حتماً زیاد شنیده اید، ولی در این پست دلیل این مسئله را مختصراً بیان می کنم:

حضرت علی (ع) در مقاطع مختلف تاریخی مورد ظلم واقع شد، در تمام سختی ها و ظلم هایی که به پیامبر اکرم شد، او نیز در کنار پیامبر مظلوم بود و با دست شستن از جان خود از پیامبر دفاع می کرد؛ حضرت امیرالمومنین علی رغم لیاقتش و علی رغم معرفی اش توسط پیامبر اکرم (ص) به عنوان ولی المومنین، مظلوم واقع شد، سالها استخوان در گلو و خار در چشم غصب جایگاهش را شاهد بود، همسرش را مظلومانه شهید کردند، مسلمین حق ولایتش را ادا نکردند و شیعیان حق امامتش را، حضرت امیر هنوز مظلوم است و همچنان مظلوم خواهد ماند، اما اگر چه تمام اینها، ظلمهای بسیار بزرگی هستند اما بزرگترین ظلم تاریخ چیز دیگریست.

 

مقام ولایتِ حضرت امیر المومنین، مقامی بود که به واسطه ی پیامبر از سوی خداوند تعیین شده بود تا مسلمین با تبعیت از او به هدایت و کمال برسند، اما ولایت پس از مرگ پیامبر به واسطه ی نفسانیت نااهلان، به خلافت تنزل یافت، خلافت یک کرسی بی ارزش بود که با رأی یک شورا ساخته می شد و با بیرون آمدن انگشتری عمروعاص به کس دیگر واگذار می شد، خلافت اینقدر بی ارزش بود که حضرت امیر آن را از آب بینی بز و لنگه کفشی پاره پست تر می دانست؛ مقام ولایت یک مقام الهی بود که فقط شایسته ی معصومین بود و مقام خلافت یک کرسی پست بود که می توانست به خواست مردم یا شورا یا عمروعاص به هر بی سروپایی برسد؛ این ظلم هرگز جبران نشد، خلافت همچنان بین اکثریت مسلمانان به جای ولایت معرفی شد و هرگز حق مقام ولایت ادا نشد، نه برای حضرت امیر و نه برای 11 اخگر تابناکش، ظلمی که تمام تاریخ را تحت الشعاع قرار داد، اسلامی که با ولایت می توانست به هدایت و کمال جهانیان منجر شود و میلیاردها انسان را از گمراهی نجات دهد، به واسطه ی دوری از ولایت به شاخه های متعدد منحرف شد، این ظلم به جای این که امامان هدی را به حکومت برساند، موجب شهادت مظلومانه یک یک شان شد و موجب شد تا صدها سال آخرین امام هدی نیز در غیبت به سربرد، این است که باور داریم که با ظهور حضرت مهدی (عج)، بزرگترین ظالمان جهان نیز زنده شده و مجازات خواهند شد، انشاءالله.   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۱۰
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۶ ق.ظ

مظلومیتی تمام نشدنی

بسم الله الرحمن الرحیم

اگرچه حضرت امیر اول مردی بود که به پیامبر اعظم ایمان آورد و تنها برادر و اول یاورش بود و اگر چه از همان ابتدای اسلام هیچ کسی جز او برای جانشینی پیامبر اعظم مطرح نبود، اما مقام ولایت را از جایگاهش خارج کردند و او که حاضر نبود منافع اسلام را فدا کند، تیغ در گلو و خار در چشم مشکلات را تحمل می کرد و در این مظلومیتش شاهد شهادت اول بانوی دو عالم و جدا کردن مسیر امامت و ولایت و ایجاد بدعتی به نام خلافت شد، خلافتی که او پذیرشش را به اندازه آب بینی بز بی ارزش می داشت.

علی (ع) مظلومتیش نه فقط برای غصب ولایت بود، نه فقط برای تحریف ولایت به سمت خلافت بود، نه فقط برای شهادت همسر و تنها همتایش بود، بلکه علی (ع) بعد از خلافت نیز مظلوم بود، او را خلیفه ای مانند سایرین می دانستند که با رأی شورایی بیاید و با بیرون رفتن انگشتری خلع شود، علی (ع) از این که مردمش حق ولایتش را رعایت نکردند نیز مظلوم بود، علی (ع) یاران معاویه را در باطلشان استوار تر از یاران خودش می دید، علی (ع) مظلوم بود چون حتی قاضی حکومتش نیز مفهوم مع الحق بودن او را نمی فهمید، علی (ع) مظلوم بود چرا که حتی گاه شهادتش از نماز خواندنش تعجب کردند، علی (ع) مظلوم بود که حتی نانش را می خوردند و صبش می دادند، علی (ع) مظلوم بود که حتی علمش را نیز نخواستند در حالی که او به راه های آسمان آگاه تر بود، علی (ع) مظلوم بود که اگر نبود تنها همدلش، دل چاه نبود، علی (ع) مظلوم بود که حتی برخی حامیانش نیز با غلو در حقش به او ظلم کردند که به جای این که با او همراه شوند با او جنگیدند، علی (ع) مظلوم بود چرا که نه حرمت علمش را و نه حرمت عملش را و نه حرمت ولایتش را و نه حرمت بیعتش را و نه حرمت همسرش را نگاه نداشتند.

اگر چه مظلومیت حضرت امیر در عصر حیاتش به حدیست که اول مظلوم عالم باشد، اما مظلومیتش هرگز تمام نشد، او هنوز مظلوم است، هنوز شب و روز در حقش ظلم می شود، اصلاً هر جایی که حقی ضایع می شود، به حضرت امیر است که ظلم می شود چرا که او خود حق است و هر تضییع حقی، ظلم بر حضرت علی (ع) نیز است و چه کسانی ظالمتر از کسانی هستند که حق ولایت را از او و جهانیان غصب کردند. هر ظلمی که به ائمه هدی کردند در واقع به امام اول مرتکب شدند، هر امامی را که شهید کردند در واقع حضرت امیر و تمام ائمه و تمام جهانیان را شهید کردند، چرا که به قول قرآن کریم اگر کسی را به ظلم بکشند مثل این است که همه را کشته باشند و این که ائمه همه نور واحد بودند.

علی (ع) هنوز در زمان غیبت امام زمان و هم اینک نیز مظلوم است که حتی شیعیانش قدرش را نمی دانند که هنوز راه آشکار و نهج بلاغش را گام نمی نهند، علی (ع) هنوز مظلوم است که ولایتی را که ادامه ی ولایتش است را مظلوم می دارند، علی (ع) هنوز مظلوم است چرا که نه تنها مسلمین با انحرافات بر نمی خیزند بلکه هر روز تحریفات و انحرافات جدیدی در دینش ایجاد می کنند، علی (ع) هنوز مظلوم است، چرا که شیعیانش به راحتی گوش به دشمنانش می سپارند و دشمنان امامت و ولایت را دشمن خویش نمی شناسند، علی (ع) هنوز مظلوم است که افراطیون و تفریطیون رفتار خود را علوی می دانند و تبلیغ می کنند، علی (ع) هنوز مظلوم است که برخی گمان می کنند بدون عبور از باب علم می توانند به شهرش (که پیامبر است) دست یابند، علی (ع) هنوز مظلوم است که چون منی باید از مظلومیت های علی (ع) بگوید و خودش جزء ظالمان در حقش علی (ع) و امامت و ولایت باشد.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۰۶
سیاوش آقاجانی

ارتدادمدتیست که برخی در جهت زیر سوال بردن اسلام و احکامش، متوسل به استناد به سایر ادیان الهی می شوند، مثلاً می گویند اگر چنین است پس چرا مسیحیت، زرتشتیت، یهودیت و یا سایر ادیان، چنین نگفته اند و نظرشان با اسلام متضاد است، اگر چه شاید پاسخ این شبهه برای دوستان ساده به نظر می رسد، اما بر آن شدم با توجه به فراگیر بودن و اهمیت آنها در روی آوری برخی جوانان به سایر ادیان و فرق تحریفی و انحرافی و ارتدادشان، با چند دلیل به آن پاسخ گویم:

1- ادیان الهی به تناسب اقتضا و ارتقای شعور و فهم جوامع بشری دائماً در حال تغییرات جزئی و رشد بوده است. بعضاً این تغییرات در احکام یکی از ادیان الهی نیز بارها اتفاق می افتاد، به عنوان مثال می توان از موضع سه گانه اسلام در بحث شرب خمر که از آزاد بودن، تا نکوهش مستی به وقت نماز و در نهایت تحریم کامل آن رسید یاد کرد و این مراتب در جهت همراه کردن مردم و امکان عملی شدن توسط مومنین رخ داد و همین تغییر در بین ادیان نیز وجود داشت. یعنی برخی احکام که در تمام ادیان وجود داشتند در حدود و ابعاد دچار تغییر می شدند ولی وجود داشتند. حجاب و روزه و نماز از احکامی هستند که در ادیان الهی (هرچند با کمی تغییرات) وجود داشته اند و این مسئله مورد اذعان قرآن کریم قرار دارد ولی برخی گمان می کنند آنها فقط به اسلام تعلق دارند.

2- تمام ادیان الهی از یک پروردگارند و او هموست که اگر 2000 سال پیش حکمی داده است، 600 سال بعد حکم بهتری آورده است و این بیان در قرآن کریم نیز وجود دارد که اگر خداوند حکمی را نقض کرد، حکم بهتری جایگزین آن می کند. این خداوند است که تعیین می کند از کدام دین باید پیروی کرد و ما آزاد نیستیم که هر دینی را خواستیم انتخاب کنیم و او دین خاتم را به مثابه آخرین بخش نامه بشری و لازم الاتباع می داند نه بخش نامه هایی را که قبل از آن صادر و بعضاً نسخ شده اند. رجوع از دین خاتم به ادیان ماقبل آن یک عقبگرد از شعور و درک بشری است. دینی که کامل شد و پیامبری که خاتم شد، اسلام و حضرت محمد (ص) است و عدول از این دو به معنی ارتجاع در کمال است و از آنجا که رسیدن به کمال هدف خلقت انسان است، خداوند اجازه ی چنین ارتجاع و در واقع ارتدادی را نداده است.

3- بعضاً کسانی که این شبهات برایشان طرح می شود، پیامبران را متفاوت می شناسند و حال این که نگاه خداوند و دستورش چنین نیست. مومنان باید همه ی پیامبران را مانند هم محترم بشمارند چرا که همه ی آنها پیام رسان خدایند و از خود چیزی ندارند و وقتی کسی یکی را قبول و یکی را رد می کند گویی خدایشان را متفاوت می شمارد و همین تعارضات در به قتل رساندن بسیاری از پیامبران عامل اصلی بوده است و به همین علت است که احترام به تمام پیامبران از علائم مومنین و خداپرستان واقعیست.

4- اگر چه نزد ما ادیان الهی متفاوت شمارده می شوند اما خود خداوند در قرآن کریم، همه ی ادیان را یک دین و در ادامه ی هم می داند، خداوند در قرآن کریم بارها و بارها از تمام انبیا و پیروانشان دعوت به تسلیم بودن به درگاه الهی کرده است و همه را تسلیم خدا می خواهد و پیروان هر دینی را که به جای تسلیم خدا شدن در تسلیم شدن به یک پیامبر محدود شده اند را به تسلیم بودن در برابر خدا و تبعیت از پیامبران جدید و وعده داده شده دعوت می کند و در نهایت در قرآن می فرماید دین نزد خدا اسلام (ان الدین عند الله اسلام) است و اسلام یعنی تسلیم خدا شدن. خداوند در آیات مختلفی  که از پیامبران سخن می گوید همه را تسلیم خدا می شناسد و این یعنی، این خدا نیست که دین های متفاوت نازل کرده است بلکه این بشر است که ادیان را به نام پیامبران معاصر خود ثبت کرده اند تا احتمالاً تسلیم سایر پیامبران نشوند و برای خود شخصیت برتری قائل شوند و گرنه تمام پیامبران و ادیان یکسان هستند که همان تسلیم خدا بودن است و این چنین است که ما برخلاف به اصطلاح سایر ادیان الهی، دینمان را به نام پیامبرمان نامگذاری نکرده و نمی خوانیم.

5- بسیاری از پیامبران الهی شهید شدند و بسیاری از کتب آسمانی در اثر همان خصومت ها دچار تحریف گشتند، به نوعی که بین نسخ متفاوت یک کتاب آسمانی، بعضاً اختلافات محتوایی عمیقی وجود دارد. این اختلافات بعضاً به صورت مسخره ای در کتب آسمانی تزریق شده اند به نوعی که برخی از این نسخ، خدا را در حدی که با پیامبری کشتی گرفته باشد تنزل داده اند و حال این که کتاب آسمانی قرآن دچار این تحریف ها نشده است (چرا که حضرت امیرالمومنین و اهل بیت بزرگوارش حریم ظاهری و باطنی قرآن کریم را محافظت کرده اند) و اگر چه 14 روایت برای آن ذکر شده است ولی این روایات هیچ اختلاف محتوایی نداشته و تنها اختلافشان در لهجه ی املاکنندگان نسخ قرآن و در حد اختلافات غیرمحتوایی مثلاً در حرکاتِ حروف است.

6- گستردگی احکام اسلام بعضاً تنها دلیل کسانی است که سایر ادیان را بر آن ترجیح می دهند و حال این که اسلام دینی است که با توجه به رشد شئون مختلف اجتماعی بشر که قرنها به طول انجامیده است، دارای گستردگی است و این دین به اذعان قرآن کریم کامل شد، چرا که بشر بتواند با آن احتیاجات حیات دنیوی-اخروی و نیازهای شخصی-اجتماعی و مسائل روحی-جسمی خود را برآورده سازد، به یقین گستردگی، جامعیت و کمال دین اسلام، امتیاز و مزیت غیرقابل انکار آن است و هرکسی که از این دین رویگردان شود، عامداً از تکامل و هدایت الهی منصرف شده است، چرا که نه ادیان تحریف شده قبلی، نه ادیان دست ساخته و نه قوانین بشری، پاسخگوی نیازهای گسترده روحی و جسمی انسان و جوامع بشری نبوده و نمی تواند باشد، نگاهی به عمق انحرافات جوامع بشری که حریم فرد و خانواده و جامعه را دچار مفاسد غیرقابل انکار نموده است، نشان گر عجز مکاتب منحرف و خودساخته از کمال و رشد بشر است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۲ ، ۰۹:۲۳
سیاوش آقاجانی
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۰۳ ق.ظ

این میهمانی نه از آن میهمانی هاست

بسم الله الرحمن الرحیم

ما که همیشه میهمان الهیم، ماکه همیشه برخوان خداییم، پس چرا این ماه را ماه میهمانی می نامیم؟! خب درست است که همه چیزمان را از سفره ی رحمت خدا داشته و داریم، ولی این میهمانی نه از آن میهمانی هاست، خوانش فراختر از هزار خوان است و زرق و برق رزقش هزاربار رنگین تر؟! در رمضان، روح در معرض ریح رضوان است و استشمام عطر بهشت محتاج به تهی بودن درون است، گر در باقی ماه ها اندرون از حرام باید خالی داشت در این ماه باید از طعام نیز خالی داشت تا در او نور معرفت را دید. میهمان به نهایتِ حد اشتهایش می خورد و به قد و قامتِ قابلمه اش می برد چرا که میزبان خوان رمضان، محدودیتی با خوردن و بردن که ندارد هیچ! گر نخوری و نبری دلگیر نیز می شود، از شب قدرش، روزی برای باقی ماهها بر می گیریم پس اگر باقی ماه ها را فقیر ماندیم تقصیر از تنبلی ماست و براستی گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟ و این ماه اگر چه گاهِ کاهلی نیست، ولی به همان کاهلان نشسته بر خوان نیز نعمت می خورانند؛ نکند سفره را که جمع کردند یادمان بیفتد که نخورده برخاسته ایم، پس نفس نفس عطر رمضان و لقمه لقمه نور و ریحان نصیبِ همت تان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۲ ، ۰۵:۰۳
سیاوش آقاجانی
پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۳۳ ب.ظ

تحمیلگری فقاهتی بر ولی فقیه

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث تقلید یک بحث مترقی و منطقی است که در آن مومنان یا باید آگاه به حدود الهی باشند و یا باید از فرد آگاهی تقلید کنند و یا باید احتیاط را پیشه کرده و از سخت ترین احکام فقها تبعیت نمایند که با توجه به عدم امکان رسیدن به درجه اجتهاد برای همگان، عموم مومنان مکلف به شناخت و انتخاب مرجع تقلید و تقلید از اویند؛ با این فرض اگر قرار باشد در حکومت اسلامی، هر مرجع و هر مقلد، فتاوی و تکالیف خود را به همه سرایت دهد، عملاً انسجام و نظم در حکومت از بین رفته و حکومت دچار تفرق و بی قانونی می گردد که به همین لحاظ، جایگاه ولی فقیه فراتر از سایر مراجع تقلید تعریف گردیده است.

براساس قانون اساسی، سیاستهای کلی نظام توسط رهبری ترسیم می شود که بر اساس آگاهی و تسلط بر مسائل روز کشور و جهان و از مجرای دین مبین اسلام ارائه می گردد و اینجاست که نگاه دینی و فقهی ولی فقیه در حکومت تزریق می شود و این اصول و سیاستهای کلی به قوانین و مقررات و دستورالعمل های قوا، وزارتخانه ها و نهادهای مختلف تبدیل می شوند، به عنوان مثال وقتی سیاستهای کلی نظام در زمینه ی فرهنگ و ارشاد اسلامی ابلاغ می شود و یا قوانینی در این خصوص تصویب می گردند، به میزان التفات مسئولان و قانون گذاران به نگاه رهبری، اسلام در قوانین کشور جاری می شود.

از آنجا که بین فقها و علما، اختلافات فقهی وجود دارد، نظر ولی فقیه با نظر برخی دیگر از فقها در یک راستا قرار نمی گیرد و اینجاست که به اصل مسئله می رسیم، مسئله ای که در این سالها بارها مصداقهای آن ها را مشاهده کرده ایم و بعضاً به دلیل عدم دقت و توجه کافی نتوانسته ایم واکنش مناسب را از خود به نمایش بگذاریم.

در این مقال نمی خواهم اختلاف سلیقه فقها را با ولی فقیه نفی یا نکوهش کنم، بلکه بحث بر الزامات مدیریت حکومت و نحوه ی مواجه ی مقلدان و حامیان مراجع با نظرات ولی فقیه است. فرض کنید اپراتورهای مختلف مخابراتی براساس قوانین کشور و مجوز لازم از ولی فقیه در مناقصه ای شرکت کرده و پس از برنده شدن و نصب و توسعه ی تجهیزات، ناگهان فردی از یک یا چند مرجع تقلید دیگر استفتا می کند و ایشان نیز مکالمه ی تصویری را به دلیل کثرت ضررها نسبت به منافع، غیرمشروع اعلام می کنند و ناگهان یک موج رسانه ای از سوی حامیان یا مقلدان این مراجع راه می افتد تا جلوی مسئله را بگیرند، نمی خواهم بگویم که این گونه رفتارها چگونه اعتبار سرمایه گذاری در کشور را در زمینه های مختلف از بین می برد، بلکه مسئله مهم این است که چرا باید در برابر احکامی که اجتماعی هستند، از نظر ولی فقیه عدول کرد؟! آیا این ها تحمیل گری محسوب نمی شوند؟! آیا این رفتارها در تضاد با اصل ولایت فقیه به شمار نمی روند؟!

20 07 تصاویر صحنه پخش نشده شهادت حضرت ابوالفضل در مختارنامه

مثال دیگر نمایش تصویر حضرت ابوالفضل (ع) است. کارگردانی توانا آمده است  و حدود 10 سال برای ساخت سریال مختارنامه زحمت کشیده و برای تصویر برداری هر دقیقه از آن، یک روز کاری از یک گروه عظیم کاری و پرهزینه وقت گذاشته و با هزینه میلیاردی، سریالی موثر و ارزشمند و نفیس ساخته و شاه بیتش را در نمایش رشادت های حضرت عباس قرار داده و یقیناً این کار را با مجوز شرعی از رهبری انجام داده است که ناگهان استفتایی می شود و مرجع تقلیدی، پخش این بخش ها از سریال را با فتوایی تند و بازدارنده مانع می شوند، بازهم نمی خواهم در خصوص صحت این فتوا نظر بدهم و نمی خواهم بگویم که این چنین رفتارها چگونه مانع ورود هنرمندان وسرمایه گذاران، به عرصه های هنر ارزشی و اسلامی می شود، نمی خواهم بگویم که همین کارگردان که سریالهای امام علی (ع) و مختارنامه را ساخته، آدم برفی را هم ساخت ولی کمتر مورد تهاجم قرار گرفت، بلکه حرفم این است که به راستی آیا بهتر نیست که سوال کننده و منتشر کننده و جواب دهنده ی استفتائات، شأن حکومتی برخی شئون ولایت فقیه را بیشتر مورد احترام قرار دهند؟! آیا حال که رهبر معظم انقلاب اینچنین به نظرات سایر مراجع و مقلدانشان، احترام می گذارد باید توجیهی برای تحمیل گری به شمار رود؟!

امیدوارم که اشتباه برداشت نشود؛ حقیر نه صلاحیت و نه قصد زیر سوال بردن نظرات تخصصی فقها را ندارم، بلکه بحث یک مبنای عقلی وقانونی و شرعی است، باید پذیرفت که مراجع حکومتی مکلف به استفتا از تمام مراجع برای امور خود نیستند و این حکم و فتوای ولی فقیه است که اداره ی صحیح و منسجم و اسلامی امور اجتماعی و سیاسی کشور را همراه دارد. نمی توان گمان کرد که در هر مرحله از هر کار مهم اقتصادی، فرهنگ، اجتماعی و سیاسی، یک اختلاف فقهی بین یک مرجع تقلید با ولی فقیه موجب اخلال در امور کشور گردد که اگر چنین شود آن ولایت فقیه مد نظر امام خمینی که در امتداد ولایت رسول خدا بود نیز محقق نمی گردد.

نگاه و نظر فقهی و تخصصی رهبر معظم انقلاب به عنوان ولی فقیه در شاخه های مختلف اجتماعی مانند ورزشی، هنری، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ... اینقدر مترقی و منبعث از احکام اسلامی است که به عنوان ولی فقیه برای سایر فقها و مقلدانشان نیز قابل احترام باشد، و این که اگر اختلاف نظری هست که حتماً هست این اختلاف فتاوا باید به دامنه مقلدان هر مرجع تقلید معطوف شود، نه به کل کشور، به راستی اگر غیر از این باشد، چه تفاوتی بین احکام حکومتی ولی فقیه در حکومت اسلامی با دستورات شاه در حکومت پادشاهی قائل خواهیم بود؟ باید توجه داشت، همانطوری که می توان از مرجعی غیر از ولی فقیه تقلید نمود، احکام اجتماعی و حکومتی ولی فقیه، حتی برای آنان که به اجتهاد رسیده اند و حتی مراجع تقلید نیز شرعاً و قانوناً لازم الاتباع است و نباید موضع گیری ها در قوانین اجتماعی و حکومتی به نحوی باشد که در راستای تضعیف ولی فقیه و انسجام جامعه ی اسلامی باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۵:۳۳
سیاوش آقاجانی